📎 یک _شهید _یک _خاطره
✍به روایت از مادر شهید :
🌹 بعد از ماه محرم و صفر قرار بود داماد شود اما خواست خدا بر این بود که بجای رخت دامادی خلعت شهادت بپوشد.
🌷ما به رسم هر ساله در روز تاسوعا نذری میپزیم و بانی آن حسین بود ، آن روز تمام وسایلهای نذر را خرید سپس لباسهایش را جمع کرد و درون ساک گذاشت. از زیر قرآن ردش کردم و آب را پشت سرش ریختم با یک چشم پر از غم و عمیق نگاهم کرد و رفت.
🕊 سوم محرم زنگ زد گفت مادر چه خبر از حسینیه . گفتم: مادر کی میای ؟ گفت: روز تاسوعا خانه هستم .
🌹روز تاسوعا شد و ما طبق روال هر ساله، در آشپزخانه حسینیه نذر را بار گذاشتیم هر که میآمد میپرسید حسین کجاست؟ میگفتم: زنگ زدم گوشیش خاموشه حتما توی راهه ، همان روز خبر شهادتش را آوردند گفت تاسوعا بر میگردم برگشت اما جور دیگر او با سر بند یا فاطمه الزهرا(س) با اصابت تیر به پهلو در روز تاسوعا شهید و به سیمرغ محرم شهدای عملیات محرم ملقب گردید.
✍همرزم : شب عملیات بود، قرآن در دست گرفته بودم و بچه ها از زیر آن میگذشتند حسین با موتور چهارچرخ در حال گذشتن از زیر قرآن بود که گفت: دعا کن فردا اولین شهید روز تاسوعا باشم
#شهید_حسین_جمالی🌷
🌷شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات🌷