eitaa logo
🇮🇷 رهــروان شهـــدا 🇮🇷
106 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷 فضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست..."امام خامنه ای" ✔ تاسیس: اسفند99/12/11 ♻️شهید آوینی: شرط ورود در جمع شهدا اخلاص است و اگراین شرط را داری ؛ چه تفاوتی میکند که نامت چیست وشغلت ؟
مشاهده در ایتا
دانلود
✍برشی از زندگی شهید : ▫️هفده سالش که شد ازدواج کرد؛ با دختر خاله‌اش. عروسی‌شان خانه پدرزنش بود؛ توی برّ بیابان. همه را که دعوت کرده بودند، شده بودند پنج شش نفر. ▫موقع خرید حلقه، گفت: من حلقه نمی‌خوام. چیزی نگفتم. من هم پیش‌تر گفته بودم که آئینه شمعدان نمی‌خواهم. مشهد که رفتیم، برایشان به جای حلقه، یک انگشتر عقیق خریدم. بعد از شهادت ناصر، وسایلش را برایم آوردند. انگشتر عقیقش هنوز خونی بود. 🕊 🌹شادی روح مطهرش صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از وصیت‌نامه : وجود امام امروز برای معیار است. راه او راه سعادت و انحراف از راهش خسران دنیا و آخرت است و من با تمام وجود این اعتقاد را دارم که شناخت و مبارزه با جریانهایی که بین مسلمین سعی در به انحراف کشیدن انقلاب از خط اصیل و مکتبی آن را دارند به مراتب حساستر و سخت‌تر از مبارزه با رژیم صدام و آمریکاست. 🕊🌹 🌷شادی روح مطهر شهدا صلوات🌷
💥وقتی برادر خودش را غافلگیر کرد 🔸دو سال بود که برادرش نامزد داشت و پدرزنش گفته بود ما توی فامیل آبرو داریم. تا یک ماه دیگر اگر عقد کردی که کردی اگر نه دیگر این طرف‌ها پیدایت نشود. 🔸خرج خانه با علی بود و پول عقدوعروسی را نداشت. محمد رفت با پدر زن علی حرف زد، قرار عروسی را هم گذاشت. تا شب عروسی خود علی نمی‌دانست. با مادر و خواهرش هماهنگ کرده و گفته بود: ‌داداش بویی نبره. ⚱ با پول پس‌انداز خودش کار را راه انداخته بود. آن شب محمد یکی از کارگرها را فرستاده بود بالای چهارپایه که بگوید: «کار تعطیله! کی میاد بریم عروسی؟» بچه‌ها پرسیده بودند: عروسی کی؟ گفته بود: راه بیفتین! سر سفره عقد می‌بینینش. 🔸علی گفته بود: من نمیام . لباس ندارم. محمد هم پریده بود یک دست کت و شلوار سرمه‌ای نو گرفته بود، گذاشته بود روی میز کارش و گفته بود تو نباشی حال نمیده. این هم لباس. وقتی تاکسی جلوی در خانه آقا فتاح نگه داشت، علی تازه شنید که می‌گویند داماد آمد. 🌷 🌹شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات
📌سیره _شهدا ( اینگونه بودند) . 🔹️زمانی که فرمانده بود، یک عده پشت سر او حرف می زدند. یک روز به او گفتم بعضی‌ها پیش دیگران بدِ شما را می‌گویند. 🔹️خیلی در هم رفت. از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم پشیمان شدم؛ رو به او کرده و گفتم: محمد جان زیاد به این قضیه فکر نکن. 🔹️گفت: من از اینکه پشت سرم حرف می زنند ناراحت نیستم. من که چیزی نیستم. از این ناراحتم که چرا آدم‌های به این خوبی، یک آدم بی ارزشی مثل من را می‌کنند؛ از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرام شدم. 🔹️سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم: خدایا این کجا و من کجا!!! 🌷 شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات 🌹
در مشکلات نماز میخونم و به امامان متوسل میشم ... راه برایم باز میشه ✅ 🕊🌱 🌷شادی روح مطهر جمیع شهدا صلوات