نجومی، اختلاسها، آیا گوشهای از نتایج تدبیر و سیاست این دولت نیست؟ قرآن چه زیبا فرموده است: «مثل الذین اتخذوا من دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و إن أوهن البیوت لبیت العنکبوت لوکانوا یعلمون، عنکبوت/41: حکایت کسانی که غیر از خدا برای خود، سرپرستان دیگری گرفتند همچون حکایت عنکبوت است که خانه ای بساخت ولی اگر (آگاه بودند) می دانستند که سُستترین خانهها همانا خانه عنکبوت است.»
اما درمقابل، تفکر دیگری که موجب عزت ملت ایران شده است، تفکر سردار عزیز ما حاجقاسم سلیمانی–که شاگردی از امامخمینی ره و مقام معظم رهبری است- میباشد یعنی تفکر مقاومت و دفاع از منافع ملت ایران در برابر زیادهخواهیهای کشورهای مستکبر. چنین تفکری که از سوی مردم و جوانان مومن انقلابی نمایندگی میشود موجب عزت و سربلندی ملت ایران شده است. این تفکر، معادلات جهان را عوض کرده است، به پایگاه اصلی آمریکا در منطقه حمله میشود و چشم شیر آنها کور میشود. اکنون جمهوریاسلامیایران براساس تفکر مقاومت و نه مذاکره، بهحدی از اقتدار رسیده است که نفتکشهای بدون اسکورت نظامی با نصب پرچم پرافتخارترین ملت جهان یعنی ملت بزرگ ایران، مرزهای تحریم را شکسته و از مرزهای اقتدار عبور میکند، و صادرات را انجام داده و برای ملت ایران طلا میآورد. کسی فکرش را نمیکرد که حمله ایران به عینالاسد، گره کور دیپلماسی انرژی را در اوج تحریمهای ظالمانه دشمن باز کند، دنیای امروز دنیای گفتمان نیست، بلکه دنیای اقتدار و موشک است، امروزه همه شیرفهم شدهاند که آمریکا تنها با موشک شیرفهم میشود نه با قدمزدنها و لبخندهای برجامی. امروز صادرات بنزین و کمک به اقتصاد ملت ایران، به موشک گرهخورده است. خط تزانزیت صادرات بنزین ایرانی تحت بیمه موشکهای خرمشهر و ذوالفقار و زلزال و فداکاریهای شهیدتهرانی مقدم و سلیمانیها است. مهم نیست که بُرد موشکها به دریای کارائیب میرسد یا نه، مهم آن است به آنجایی که باید برسد، میرسد. پرچم مقدس ایران قبل از نفتکشها بر موشکهای تولید ایران به اهتزار درآمده است، خطونشان آن پاسدار ایرانی برای شناورهای آمریکایی در خلیجفارس، اثر خود را در جایی نزدیک خلیج خوکها گذاشته است.
زبان بدن آن پاسدار به ما آموخت که میتوان بهجای چندسال مذاکره بیحاصل، ظرف چند هفته به معامله رسید. غلط اضافه آمریکا در این ماجرا، خاطره ضربات مغزی ملایم را در ذهن سربازان آمریکایی در خلیجفارس و غربآسیا زنده خواهد کرد. موازنه قدرت یعنی در ذهن دشمنت جابینداز که توقیف نفتکش مساوی است با توقیف ناوجنگی. معامله بُرد-بُرد را فراموش کنید، بازی دوسربُرد برای ایران تازه شروع شده است: دنیا چارهای جز پذیرش ابرقدرت جدیدی بنام ایران ندارد. دیپلماسی مقاومت پیروز شده است و کسانی که چشم به میوههای برجام و دستان آمریکا دوختهاند باید فهمیده باشند که مسیر آنها کاملا اشتباه و موجب تحمیل خسارتهای گسترده به ملت ایران است. بر همگان روشن شده است که مدیران پیر و ناکارآمد و خسته برجامی گرهی از مشکلات کشور نخواهند گشود. حل مشکلات کشور، با اعتماد به مردم عزیز و متخصصان و نخبگان داخلی و سپردن امور به مدیران جوان انقلابی و مومن و با اعتماد به خداوند –و نه کدخدا- میسر خواهد بود، که فرموده است اگر خداوند را یاری کنید، خداوند شما را یاری خواهد کرد و اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ قدرتی نمیتواند شما را شکست دهد و شما بر همه قدرتهای دنیوی پیروز خواهید شد. «و إن ینصرکمالله فلاغالب لکم.» (آلعمران/۱۶۰) انشاالله. به امید پیروزی ملت ایران بر دشمنانش و حل شدن مشکلات آنها. والسلام علیکم و رحمهالله (دوشنبه ۱۲/۳/۱۳۹۹)
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام برهمه, صبح سه شنبه شما بخیر و شادی ,امروز آیات 27 تا 29 سوره رعد صفحه 252 قرآن کریم رو ترجمه ميكنيم :
اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجیم
بِسمِ اللّهِ الرَّحمَانِ الرَّحیم
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ ءَايَةٌ مِنْ رَبِّهِ ،قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَآءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ 27. الَّذِينَ ءَامَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ، أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 28. الَّذِينَ ءَامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ 29.
کافرانِ (مکّه) میگویند چرا نشانه و حجّت قاطعی از خدا بر (اِثبات نبوّت) او نازل نشد, (ای رسول ما) تو به آنها بگو که (حُجّتهای قاطعی مانند قرآن و معجزات دیگر آمد, اکنون) خدا هر که را خواهد به گمراهی واگذارد و هر که را به درگاه او تضرّع و اِنابه کند هدایت میکند. 27. (چه اشخاصی بدرگاه خدا اِنابه و تضرّع میکنند؟) آنها که بخدا ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا آرام میگیرد, مردم آگاه باشید که تنها یاد خدا آرام بخش دلهاست. 28. آنانکه بخدا ایمان آورده و کارهای شایسته و نیکو کنند خوشا بر احوال آنها و مقام نیکوی آنها. 29.
صَدَقَ اللّهُ العَلیُّ العَظیم
✅ *در نهایت اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بواسطه سلاح های بازدارنده ودفاعی موفق تر از برجام به اهداف موفقیت امیز خود رسید✅ استخراج کننده : محمد آرمند*
✍️ *روزنامه فایننشال تایمز آمریکا به نقل از ملینا ترامپ دختر دونالد ترامپ مینویسد :*
*وقتی بیانیه ایران راجع به حمل سوخت به ونزوئلا را دوستان ما از ایران اعلام کردند بلافاصله دموکراتها و جمهوریخواها و ژنرالهای جنگ و افسران سیا در سالنی کاملا سری و مخفی جلسه ای گرفتند پمپئو ابراز نگرانی خود را با لحنی تند اعلام کرد ترامپ خونسردانه اعلام کرد احمقانه است *ایران* *هیچگاه این حرکت را انجام نمیدهد انها با ارتش بزرگ ما طرف نیستند با چند پهپاد و چند ناو تمام ماجرا تمام میشود ژنرال مایکل تری از افسران عالی رتبه نظامی بلند شد اگر کشتیها حرکت کردند با نا وهای جنگی ما روبرو میشوند و از هوا و دریا تمام مخازن مصادره و از کارائیب به انگلستان برده* *و نفرات و ناخدا های عرشه را به امریکا میآوریم ترامپ دست میزند همین کار را انجام دهید خانم جانسون معاون سازمان سیا میگوید ساده لوحانه است بگویم ایران همه جانبه عقب میکشد انها دفاع را به حمله تغییر داده اند سپاهی از تکاوران خشمگین و آماده دامی پهن کرده اند چه بسا این یک نقشه باشد برای ویرانی تمامی پایگاه ها و ادوات و سربازان ما در خاورمیانه،*
*ایران به سلاحی فوق پیشرفته و فضایی و دقیق دسترسی دارد بدون برنامه نابود میشویم نه شلیکی شود نه مانعی و نه اخطاری ایران در هر عمل چندین عکس العمل ذخیره و سالها برایش تمرین کرده است هنگامی ما سرگرم بازیهای پوچ سیاسی و براندازانه بودیم ایران تماما غرق تولید سلاح موشک پهپاد و زیر دریایی بود موقعیت ایالات متحده در شش ماه اخیر تضعیف شده زمانی که سران کنگره درجنگ دموکرات و جمهوریخواه با پول و نفت بن سلمان و امیران عرب بودند موج وحدت با پرتاب ماهواره ایران به فضا شکل گرفت آخوندها چنان تحت امر نیروهای مسلح قرار گرفتهاند که بحث فرهنگی و ضد فرهنگی و موج تهاجم های ارسالی ماهوارهای اسرائیل و عربستان کم رنگ شده اگر ما مخازن ایران را بزنیم از نقاطی مورد حمله موشکی قرار میگیریم که ماهها و سالها زیر ذره بین هستند چند مخزن بهای چند صد پالایشگاه و پایگاه میشود بهتر است راهی بهتر از تهدید و گزینه نظامی برای تقابل با ایران اندیشید. و در انتهای جلسه ۳ ساعته و سخنرانی ۹ عضو عالی رتبه نتیجه گیری شد سازش بهترین گزینه روی میز است.*
🔴 گفتم بد نیست اینها را هم بدانیم...
🔻 رئیس پیشین قوه قضائیه :
🔹«بنده هیچ گاه از هیچ فرد متخلف یا فاسدی حمایت نکرده و نخواهم کرد . اگر معاون اجرایی حوزه ریاست (طبری) مرتکب جرم یا فسادی شده ، تعقیب و رسیدگی عادلانه به جرم او، طبق قاعده و وظیفه دستگاه قضایی است و مسلم است که بنده هم قائل به استثناء در این جهت نیستم.»
🔹 « بنده هیچگاه نگفتهام که اگر فلانی را دستگیر کنید نجف میروم . این دروغی است که عدهای شایع کردهاند و دفتر بنده هم رسماً آنرا تکذیب کرده است»
🔹 « شخصی که دستگیر شده رئیس دفتر اینجانب نبوده، رئیس دفتر بنده ، آقای "خلفی" است و آن آقا که اشاره کردهاید مسئول یکی از دهها زیرمجموعه حوزه ریاست، بعنوان معاونت اجرایی حوزه ریاست بود. وی در واقع یکی از معاونتهای آقای خلفی بود و نه رئیس دفتر بنده »
🖌 #سلطانزاده
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴 #مهم: دوستان اگر در دام #شایعات_سیاسی فضای مجازی اسیر هستید شما را به #عمار۱۱۰ دعوت میکنم👇
🔻 #تلگرام
https://t.me/joinchat/AAAAADxNil2OY5uu1q48-Q
🔻 #ایتا
http://eitaa.com/joinchat/3792175104C0f37687892
🇺🇸🔥🇺🇸🔥🇺🇸🔥🇺🇸🔥
👈آیا جهان شاهد ظهور ۵۰ کشور جدید خواهد بود؟ / آیا سرنوشت آمریکا همانند شوروی سابق رغم خواهد خورد؟
👈باسلام؛ لطفا در صورت تمایل برای خواندن این مقاله به سایت ره توشه به نشانی ذیل مراجعه فرمایید. باتشکر
http://rahtooshe.com/?p=7675
🇺🇸🔥🇺🇸🔥🇺🇸🔥🇺🇸🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاوت رفتارها با سیاه پوستان در اربعین و آمریکا
❌ شبهه ۶۸۱
[کلیپ: رفتار خشونتآمیز پلیس ایران با مردم.... با این حال ایران به پلیس آمریکا اعتراض میکنه!]
✅ پاسخ
✍ حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم
🔹 بالاخره شکی نیست که پلیس گاهی مجبور میشود در برابر مهاجم یا آشوبگر با خشونت برخورد کند.
البته امکان زیاده روی برخی افراد هم وجود دارد و ممکن است یک پلیس خشونت بی حد یا بی دلیل به کار گیرد که مسلما قابل دفاع نیست.
اما تفاوت این گونه خطاها با آنچه در آمریکا اتفاق میافتد این است که خشونت پلیس آمریکا ناشی از یک تفکر نژاد پرستانه است و به صورت مکرر و در مواقع گوناگونی اتفاق میافتد.
براساس آماری که «ایندیپندنت» منتشر کرده، از سال ۲۰۱۴ تا کنون #سالانه حدود ۱۰۰۰ نفر از شهروندان آمریکایی توسط پلیس کشته شده اند.
این آمار تنها مربوط به کشتهشدگان است و آمار مجروحان بسیار بیشتر از این است.
نکته دیگر اینکه طبق بررسی منتشر شده مجله آمریکایی «سلامت عمومی در سراسر کشور»، مردان سیاه پوست سه برابر بیشتر از مردان سفیدپوست توسط پلیس کشته شدهاند. محققان براساس تجزیه و تحلیل قتل مردان بین سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۸ دریافته اند که ۸ درصد قتلها توسط پلیس رخ داده است.
🚩 پاسخبهشبهاتفــجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
🔴آیا اختیارات و پاسخگویی رهبری همخوانی دارد؟
✍محمد عبدالهی
🔰 #اختیارات_رهبری از موضوعاتی ست که گرچه پاسخ مشخصی دارد، اما بسیار مورد مناقشه و شبهه افکنی قرار می گیرد و البته خیلی اوقات هم فقط حربه ای برای مخفی کردن خطاها و کم کاری های افراد پشت این شبهه افکنی ها و اتهام زنی هاست؛ که مثلا رهبری و نهادهای زیر مجموعه اش پاسخگو نیستند؛ یا حیطه دخالت رهبری در امور گاهی فراتر از #اصل_110 قانون اساسی است یا اینکه مقام #ولایت_فقیه دارای اختیارات متعدد و گسترده ای طبق شرع و قانون اساسی است که با میزان پاسخگویی یا احساس مسئولیت ایشان همتراز و قابل قیاس نیست.
🔰اخیرا نیز #علی_مطهری که به جای پاسخگویی و دفاع شرافتمندانه از عملکرد ۱۲ ساله خود در جایگاه نمایندگی مجلس، تمام توانش را روی تخریب رهبری، #شورای_نگهبان و مجمع تشخیص گذاشته، در سخنانی اتهامات بیشماری از جمله این موارد ذکر شده را به رهبری وارد کرده تا به خیال خود نقش خودش و مجلس #وکیل_الدوله دهم را در شرایط فعلی کشور تطهیر کند و بگوید اختیارات دست دیگران بوده و ما اختیاری نداشتیم.
🔰در باب خطاهای بزرگ #مجلس_دهم سخن زیاد گفته شده و در اینجا قصد بازگویی آن را ندارم. اما در این یادداشت می خواهم به شبهه همترازی یا ناهمترازی اختیارات و پاسخگویی رهبری پاسخ دهم.
1⃣ رهبر انقلاب، به شدت بر دو خط قرمز در مسائل سیاسی باور دارند. این دو خط قرمز عبارتند از: مردم و قانون.
🔺مشی #آیت_الله_خامنه_ای در اغلب مسائل کلان سیاسی، درست همانند سیره #امام_خمینی و ائمه اطهار(ع) مطالبه مردمی و رسیدن جامعه به بلوغ و پختگی است. چنانکه امام(ره) با #بازرگان و #بنی_صدر مخالف بودند ولی تا زمانیکه افکار عمومی به مرحله بلوغ و مطالبه نرسید، برکنار نشدند. پذیرش #برجام همینطور؛ آنگاه که رهبر انقلاب خود شخصا مخالف مذاکره و توافق با آمریکا بودند ولی به رای مردم به نامزدی که مدعی «مذاکره به عنوان کلید اداره کشور» بود احترام گذاشتند و آن را تجربه ای ماندگار برای مردم خواندند.
نکته: در دیدگاه رهبر انقلاب خط قرمز "مردم" صرفا در مسائل سیاسی یا اجتماعی رعایت میشود نه در مسائل اعتقادی و شرعی. چنانکه ایشان علیرغم جوسازی های گسترده رسانه ای موضوع #حجاب را وظیفه حکومت اسلامی دانسته و دیدگاه عده ای که با توجه به وجود جو بی حجابی در برخی اقشار، نظام را به عبور از قانون رعایت حجاب الزامی فرا می خواندند، نکوهش نمودند.
🔺 اما قانون! سیره رهبران انقلاب همواره احترام به جایگاه سایر نهادهای نظام اسلامی است. اگر قرار بود یک نفر به شکل #تیرانی و #استبدادی همه کاره کشور باشد پس چه نیازی به ساختارسازی و نهادمندی! مثلا مجلس اختیار دارد #قراردادهای_بین_المللی را به رای بگذارد و تا جاییکه از اصول یا منافع کشور فرا نرفته، ایشان ممانعتی نمیکنند. تشخیص این موضوع هم نه تحت تاثیر تبلیغات سیاسی یا جناحی بلکه با نظر خود ایشان است. چنانکه ایشان در موضوع #قانون_مطبوعات در مجلس ششم، خود را ملزم به کنش دیدند و در موضوع CFT یا پالرمو آن را به مجلس و شورای نگهبان و سایر دستگاهها سپردند. و چنانکه حضرت امام(ره) در موضوعی مثل الگو قرار دادن #اوشین در یک برنامه رادیویی دست به واکنش زدند ولی در موضوعی مثل تعیین #قائم_مقام به نظر مجلس خبرگان علیرغم باور شخصی خویش تمکین کردند.
2⃣برخلاف ادعا یا تصور برخی که اختیارات ولایت فقیه را شاهانه و بی حد و مرز ترسیم میکنند؛ مقام رهبری نه مقام شاهنشاهی و #دیکتاتوری است و نه حتی دارای برخی اختیارات سایر رهبران دنیا. بعنوان نمونه، طبق قانون اساسی، رهبری حق انحلال و تعطیلی مجلس را ندارد؛ حال آنکه بسیاری از روسای جمهور از جمله در آمریکا و فرانسه و آلمان و ملکه انگلستان و حتی شاه مشروطه از چنین اختیاری برخوردارند. حتی در موضوع عزل رئیس جمهور، رهبر پس از حکمِ دیوانعالی کشور یا رأی مجلس قادر به عزل اوست. نه یک شبه و ناگهانی. در آمریکا اما رئیس جمهور حتی اختیاراتی در عرصه قانونگذاری هم دارد. مثلا حق وتوی مصوبات کنگره!
✅نتیجه طبیعی این تصور غلط یعنی «همه کاره بودن رهبر» تصور غلط دیگر «تنها جوابگو بودن رهبر» است. که مطابق آن، این رهبر است که باید هزینه ناکارآمدی سایر مسئولان را بپردازد. این برخلاف انگیزه تاسیس #جمهوری_اسلامی است که رهبر بجای همه تصمیم بگیرد، بجای همه عمل کند و بجای همه بازخواست شود. نظام سیاسی ایران بر اساس رای قاطبه مردم، #مردمسالاری_دینی است و رهبر بعنوان رکن رکین آن، وظیفه منحرف نشدن آن از اصول کلان انقلاب اسلامی را دارد، نه دخالت در جزئیات امور یا هر رخداد سیاسی کوچک و بزرگ.
☑️ @abdollahy_moh
🔶خرداد سال ۹۲ قرار بود با هفت تُن بار ممنوعه به سمت دمشق پرواز کنیم. علاوه بر بار، تقریباً ۲۰۰ مسافر هم داشتیم که حاج قاسم یکیشان بود. حاجی مرا از نزدیک و به اسم میشناخت. طبق معمول وارد هواپیما که شد اول سراغ گرفت خلبان پرواز کیه؟ گفتند اسداللهی. صدای حاج قاسم را که گفت "امیر" شنیدم و پشت بندش دَرِ کابین خلبان باز شد و خودش در چارچوب در جاگرفت. مثل همه پروازهای قبلی آمد داخل کابین و کنارم نشست. زمان پرواز تا دمشق تقریباً دو ساعت و نیم بود. این زمان هر چند کوتاه بود ولی برای من فرصت مغتنمی بود که همراه و هم صحبتش باشم. تقریباً ۷۰ ، ۸۰ مایل مانده به خاک عراق قبل از اینکه وارد آسمان عراق شویم باید از برج مراقبت فرودگاه بغداد اجازه عبور میگرفتیم. اگر اجازه میداد اوج می گرفتیم. و بعد از گذشتن از آسمان عراق بدون مشکل وارد سوریه می شدیم. گاهی هم که اجازه نمی دادند ناگزیر باید در فرودگاه بغداد فرود میآمدیم و بار هواپیما چک می شد و دوباره بلند میشدیم. اگر هم بارمان مثل همین دفعه ممنوع بود اجازه عبور نمی گرفتیم از همان مسیربه تهران بر می گشتیم. آن روز طبق روال اجازه عبور خواستم، برج مراقبت به ما مجوز داد و گفت به ارتفاع ۳۵ هزار پا اوج گیری کنم. با توجه به بار همراهمان نفس راحتی کشیدم و اوج گرفتم. نزدیک بغداد که رسیدیم، برج مراقبت دوباره پیام داد. عجیب بود! از من میخواست هواپیما را در فرودگاه بغداد بنشانم. با توجه به اینکه قبلا اجازه عبور داده بودند شرایط به نظرم غیر عادی آمد. مخصوصاً اینکه کنترل فرودگاه دست نیروهای آمریکایی بود. گفتم:" با توجه به حجم بارم امکان فرود ندارم. هنگام فرود چرخهای هواپیما تحمل این بار را ندارد. مسیرم را به سمت تهران تغییر می دهم." به نظرم دلیل کاملاً منطقی و البته قانونی بود اما در کمال تعجب مسئول مراقبت برج خیلی خونسرد پاسخ داد: نه اجازه بازگشت ندارید در غیر اینصورت هواپیما را می زنیم!
من جدای از هفت تُن بار، حجم بنزین هواپیما را که تا دمشق در نظر گرفته شده بود محاسبه کرده بودم تا به دمشق برسیم بنزین می سوخت و بار هواپیما سبک تر می شد. تقریباً یک ربع با برج مراقبت کلنجار رفتم، اما فایده نداشت. بی توجه به شرایط من فقط حرف خودش را می زد. آخرش گفت: آنقدر در آسمان بغداد دور بزن تا حجم باک بنزین هواپیما سبک شود. حاج قاسم آرام کنار من نشسته بود و شاهد این دعوای لفظی بود. گفتم: حاج آقا الان من میتونم دو تا کار بکنم، یا بی توجه به اینها برگردم که با توجه به تهدید شان ممکنه ما رو بزنن، یا اینکه به خواسته شان عمل کنم. حاج قاسم گفت: کار دیگه ای نمیتونی بکنی؟ گفتم: نه. گفت: پس بشین! آقای رحیمی مهندس پروازمان بین مسافرها بود، صدایش کردم. داخل کابین گفتم؛ لباس هات رو در بیار. به حاج قاسم هم گفتم: حاج آقا لطفاً شما هم لباس هاتون رو در بیارید. حاج قاسم بی چون و چرا کاری که خواستم انجام داد. او لباس های مهندس فنی را پوشید و رحیمی لباس های حاج قاسم را. یک کلاه و یک عینک هم به حاجی دادم.
از زمین تا آسمان تغییر کرد. و حالا به هر کسی شبیه بود الا حاج قاسم. رحیمی را فرستادم بین مسافرها بنشیند و بعد هم به مسافرها اعلام کردم: برای مدت کوتاهی جهت برخی هماهنگی های محلی در فرودگاه بغداد توقف خواهیم کرد. روی باند فرودگاه بغداد به زمین نشستیم. ما را بردند به سمت "جت وی" که خرطومی را به هواپیما می چسبانند. نیم ساعت منتظر بودیم، ولی خبری نشد. اصلاً سراغ ما نیامدند. هر چه هم تماس می گرفتم می گفتند صبر کنید...
بالاخره خودشان خرطومی را جدا کردند و گفتند استارت بزن و برو عقب و موتورها را روشن کن و دنبال ماشین مخصوص حرکت کن. هرکاری گفتند انجام دادم. کم کم از محوطه عادی فرودگاه خارج شدیم، ما را بردند انتهای باند فرودگاه جایی که تا به حال نرفته بودم و از نزدیک ندیده بودم. موتورها را که خاموش کردم، پله را چسباندند. کمی که شرایط را بالا و پایین کردم به این نتیجه رسیدم که در پِیِ حاج قاسم آمده اند. به حاجی هم گفتم، رفتارش خیلی عادی و طبیعی بود. نگاهم کرد و گفت: تا ببینیم چه میشه. به امیر حسین وزیری که کمک خلبان پرواز بود گفتم: امیرحسین! حاجی مهندس پرواز و سر جاش نشسته! تو هم کمک خلبانی و منم خلبان پرواز. من که رفتم، دَرِ کابین رو از پشت قفل کن. بعد هم با تاکید بیشتر بهش گفتم: این "در" تحت هیچ شرایطی باز نمی شه، مگه اینکه خودم با تو تماس بگیرم.
از کابین بیرون آمدم. نگاهم روی باند چرخید. سه دستگاه ماشین شورلت ون، به سمت ما می آمدند. دو تایشان، آرم سازمان اف بی آی آمریکا را داشتند و یکی شان آرم استخبارات عراق را. شانزده، هفده آمریکایی و عراقی از ماشین ها پیاده شدند و پله ها رابالا آمدند و توی پاگرد ایستادند. برایشان آب میوه ریختم و سر حرف را باز کردم. به زبان انگلیسی کلی تملق شان را گفتم و شوخی کردم و خنداندمشان تا فقط حواسشان را از سم
ت کابین پرت کنم.
سه چهار نفرشان که دوربین های بزرگ فیلمبرداری داشتند وارد هواپیما شدند. توی هر راهرو هواپیما دو تا دوربین مستقر کردند. بعد هم یکی یکی لنز دوربین را روی صورت مسافر ها زوم می کردند.رفتارشان عادی نبود. به نظرم داشتند چهره ی مسافران پرواز را اسکن می کردند و با چهرهای که از حاج قاسم داشتند تطبیق می دادند. این کارها یک ربع، بیست دقیقه ای طول کشید و خواست خدا بود که فکرشان به کابین خلبان نرسید. آمریکایی ها دست از پا درازتر رفتند و عراقیها ماندند. تا اینکه گفتند: زود در "کارگو" را باز کن تا بار رو چک کنیم. نفسم بند آمد. خیالم از حاج قاسم تا حدودی راحت شده بود، اما با این بار ممنوعه چه کار باید می کردم؟! این را که دیگر نمی شد قایم یا استتارکرد. مانده بودم چطور رحیمی را بفرستم کارگو را باز کند؟ این جزو وظایف مهندس فنی پرواز بود، اما رحیمی که لباس شخصی تنش بود هم مثل بید می لرزید، منم بلد نبودم. دیدم چارهای برایم نمانده، خودم همراهشان رفتم. از پله ها بالا رفتم و از روی دستورالعملی که روی در کارگو نوشته بود در را با زحمت و دلهره باز کردم. یکی شان با من آمد یک جعبه را نشان داد و گفت: این جعبه رو باز کن... سعی کردم اصلا نگاش نکنم. قلبم خیلی واضح توی شقیقه هایم می زد. حس میکردم رنگ به رویم نمانده. دست بردم به سمت جیب شلوارم، کیف پولم را بیرون کشیدم و درش را باز کردم و دلارهای داخلش را مقابل چشمش گرفتم. لبخند محوی روی لبش آمد و چشمکی حواله ام کرد. نمیدانم چند تا اسکناس بود همه را کف دستش گذاشتم، او هم چند عکس گرفت و گفت بریم...
روی باند فرودگاه دمشق که نشستیم، هوا گرگ و میش بود. حاجی رو به من گفت: امیر پیاده شو. پیاده شدم و همراهش سوار ماشینی که دنبالش آمده بود شدیم. رفتیم مقرشان توی فرودگاه. وقت نماز بود. نمازمان را که خواندیم گفت: کاری که بامن کردی کی یادت داده؟ گفتم: حاج آقا من ۶۰ ماه توی جنگ بوده ام این جورکارها رو خودم از برم...
قد من کمی از حاجی بلندتر بود، گفت: سرت رو بیار پایین. پیشانی ام را بوسید و گفت: اگرمن رئیس جمهور بودم مدل افتخار گردنت می انداختم. گفتم: حاج آقا اگه با اون لباس میگرفتنتون قبل از اینکه بیان سراغ شما، اول حساب من رو میرسیدند، اما من آرزو کردم پیشمرگ شما باشم...
تبسم مهربانی کرد و اشک از گوشه ی گونه هاش پایین افتاد.
راوی کاپیتان امیر اسداللهی خلبان هواپیمای ایرباس شرکت هواپیمایی ماهان.
🛑 *تقصیر شماست.......
🔻در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سیدعلی موسوی كه در آمریكا تحصیل كرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی گاه و بیگاه خاطرات و تجربه هایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل می كرد و این گفته ها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد.
ایشان می گفت: “یك روز در دانشگاه اعلام شد كه در ترم آینده مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریكا -گمان می كنم *ریچارد نیكسون* - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه كند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت كه همه دانشجویان برای شركت در كلاس او صف بستند و ثبت نام كردند و اولین بار بود كه من دیدم برای چیزی صف تشكیل شده است.
به دلیل كثرت دانشجویان كلاس ها در آمفی تئاتر برگزار می شد و استاد كه هر هفته با هواپیما از واشنگتن می آمد دیگر فرصت آشنایی با یكایك دانشجویان را نداشت اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را می پرسید.
در یكی از همان جلسات نخست به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود كه شرقی هستم از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این كه معلومات خود را به رخ دانشجویان بكشد قدری در باره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار كه كمتر كسی با اسلام علوی آشنا بود همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیه السلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد كرد.
این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه كردن او ترجمه انگلیسی نهج البلاغه را تهیه كردم و هفته های بعد به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا او برساند.
در جلسات بعد دیگر فرصت گفت و گویی پیش نیامد و من هم تصور می كردم كه یا كتاب به دست او نرسیده و یا از كار من ناراحت شده و به همین دلیل تقریبا موضوع را فراموش كردم.
روزی از روزهای آخر ترم در كافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم كه نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد، با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی كه وارد اتاقش شدم با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفته اش بیشتر ترسیدم.
با دیدن من روزنامه ای كه در دست داشت به طرف من گرفت و گفت می بینی؟ نگاه كن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه كردم خبر و تصویر دردناك خودسوزی یك جوان را در وسط خیابان دیدم.
او در حالی كه با عصبانیت قدم می زد گفت: می دانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریكایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپی گری و موسیقی های اعتراضی و آسیب های اخلاقی اشاره كرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و كوتاهی شماست!
من با اضطراب سخن او را می شنیدم و با خود می گفتم: خدایا، چه چیزی در این كتاب دیده و خوانده كه چنین برافروخته و آشفته است؟
او سپس از نهج البلاغه یاد كرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علی بن ابیطالب به مالك اشتر را كپی گرفته ام و هر روز می خوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه مرور می كنم تا جایی كه همسرم كنجكاو شده و می پرسد این چه چیزی است كه این قدر تو را به خود مشغول كرده است؟
بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان كرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامه ای برای اداره حكومت بنویسند، نمی توانند چنین منشوری را تدوین كنند كه قرنها پیش نگاشته شده است!
دوباره به روزنامه روی میز اشاره كرد و گفت: می دانی درد امثال این جوان كه زندگی شان به نابودی می رسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمی شناسند!
🔻آری، *تقصیر شماست كه علی را برای خود نگهداشته اید و پیام علی را به این جوانان نرسانده اید!*
دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریكا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور نهج البلاغه است.”
🔻این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی كه برای جشنواره “باران غدیر” در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم چیزی گفت كه حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد.
پیرمرد هندو در حالی كه بغض كرده بود و قطرات اشك در چشمانش حلقه زده بود از مظلومیت علی بن ابی طالب یاد كرد و با اشاره به مشكلات گوناگون اجتماعی در كشورهای مختلف جهان گفت: “شما در معرفی امام علی و نهج البلاغه موفق نبوده اید! *باید پیام های امام علی را چون سیم كشی برق و لوله كشی آب به دسترس یكایك انسانها در كشورها و جوامع مختلف رساند !*
خاطره جالب سعید اوحدی رئیس محترم جدید بنیاد شهید از دوران اسارتش در زمان صدام ملعون:
کاظم! مأمور صدام! از شکنجه اسرای ایرانی تا شهادت به عنوان مدافع حرم در سوریه!
خبرگزاری فارس:
آقای سعید اوحدی خاطره جالبی هم از اسارت دارد که اینگونه روایت می کند: «سال ۶۷ و در دوران اسارت، ما را محاکمه کردند و به مسیری فرستادند که آن را نمیشناختیم. در نهایت به زندان الرشید بغداد با سلولهای ۸ متری بدون پنجره رسیدیم که شرایط سختی داشت. پس از مدتی از سلول آزاد شدیم و به اردوگاه تکریت زادگاه صدام رفتیم. وارد اتاق شدیم و دیدم ۹۰ نفر در اردوگاه هستند که شناسایی و دستچین شده بودند. حجتالاسلام ابوترابی سید آزادگان نیز در این اردوگاه بودند که وجودشان نعمت بود. دو نگهبان به نامهای حسین و کاظم در آنجا بودند که کاظم بدترین رفتار را با ما داشت. گاهی آقای ابوترابی را چنان کتک میزد که ایشان تا مرز شهادت میرفت. آرزوی ما این بود که کاظم مرخصی برود.
یک هفته رفت مرخصی، ولی دو روز زودتر به اردوگاه برگشت و دیگر یک آدم دیگر شده بود. دیدیم کنار روشویی چند دقیقه با آقای ابوترابی صحبت میکرد. از ایشان پرسیدیم کاظم چه میگفت؟ ایشان گفتند کاظم میگفت سر صبحانه با مادرم نشسته بودم که پرسید تو در اردوگاه اسرا آنها را شکنجه میکنی؟ کاظم تعجب میکند. دوباره مادرش میپرسد آیا سیدی در بین اسرا هست که تو او را شکنجه کرده باشی؟ دیشب حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که میگفت چرا فرزندت اسیری از قافله اسرای ما را آزار و اذیت میکند؟ مادرش میگوید شیرم حلالت نیست اگر آنها را اذیت کنی. کاظم متحول و از این رو به آن رو شد.
جنگ تمام شد و پس از سقوط صدام، کاظم به ایران آمد و از تکتک ۹۰ نفر اسیران حلالیت طلبید. به مشهد رفت و سر خاک آقای ابوترابی از ایشان حلالیت خواست. در جنگ سوریه، کاظم به عنوان مدافع حرم به سوریه رفت و در حرم حضرت زینب (س) با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید.»
اللهم اجعل عواقب امورناخیرا