هدایت شده از بصیر
#زمین
#حقیر بود براے #داشتنت
#آسمان
به #تُ بیشتر مےآید
#پرواز ڪردن سخت نیست
#عاشق ڪه باشے #بالت میدهند
تا #پرواز ڪنےآن هم #عاشقانه ...
#شهید_ابراهیم_هادی
https://sapp.ir/basir.markazi
✳️حکیمانه
🔸اگر ما طالب چیزی باشیم که خدا دوست دارد و برایمان فرقی نکند که #شهادت در جبهه باشد یا #وظیفهای باشد که او از ما میخواهد، بگوییم #ما_بندهایم و هر چه تو بخواهی #راضی هستیم، اگر جان بخواهی چشم، فرزندم را بخواهی، چشم. آیا این ارزشش بیشتر است یا اینکه آدمی بگوید فلان مقام معنوی خاص را میخواهم؟
🔸باز اینکه یک چیز خاص را بخواهی نوعی #خودخواهی در آن هست. #عاشق باید ببیند #معشوقش چه میخواهد، «من» در آن نباشد.
📚حضور حضرت آیت الله مصباح یزدی در منزل شهید مدافع حرم؛ حسین محرابی - مشهد ۹۸/۱۲/۲
@mesbahyazdi_ir
✌️ #قطبی
@hadiqotbi
🕌 رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌قسمٺ ۳
سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :
_آره خب!کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و بسیجیها درافتادیم!
سپس با کف
دست روی پیشانی اش کوبید و با حالتی هیجان زده ادامه داد :
_از همه مهمتر! این پسر سوریه ای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!
و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :
_نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :
_خب تشنمه!
و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :
_منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!
تیزی صدایش خماری عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابرش چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :
_نازنین! تو یه بار به خاطر آرمانت قید خونواده ات رو زدی! و این منصفانه نبود که...
بین حرفش پریدم :
_من به خاطر تو #ترکشون کردم!
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :
_#زینب_خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟
از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :
_ #چادرت هم به خاطر من گذاشتی کنار؟
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد