eitaa logo
ره توشه معلمان
11.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
6.3هزار ویدیو
5.4هزار فایل
🔰جهت تبادل و هرگونه انتقاد و پیشنهاد @Yazahra8054 سایر کانالهای ما @yavarannamaz @yavaraneQoran1
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان: تسبیح📿 روي صندلی نشسته بودم و این پا و اون پا میکردم. آخه خیلی وقت بود که منتظر بودم تا داداش کوچکم👶به دنیا بیاید🤩 هرکار میکردم حواسم جمع شود یا حتی حواسم طوري پرت شود که دقایق زودتر بگـذرد، نمیشد 🙄 دوست داشـتم زودتر میرزاحسـین را بـبینم😉 نـامش را مامـانم حسـین گـذاشت و پـدرم گفت به او میرزاحسـین بگوییـد‌چـون مامانت از سادات است😍 یـک لحظه به بابـا نگـاه کردم دیـدم لب هـایش تکان میخورد و تسبیحی 📿 در دست دارد که بعـدازگفتن چیزي یکی از دانه هاي آنرا از دیگري جدا میکند...فکرکردم‌ چیزخوبی است براي اینکه دلم آرام بگیرد.😌 از پدرم پرسیدم باباچه کار میکنی؟ گفت: پسرم نذرکردم هزار صلوات بفرستم تا میرزاحسین باسلامتی مامانت به دنیا بیاید.😊 گفتم پدرجان،چطوري نذر میکنند، بگویید تا من هم نذرصلوات داشته باشم.😇 گفت: بگو براي خداست بر عهده من براي اینکه برادرم سالم به دنیا بیایید هزار صلوات بفرستم.💐 خوب حالا شروع کن به صلوات فرستادن، راستی و عجل فرجهم بعداز آن یادت نره.🌷 شروع کردم به صـلوات فرسـتادن، اما مقداري که فرستام عدد آنرا فراموش کردم 🙄 به پدر گفتم اگر میشود تسبیح📿 را به من بدهید تا شمارش آنرا اشتباه نکنم...تسبیح📿 راگرفتم و شـروع کردم به‌ صـلوات فرستادن. صلوات ها که تمام شد بعد از آن‌‌ پرستار درحالیکه بچه اي تپل مپل👶 در دست داشت از اتاق بیرون آمد و گفت مژدگانی بدهید که مادر و بچه هردوسالم هسـتند😍 بعدازساعتی به خانه برگشتیم، در مسیر راه، پدرگفت: پسرم تسبیحم📿 راه بده. تازه فهمیدم در این مدت، تسبیح پدر دست من بوده است😉 پدرم گفت: آیا میدانی در مدتیکه تسبیح در دست تو بود ثواب تسبیح و ذکرخدا برايت نوشته اند. با تعجب گفتم: پدر، من که چیزي نگفتم❗️ پـدرم گفت مگر نمیدانی: تسبیحی📿 که در دست توست از تربت خـاك امام حسـین علیه السـلام⭐️ است و امـام زمـان عجل‌لله تعالی فرجه الشـریف 🌤فرموده انـد: هرگاه تسبیـح📿 تربت امام‌ حسـین علیه السـلام در دست گرفته شود ثواب تسبیح و ذکر را دارد اگرچه دعایی هم خوانده نشود😊 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
داستان: تسبیح📿 روي صندلی نشسته بودم و این پا و اون پا میکردم. آخه خیلی وقت بود که منتظر بودم تا داداش کوچکم👶به دنیا بیاید🤩 هرکار میکردم حواسم جمع شود یا حتی حواسم طوري پرت شود که دقایق زودتر بگـذرد، نمیشد 🙄 دوست داشـتم زودتر میرزاحسـین را بـبینم😉 نـامش را مامـانم حسـین گـذاشت و پـدرم گفت به او میرزاحسـین بگوییـد‌چـون مامانت از سادات است😍 یـک لحظه به بابـا نگـاه کردم دیـدم لب هـایش تکان میخورد و تسبیحی 📿 در دست دارد که بعـدازگفتن چیزي یکی از دانه هاي آنرا از دیگري جدا میکند...فکرکردم‌ چیزخوبی است براي اینکه دلم آرام بگیرد.😌 از پدرم پرسیدم باباچه کار میکنی؟ گفت: پسرم نذرکردم هزار صلوات بفرستم تا میرزاحسین باسلامتی مامانت به دنیا بیاید.😊 گفتم پدرجان،چطوري نذر میکنند، بگویید تا من هم نذرصلوات داشته باشم.😇 گفت: بگو براي خداست بر عهده من براي اینکه برادرم سالم به دنیا بیایید هزار صلوات بفرستم.💐 خوب حالا شروع کن به صلوات فرستادن، راستی و عجل فرجهم بعداز آن یادت نره.🌷 شروع کردم به صـلوات فرسـتادن، اما مقداري که فرستام عدد آنرا فراموش کردم 🙄 به پدر گفتم اگر میشود تسبیح📿 را به من بدهید تا شمارش آنرا اشتباه نکنم...تسبیح📿 راگرفتم و شـروع کردم به‌ صـلوات فرستادن. صلوات ها که تمام شد بعد از آن‌‌ پرستار درحالیکه بچه اي تپل مپل👶 در دست داشت از اتاق بیرون آمد و گفت مژدگانی بدهید که مادر و بچه هردوسالم هسـتند😍 بعدازساعتی به خانه برگشتیم، در مسیر راه، پدرگفت: پسرم تسبیحم📿 راه بده. تازه فهمیدم در این مدت، تسبیح پدر دست من بوده است😉 پدرم گفت: آیا میدانی در مدتیکه تسبیح در دست تو بود ثواب تسبیح و ذکرخدا برايت نوشته اند. با تعجب گفتم: پدر، من که چیزي نگفتم❗️ پـدرم گفت مگر نمیدانی: تسبیحی📿 که در دست توست از تربت خـاك امام حسـین علیه السـلام⭐️ است و امـام زمـان عجل‌لله تعالی فرجه الشـریف 🌤فرموده انـد: هرگاه تسبیـح📿 تربت امام‌ حسـین علیه السـلام در دست گرفته شود ثواب تسبیح و ذکر را دارد اگرچه دعایی هم خوانده نشود😊 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841