eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
3.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
97 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
گفته‌اند این عزا را احیا کنید و زنده نگه دارید برای این که عظمت حسین(علیه السلام) را درک کنید برای این که اگر اشکی می‌ریزد از روی معرفت باشد، معرفت حسین(علیه السلام) شما را بالا می‌برد شما را انسان می‌کند، شما را آزادمرد می‌کند، شما را اهل حق و حقیقت می‌کند، اهل عدالت می‌کند یک مسلمان واقعی می‌کند. (شهید مطهری، حماسه حسینی، ج2، ص220) 🌐 @rahyafte_com
🐦 🛖 ضد سرقت ترین خانه!! 🕊 الله اکبر 💙 🌐 @rahyafte_com
https://youtu.be/PygjJ0sJ7hk روایتی عجیب از لات مشهور تهران که توبه کرد و حجت الاسلام شد 🌐 @rahyafte_com
🏴 دعای امام حسین علیه السلام برای تعجیل فرج هنگام شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام؛ 🤲 خداوندا، اگر امروز (به خواست خودم) یاری اهل آسمان را از ما دریغ کردی، آن را برای زمانی بهتر (یعنی روز ظهور) قرار بده، و انتقام ما را از این ظالمان بستان! ربِّ، إن تَكُن حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءِ، فَاجعَل ذلِكَ لِما هُوَ خَيرٌ، وَانتَقِم لَنا مِن هؤُلاءِ القَومِ الظّالِمينَ. 📚 الإرشاد ج ۲ ص ۱۰۸. 🌐 @rahyafte_com
| آگوستین زوالیوس از کشور آرژانتین: ✅امام حسین علیه السلام همیشه به من پناه داده است .... rahyafteha.ir/68386/ 🌐 @rahyafte_com
گر خون تازه می‌رود از ریش اهل دل دیدار دوستان که ببینند مرهمست 🌷 🌐 @rahyafte_com
📍او هنگامی به عراق آمد که دعوت نامه های فراوان به دست وی رسید. او از روزی که با طلیعه ی سپاهیان کوفه برخورد و فرمانده ی این دسته از وی پرسید چه می خواهی؟ گفت: مردم این سرزمین از من خواستند نزد آنان بیایم تا به یاری ایشان دین را زنده کنم. اکنون اگر از سخن خود برگشته اند من به حجاز بر می گردم . او پس از این که دید سپاهیان کوفه از طاعت پسر زیاد بر نمی گردند و به وی نمی پیوندند تا آنجا که توانست کوشید که کار به جنگ نکشد. حتی در واپسین گفت وگوها با پسر سعد از وی خواست تا یکی از دو پیشنهاد را بپذیرد. اگر فرماندار کفه یکی از این درخواست هارا می پذیرفت کار رنگ دیگری می یافت. اما پسر زیاد جز این نمی خواست که او را خوار سازد و به حکم خود درآورد، و این چیزی بود که آن آزادمرد هرگز نمی پذیرفت. چنانچه گفت: من هرگز مانند بندگان خود را تسلیم شما نخواهم کرد. پس چنانکه می بینیم هنوز آن چرا بی پاسخ مانده است. 📌پس از پنجاه سال تحلیل تاریخی قیام امام حسین علیه السلام/ دکتر سید جعفر شهیدی(ره) 🌐 @rahyafte_com
کوشش کنید هرگز نمازشب‌تان تَرک نشود! حتی اگر احساس می‌کنید، کوهی با همه سنگینی‌اش روی شماست، باز همّت کنید و برای نمازشب برخیزید! 🌺 استاد مؤیدی (حفظه‌الله) 🌙 🌐 @rahyafte_com
♦️آنیما(فاطمه)، بانوی تازه مسلمان چینی در سن ۲۱ سالگی متوجه شخصیتی همچون امام حسین(علیه السلام) شدم و من آن موقع بود که مذهب شعیه را برای خود پذیرفتم ... (http://rahyafteha.ir/9022) 🌐 @rahyafte_com
🔹قبل از اینکه مسلمان شوم در کشور چین زندگی می کردم، و به جهت اینکه در مدرسه کمونیست درس می خواندم عقیده کمونیستی داشت، پدر و مادرم مسلمان(سنی) بودند اما در کشور ما بچه‌ها آزادند تا هر دین و مذهبی را که می‌خواهند خودشان انتخاب کنند. 🔸وی با بیان اینکه در ابتدا کمونیست بوده است و به معاد اعتقاد نداشته، افزود: در مدارس ما مسائل کمونیستی را تدریس و دین اسلام را دینی عقب مانده تلقی معرفی می کنند و می گویند مسلمانان لباس های کهنه و پوسیده می پوشند و آراستگی را نمی پسندند. 🔹در سن ۱۸ سالگی ازدواج و به همراه همسرش به ایران آمد و بعد از سه سال از حضور در ایران و تحقیق، دین اسلام و مذهب شیعه را برای خود انتخاب کرد... 🔸روز عاشورا در کشور ما جشنواره بزرگ غذا‌ برگزار می‌کنند و از اینکه در این روز چه اتفاقی افتاده، چه بر سر امام حسین(علیه السلام) و یارانش آمد هیچ صحبتی در میان نیست، ... rahyafteha.ir/9022/ 🌐 @rahyafte_com
یکی از بزرگان خواست برای حضرت علی اکبر (ع) روضه بخونه تسبیح تو دستش و پاره کرد دونه هاشو انداخت بین جمعیت و گفت حالا اگه می تونید جمع کنید .... 🌐 @rahyafte_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ سخنی تکان‌دهنده از امام حسین (ع) ناراحت کننده‌تر از زخم‌های بدن مقدسش 🎙شهید مطهری 🌐 @rahyafte_com
📢 عباس بابایی؛ جوان حزب‌اللهی که مخالفان انقلاب را هم جذب میکرد 🔻رهبر انقلاب: سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجه‌ی این سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آن‌وقت آخرین درجه‌ی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را می‌تراشید و ریش می‌گذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه می‌لرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، می‌لرزید، که آیا می‌تواند؟ اما توانست. ⛔️ وقتی فرمانده بود، کار مشکل‌تر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت می‌کردند؛ حرف می‌زدند، اما کار نمی‌کردند؛ اما او توانست همان‌ها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونه‌یی از این قضایا را نقل کرد. 🔹 خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شد. او جزو همان خلبان‌هایی بود که از اول با نظام داشت. 🔹 شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با این‌که نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقه‌ی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامی‌ها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود. 🔹 شهید بابایی می‌گفت دیدم در دعای کمیل شانه‌هایش از گریه می‌لرزد و اشک می‌ریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! ! این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. ۸۳/۱۰/۲۳ 🌷 سالگرد شهادت ◾️ Farsi.Khamenei.ir 🌐 @rahyafte_com
💌امام حسین علیه السلام: حاجت خود را جز نزد سه کس مبر: نزد دیندار، یا جوانمرد، یا بزرگوار؛ زیرا دیندار برای حفظ دین خود نیازت را برآورد و جوانمرد از مردانگی خود شرم می‌کند و بزرگزاده می‌داند که تو با رو انداختن به او آبرویت را فروختی و او با برآوردن نیازت، آبروی تو را حفظ می‌کند. 🌐 @rahyafte_com
درحنجره ی زخم زمین علقمه می سوخت یک کرببلا خاک چه بی واهمه می سوخت می ریخت نمک، زخم به داغ دل مردی از مرثیه ی سرخ گلو زمزمه می سوخت یک سو تن ساقی به روی دشت پر از تیر مشک وعلم و آب به یک سو همه می سوخت وقتی که علمدار چو شمعی شده بود آب انگار که یک بار دگر فاطمه می سوخت 🏴 فرارسیدن تاسوعای حسینی تسلیت باد. 🌐 @rahyafte_com
| اعظم نسیم جانسون آمریکایی: ✅ عباس(ع) قهرمان من شد. لطفا در دعاهایتان از خدا بخواهید که به من هم آن عزم و اراده را در راه خودش عنایت کند.... 🌐 @rahyafte_com
📍روضه شب نهم: آنجا که عباس از رفتن منصرف شد... من این ماجرا را برای دوستانم نقل کرده‌ام. سه یا چهار سال پیش رفته بودم پیش دندانپزشکی که سید اولاد پیغمبر است. در حالی که دندان مرا اصلاح می‌کرد، تلفن زنگ زد. بعد از صحبت کردن، به من گفت این خانمی که با من صحبت کرد مسیحی است و من با داماد او رفیق هستم؛ او هم پزشک است و با هم در ارومیه دوره گذراندیم. سال گذشته دامادش سر درد شدیدی گرفت که معلوم شد غده بزرگ و خطرناکی در سرش هست و پزشکان هم می‌گفتند که اگر عمل کند می‌میرد. خیلی هم مضطرب بود؛ بالاخره عمل کرد و خوب شد. گذشت تا اینکه چندی قبل که من می‌خواستم بروم مشهد، این خانم به من گفته بود که هر وقت خواستی بروی مشهد، من را هم خبر کن. وقتی می‌خواستم بروم زنگ زدم؛ او آمد و یک بسته آورد و گفت می‌روی مشهد، این را بده به آستان؛ پول است. گفتم ماجرا چیست؟ گفت وقتی دامادم آن طور شد و می‌خواستیم عمل کنیم، نذر کردم برای امام هشتم "ع" ... می‌گفت من همین طور مات و مبهوت شدم. اینها «کارآ ی زنده» هستند و هیچ تفاوتی نمی‌گذارند؛ هر کسی که به در خانه اینها برود دست خالی بر نمی‌گردد؛ به این می‌گویند «عزیز». ابوالفضل"ع" را هم که می‌گویند «باب الحوائج»، به این دلیل است که از حق حمایت کرد. *** 📍شب عاشورا، حسین"ع" خطبه خواند و بعد هم رو کرد به اصحابش و گفت: هر کس می‌خواهد برود، برود. اینها با من کار دارند و با شما هیچ کاری ندارند؛ بلند شوید و بروید. می‌نویسند اولین نفری که بلند شد ابوالفضل"ع" بود. می‌دانید چه گفت؟ گفت: «نَفعَلُ ذالِکَ لِنَبقی بَعدَک؟». یعنی ما برویم برای اینکه بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا نیاورد آن روز را ... روز عاشورا عباس نگاه کرد، دید همه شهید شدند؛ بنی هاشم هم شهید شدند. مجلسی می‌نویسد: «فَلَمّا رَأَی العَبّاسُ وَحدَةَ أخیهِ الحُسَین»، وقتی ابوالفضل"ع" دید برادرش تک و تنها مانده است، آمد به خدمت برادر و اجازه خواست. گفت: «هَل لی مِن رُخصَة؟»؛ اجازه می‌دهی بروم میدان؟ می‌نویسند: «فَبَکی الحُسَینُ علیه السَّلام». امام حسین"ع" شروع کرد به گریه کردن. به او فرمود: « أنتَ صاحِبُ لِوائی». برادر! تو علمدار منی؛ اگر تو بروی دیگر چه می‌ماند برای من؟ می‌دانید ابوالفضل"ع" چه جواب داد؟ فرمود: «قَد ضاقَ صَدری»؛ حسین جان! سینه‌ام تنگی می‌کند؛ دیگر نفس نمی‌توانم بکشم؛ چقدر صبر کنم؟ «وَ سَئِمتُ مِنَ الحَیات»؛ دیگر از این زندگی بیزارم. امام حسین"ع" به او گفت اگر این طور است، برو برای بچه‌ها کمی آب تهیه کن. ابوالفضل"ع" اول آمد و با دشمن صحبت و اتمام حجت کرد. وقتی برگشت، دید صدای العطش بچه‌ها از خیمه‌ها بلند است. آماده شد و به سمت شریعه رفت. وارد شریعه شد، مَشک را پر از آب کرد، دستها را برد زیر آب و آب را آورد به سمت دهان. می‌نویسند: «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین علیه السَّلام». به یاد تشنگی برادر افتاد. آب را بر روی آب ریخت. از شریعه بیرون آمد و حرکت کرد؛ دارد در نخلستان می‌آید که ظالمی آمد و ضربه‌ای به دست راست ابوالفضل"ع" زد؛ یعنی همان دستی که مشک آب را با آن حمل می‌کرد. ابوالفضل"ع" این جملات را گفت: «وَاللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی، اِنّی أُحامی أبَداً عَن دینی». یعنی من دست از دینم بر نمی‌دارم، من دست از حق بر نمی‌دارم. بند مشک را به شانه چپ انداخت و ادامه داد. یک ظالم دیگر آمد و دست چپ را هدف گرفت. ابوالفضل"ع" مشک را به دندان گرفت. تیری آمد و اصابه به مشک کرد و آبها ریخت. می‌نویسند: «فَوَقَفَ العَبّاسُ علیه السَّلام». اینجا دیگر ایستاد و به حرکت ادامه نداد. چرا؟ چون تمام همِّ او این بود که آب را به خیمه‌ها برساند؛ اما دیگر آبی در مشک ندارد... اینجا کاری کردند که ابوالفضل"ع" از مَرکب به زمین آمد. من نمی‌گویم چگونه به زمین آمد؛ اما وقتی به زمین آمد، صدایش بلند شد: «یا أخاهُ! أدرِک أخاک»؛ برادر! برادرت را دریاب. می‌نویسند حسین"ع" خودش را با عجله رساند و آن وضع و آن صحنه را دید... 📌📌آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، سلوک عاشورایی، منزل اول، تعاون و همیاری، ( چاپ اول، تهران: مؤسسۀ پژوهشی- فرهنگی مصابیح الهدی، ۱۳۹۰)، صفحات ۱۴۴ تا ۱۴۶. 🌐 @rahyafte_com
هر کس نمی تواند نماز شب بخواند.... 📌نکته ای از حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی(ره ) 🌙 🌐 @rahyafte_com