🔴«مرضیه» زندگینامه مادر شهید به عنوان الگوی زن مسلمان است
♦️لطیفه نجاتی؛ نویسنده کتاب «مرضیه» در گفتگو با ایبنا:
🔻این کتاب راجع به مادر شهید است. البته در کتابهایی که درباره مادر شهدا هم نوشته شده میبینم که بازهم محوریت شهید است؛ یعنی زندگینامه این زن از این جهت خوانده میشود که مادر شهید است و خودش به تنهایی نقطه توجه نیست. اما در کتاب «مرضیه» کاملا برعکس است و حرف بر سر مادر است و کاری به این نداریم که فرزندش شهید شده است. اتفاقا روند تدوین بهگونهای پیش میرود که تا فصل آخر مخاطب متوجه نمیشود که ایشان مادر شهید هستند...
🔻در مورد خانم میررضایی که راوی اصلی کتاب هستند، آنچه در مورد ایشان خیلی مطرح است این است که ایشان در هر جایگاهی که قرار گرفتند، الگوی مناسبی هستند، مثلا اگر معاون دانشگاه الزهرا بودند، فقط معاون نبودند و کمتر دانشجویی بوده که ایشان را نشناسد، زیرا ایشان سعی میکرده تا جایی که در توانش هست گره از کار بقیه باز کند. دقیقا آنچه ما درباره الگوی زن مسلمان در اسلام داریم که در فضا و بعد شخصی رشد داشته باشد، همسر و مادر خوبی برای فرزندانش باشد و از نظر اجتماعی نیز فعال باشد. اینها مواردی است که ما در خانم میررضایی میبینیم.
🔹بیشتر: ibna.ir/fa/longint/310244
✅ @Raheyarpub
🔴 اسم دخترت را بگذار «آزاده»
✍️یادداشت مریم راهی درباره کتاب نان سالهای جنگ» در خبرگزاری فارس:
♦️روستای صدخَرو در ۵۵ کیلومتری سبزوار و در مسیر راه شوسه شاهرود-سبزوار قرار دارد... پیرزنان این روستا خاطرهها دارند از روزگار شاه قلدر ایران، از روزگاری که چادر از سرها میکشیدند و بعدها که پسر به جای پدر نشست و پای بیگانه به کشور باز شد و زن را از آنچه که بود خانهنشینتر کرد. روستاییان با اینکه دور بودهاند از شهرها و مراکز خبر، اما خاطرات بسیاری دارند از دوران انقلاب و شعارها و شکنجهها، همینطور از جنگ و بمباران و اسلحه به دست گرفتن مردان. این خاطرات که بیتردید زبانبهزبان میان خودشان میچرخد و برخی از آنها نیز به دست ما میرسد، برای آنها نان است، شاید از نان شب هم واجبتر، کسی چه میداند!
🔻ما که هر آنچه میدانیم از نان، تنها این است که ابتدا گندمی بوده، آرد شده، خمیرش کردهاند و خمیرِ بازشده را بر تنوری از آتش پختهاند. اما برای زنان روستا نان معنایی دیگر دارد که میان خاطراتشان در کتاب «نان سالهای جنگ» خواندنیست...
🔻[زنان روستا] دست روی دست نگذاشتند. گندمها را آرد کردند و نان پختند، نان و کلوچه، بعدها هم آش و مربا، خیلی بعدترش کلاه و شالگردن بافتند و ژاکت و جوراب، و همه را فرستادند برای مردها در جبههها، خیلی دورتر از صدخرو.
🔻آنها برای خود واجب کرده بودند که اذان صبح نشده، بیدار شوند و نان بپزند و نان بپزند. جبهه است و هزاران سرباز با شکم گرسنه. و چیست که بتواند جای نان را بگیرد؟ و مگر ناننخورده میتواند از خاک دفاع کند؟
🔹بیشتر:
fna.ir/3ntqr
✅ @Raheyarpub
◻️مراسم چهلمین روز درگذشت مجاهد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی؛ نویسنده و شاعر افغانستانی؛ مرحوم محمدسرور رجایی
▫️امروز ساعت 17
▫️بهشت زهرا؛ در جوار مزار مرحوم
▫️این مراسم به صورت محدود برگزار میشود.
🔻پخش زنده:
instagram.com/raheyarpub
✅ @Raheyarpub
هدایت شده از انتشارات راه یار
@Raheyarpub1400-6.pdf
752.9K
🔴فهرست کتابهای انتشارات «راه یار»؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی| نیمه اول شهریور 1400
💠 کتابهای تازه منتشر شده:
🔻«معلم حسابی»؛ خاطرات شفاهی صدیقه جعفری نیک، آموزشیار نهضت سوادآموزی دهه شصت| مریم استادی
🔻«مرضیه»؛ روایت زندگی بیبی مرضیه میررضایی مادر شهید مدافع حرم محمود تقیپور| لطیفه نجاتی
🔻«من به این آرم اعتماد دارم»؛ خاطرات آموزشیاران نهضت سوادآموزی خراسان| اسماعیل شرفی، فاطمه کنعانی، زهره مؤمنی
🔻 «کشتی نجات»؛ بسته داستانبازیهای محرمی | ناهید کریمی، نرگس کاهانی، زینب السادات حسینی
🔻«تولدت مبارک»؛داستانها و ایدههایی برای جشنتولد کودکان براساس خاطرات واقعی| راضیه جمالی نژاد، نازنین صابری بهداد
🔻«اینجا سوریه است»؛ صدای زنان راوی جنگ| زهره یزدان پناه
💠تجدیدچاپ:
🔻«رسم جهاد»|چاپ پنجم
🔻«عاشقانه ها- دفتر دوم» | چاپ سوم
🔻«حوض خون»؛ چاپ دوم
🔻«تو شهید نمیشوی»|چاپ بیستوسوم
🔻«در مکتب مصطفی»| چاپ دهم
🔻«نعمت جان»| چاپ سوم
🔻«بانگ آزادی»| چاپ سوم
🔻«سرت را به خدا بسپار»| چاپ دوم
💠در نوبت انتشار:
🔻«مادر برام قصه بگو»؛ خاطرات شفاهی گروه سرود آبادۀ شیراز
🔻«سرباز روز نهم»؛ روایتی از زندگی و زمانه شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده
🔻«مادر ایران»؛ خاطرات شفاهی عصمت احمدیان مادر شهیدان فرجوانی
و...
⭕️سفارش با تخفیف 20درصد:
vaketab.ir
basalam.com/raheyar
instagram.com/raheyarpub
⭕️تماس:
02537746490
02142795454
✅ @Raheyarpub
🔴جهانت آباد ای جانِ در التهاب
✍️نوید نوروزی|به بهانه چهلمین روز درگذشت مرحوم محمدسرور رجایی؛ راوی شهدای امت، نویسنده و شاعر افغانستانی:
🔻یکی دومرتبه با هم گپ زده بودم و کار مشترک انجام داده بودیم. کنار میزش نشستم. خیلی زود صحبتمان گل کرد. از افغانستان کمی حرف زدیم و من از همکلاسی افغانام گفتم که به سبب مهاجر بودن نتوانست ادامه تحصیل دهد و ناراحتیاش بعد از سالها هنوز همراهم است. قبل از اینکه ادامه دهم گفت: «نگو افغانی» در جواب چرای من ادامه داد؛ «افغانستان اقوام زیادی دارد، اما بدخواهانش تلاش کردند هویت این کشور را با یک قوم معرفی کنند و از فرهنگ کهن خود دور کنند. اسم کشور… اسم پول رایج... فعالیتهای سیاسی و رسانهای همه به آنها کمک میکند..
🔻...هر بار فرصت میشد کنارش مینشستم و او از مبارزان بدون مرز و خمینیستهایی میگفت. از مردان گمنام و دور از وطنی که هنوز کورسوی امیدی برای همبستگی ملی و آبادانی کشورشان، در دلشان باقیست.
قصه هر رزمنده را که برایم تعریف میکرد انگار بخشی از وجود خودش را در آن قصه به تصویر میکشید. با کنار هم گذاشتن خاطرات آدمها از شهرهای مختلف افغانستان از شمال،جنوب، غرب و شرق کشور انگار انگار که قطعات سرزمین تکه تکه شدهای را کنار هم میچید.
وقتی کتاب تمام شد اسمش را «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» گذاشت.در حقیقت مجنون خود او بود و لیلی، سرزمین غرق خونش.
سرزمینی که دردها و رنجهای آن برایش مهمتر از رنجهای بیشمار خودش بود. این را باغش (نشریهای برای کودکان افغانستان) و در تمام روزهای زندگیاش بارها سروده بود...
🔹بیشتر:
mehrnews.com/xW4kN
✅ @Raheyarpub
🔴تاریخ شفاهی «حفظ حجاب»
✍️مریم حنطه زاده؛ نگاهی به کتاب «روز آزادی زن»، نامزد
دومین جایزه شهید اندرزگو- روزنامه وطن امروز:
🔻روی جلد کتاب نوشته:«تاریخ شفاهی قیام ۱۷ دی مشهد». سال ۱۳۵۶، تعدادی از زنان چادری مشهدی، تظاهرات آرامی را به سوی میدان مجسمه شهر انجام میدهند؛ میدانی که در همان ساعت، شاهد مراسم دیگری با شرکتکنندگان بسیار متفاوتی است؛ زنان بدون حجاب شاهدوستی که با اهدای گل به مجسمه رضاشاه، از او به خاطر تصویب قانون کشف حجاب و آزاد نمودن زنان تجلیل میکنند.
مسئله اما اینجاست که این تظاهرات، نه تنها در همان روز در خود شهر مشهد چندان صدا نمیکند، بلکه به دلیل مقاله «استعمار سرخ و سیاه» و توهین به امام خمینی(ره) و تظاهرات روزهای بعد و حوادث خونین ۱۹ دی قم، در روزهای بعدی نیز مورد توجه روزنامهها و انقلابیون قرار نمیگیرد. بنابراین، به نظر میرسد با یک داستان پرشور یا مثلاً یک نقطه عطف تاریخی روبرو نیستیم. اما خب برای کسانی که به قدرت اثرگذاری تاریخ شفاهی اعتقاد دارند، اینها نمیتواند دلیل خوبی برای کنار گذاشتن یک کتاب باشد! به ویژه اینکه بدانی تحقیق کتاب با دقت خاصی انجام شده است و نویسنده خوشذوق هم، حکایت را با ورود زنان دستگیرشده به زندان آغاز میکند و مثل یک فیلمنامهنویس حرفهای، گره اصلی را در همان سکانس اول ایجاد میکند! بنابراین با وجود موضوع فراموش شده، میتوان روی جذابیت کتاب حساب باز کرد و از خواندنش لذت برد.
🔹بیشتر:
vatanemrooz.ir/newspaper/page/3295/8/237560/0
✅ @Raheyarpub
🌀 یادداشت خانم صفورا امینجواهری، کارشناس ارشد جامعهشناسی و پژوهشگر زن و خانواده بر کتاب «نعمت جان»
«نعمت جان» عنوان کتابی است از انتشارات راه یار که خاطرات و فعالیتهای صغری بستاک، پرستار جنگ را روایت کرده است و تلاش دارد اندکی از غبار غفلت و کمتوجهی درباره نقش و حضور اجتماعی زنان در مقطع انقلاب و دفاع مقدس بزداید.
در قسمتی از این یادداشت می خوانیم:
✅ صغری پس از گذر از سالهای فعالیت انقلابیاش، دیگر آن آدم قبلی نبود. از درون صغری، نعمتی جوشیده بود استوار و امیدوار و فعال و ایثارگر. سالهایی که به جای غصهخوردن برای خانوادههای فقیر تحت پوشش کمیته، احساساتش را افسار زد و برای حل مشکلاتشان تلاش کرد، یاد گرفت به سختیها نبازد. آن زمان که ولولۀ شروع جنگ را در دل پنهان کرد و با آمادگی جسمانی و اسلحهشناسی، خود را برای جنگ احتمالی آماده کرد، یاد گرفت، نگرانی را نشر ندهد. آن وقتی که ناراحتی سیلزدگان و جنگزدگان را با جملات پُرامید زدود، یاد گرفت چطور نبض زندگی از پا افتادگان را احیا کند. در سالهایی که برای زنان روستایی سفرۀ خوداشتغالی را پهن کرد و برسواد دینیشان افزود، یاد گرفت دستگیری مفید، خودکفاکردن فرد ضعیف است.
🔹بیشتر:
tasnimnews.com/fa/news/1400/06/15/2566785
✅ @Raheyarpub
⭕️ داستان رویان
🔻بهمن سال ۶۹ بود. زمستان آن سال، فعالیت مؤسسە رویان به صورت غیررسمی آغاز شده بود. در یکی از روزهای بهمن که قرار بود با حضور دکترالحسنی اولین پانکچر(عمل تخمکگیری) در مؤسسه رویان انجام شود، به خاطر برف زیادی که در منطقه زعفرانیه بر زمین نشسته بود، ماشینهای حمل گازوئیل نمیتوانستند تا ساختمان رویان بیایند و به خاطر نبودن گازوئیل برای موتورخانه، ساختمان سرد شده بود.
🔹شب قبل از عمل دکترکاظمی، رئیس مؤسسه رویان، با همکارانش از حدود یک کیلومتری مؤسسه، جایی که ماشینهای حمل گازوئیل توقف کرده بودند، گازوئیلها را با پیتهای بیست لیتری حمل میکردند و به مخزن گازوئیل میرساندند تا ساختمان برای فردا گرم باشد این کار تا نزدیک صبح طول کشید.
به هر زحمتی که بود، کم کم مقدمات درمان اولین بیمار نابارور فراهم میشد. ِ زمان زیادی نگذشت. یک سال بعد از تأسیس رسمی رویان، درمان ناباروری نتیجه داد و اولین نوزاد به دنیا آمد. همزمان امید هم در با روش آی وی اف شکفت. اولین نوزاد لقاح آزمایشگاهی، سیمین نام گرفت؛ خانوادە رویان همنام با کوچهای که ساختمان کوچک رویان در آن واقع بود. آن روز فقط اهالی کوچه نبودند که صدای گریههای سیمین را شنیدند، بلکه طنینش تا آنجا رفت که مسئولان گفتند: «در زعفرانیه بمانید.»
#ورق_بزنید
📚 برشی از کتاب «داستان رویان»
⭕️سفارش کتاب با تخفیف 20درصد:
اینستاگرام #دایرکت_بدهید
instagram.com/RaheYarPub
basalam.com/raheyar
vaketab.ir
#انتشارات_راه_یار #داستان_رویان #موسسه_رویان
✅ @Raheyarpub
♨️ من به این آرم اعتماد دارم
🔻وسایلش را از دستش گرفتم و گذاشتم صندوقعقب. پدرش هم کنارش ایستاده بود. برایش توضیح دادم که من وسایلش را میبرم در شورای روستا میگذارم. او هم همان موقع یا صبح روز بعد، ماشینهای سرویس روستا را سوار شود و وقتی به آنجا رسید، وسایلش را از شورا تحویل بگیرد.
هنوز حرفم تمام نشده بود که پدرش دستش را گرفت، دور ماشین چرخید و از آن طرف روی صندلی جلو نشاند. دست من را هم گرفت و اشاره کرد بنشینم پشت فرمان؛ دستش را زد به علامتِ نهضتِ روی در ماشین و گفت: «من به این آرم اعتماد دارم!»
⭕️سفارش کتاب با تخفیف 20درصد:
اینستاگرام #دایرکت_بدهید
instagram.com/RaheYarPub
basalam.com/raheyar
vaketab.ir
#انتشارات_راه_یار
✅ @Raheyarpub
🌀مرضیه؛ حکایت یک اسم، روایت یک زندگی/ داستان پرماجرای زنانی که ورای تاریخاند
🔹لطیفه نجاتی، نویسنده کتاب در گفتوگو با خبرگزاری تسنیم: این کتاب روایتی از زندگی بیبی مرضیه میررضایی، مادر شهید مدافع حرم حجتالاسلام محمود تقیپور، است که در پنج فصل به زندگی این مادر شهید میپردازد. کتاب از کودکی وی آغاز میشود و در ادامه، به مسائل خانوادگی، فعالیتهای اجتماعی و انقلابی ایشان میپردازد.
🔻یکی از خاطرات جالب برای من، ماجرای شهادت شهید تقیپور و مطلع شدن مادرشان از این موضوع بود. مادر شهید کلاً در جریان حضور پسرش در سوریه نبود. در خلال سفری که برای اربعین به کربلا مشرف شده بود، با پسرش به صورت تلفنی صحبت کرد و شهید تقیپور در این مکالمه از مادرش خواست که برای شهادت او دعا کند. خانم میررضایی گمان میکرد که این یک درخواست ساده است، در خاطرات گفته است که زیر قبه حرم امام حسین(ع) به ناگاه به یاد پسرم و درخواست او افتادم و برای شهادتش دعا کردم، در حالی که نمیدانستم او در یک قدمی شهادت است. شهید تقیپور در روز اربعین به شهادت میرسد و خانم میررضایی با اینکه از این موضوع مطلع نبود، اما حس و حالش تغییر کرده بود. در خاطراتش گفته است که در آن روز حال عجیبی داشت، در حرم امام حسین(ع) رو به ضریح ایشان، به امام(ع) میگوید که من میدانم امتحانی در راه است، هرچه هست خودت مرا آماده کن و واقعاً زینبوار با این ماجرا مواجه میشوند.
🔹بیشتر:
tn.ai/2564268
✅ @Raheyarpub
📌داستان کشتی نجات
📍گفتوگوی «وطن امروز» با نویسندگان و طراح بازی کتاب «کشتی نجات» با موضوع داستانبازیهای محرمی که در پی استقبال مخاطبان به چاپ دوم رسید
🔅کتاب کارِ داستانبازیِ «کشتی نجات» که به همت مجموعه «خانه همبازی» و برای ارائه به مربیان و مادران طراحی شده، به طور ویژه متناسب با ایام محرم و صفر و البته همراه با قابلیت استفاده در سایر ایام آماده شده است و بازیها و ماجراداستانهایی را به مخاطب خود معرفی میکند تا لحظات حضور مربی یا مادر را در کنار کودکان در مکانهایی مانند هیأتها، مجموعههای فرهنگی- تربیتی، کلاسها و... پربار کند. علاوه بر این، کودکان را با برخی از مفاهیم بنیادی مرتبط با هدف قیام اباعبدالله(ع) آشنا میکند و به این منظور، در روندی ماجرایی، وقایعی از دل تاریخ و موقعیتهایی در دوران معاصر گزینش شدهاند که به نحوی با واقعه عاشورا و ایام محرم و صفر پیوند دارند. روایت این وقایع در دنیایی داستانگونه، مخاطب کودک و نوجوان را وارد آن ماجرا میکند و سپس با بازیهای حرکتی و هنری، هدف داستان و بازی را در ذهن و جان او ماندگار میکند.
🔹بیشتر:
vatanemrooz.ir/newspaper/page/3288/5/237202/0
✅ @Raheyarpub