انتشارات راه یار
🎬 مسابقه بزرگ تلویزیونی «کتابِ شیرین» با محوریت کتاب «بزرگ شدن در سپیدان»برگزار میشود 📌هر روز ۱۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کتاب «بزرگ شدن در سپیدان» به روایت خانم زینب ایمانطلب؛ نویسنده کتاب
🔶شبکه کتاب| مسابقه کتاب شیرین با محوریت کتاب «بزرگ شدن در سپیدان»
📕نحوه شرکت در مسابقه در کانال شبکه کتاب در پیامرسان شاد👇
https://shad.ir/ketabtv
♦️سفارش کتاب با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 200هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
🔘 انتشارات راهیار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🔴 ۱۳۱۵ روز در زندانهای ساواک به روایت «عزتشاهی مشهد»/ کتابی که ادعای خاندان پهلوی را زیر سؤال میب
⭕️لحظاتی از درد و دلهره از شکنجههای بیامان ساواکیها در «پرده دوم»
ناهیدی گفت: «نه اونجوری نمیکُشمت که تو رو امامزادهت کنن. حالا میبینی چهطوری میکُشمت.» مرا کِشاند و با مشت و لگد برد توی اداره. وقتی وارد اتاق شکنجه شدیم، دیدم هر پنج بازجو هم هستند.
فکر میکردم طبق معمول اول کار لُختم کنند، اما قبل از آن ناهیدی از حرصش یکدفعه دستش را دور کمرم حلقه کرد، مرا بلند کرد و زیربغلش گرفت؛ طوری که بالاتنهام بالای دست حلقهشدهاش و پایینتنهام هم پایین حلقۀ دستش بود. مرا که تکان میداد، دلورودههایم از هم میپاشید و داشتم بالا میآوردم.
اصلاً حالت خاصی به من دست داد که قادر به توصیفش نیستم، ولی هنوز این اول کار بود. شاید میخواست برای شکنجههای دیگر آماده شوم. من پیش از رفتن به ساواک نام سرهنگشیخان را شنیده بودم، ولی قبل از دستگیری اصلاً اسم ناهیدی هم به گوشم نخورده بود و او و قساوتش را نمیشناختم. ناهیدی بازجوی ارشد ساواک مشهد و خیلی باهیبت، رشید و ورزیده بود و قدرت زیادی داشت. من ناهیدی را برای دوستانم با این مثال توصیف میکردم: همۀ پرندهها وقتی روی زمیناند و درحال پرواز نیستند، طبیعتاً راه میروند؛ ولی گنجشک روی زمین میجهد، چون گنجشک قوی و چستوچابک است. از نظر من ناهیدی میجهید، راه نمیرفت. اینقدر آدم ورزیده و قوی و پُرتوانی بود.
ناهیدی رهایم کرد و همکاران دیگرش بیآنکه سؤالی کنند، لباسهایم را درآوردند. حرف بازجوها یکی بود: «فقط باید تو رو بُکشیم». بعد شروع به شکنجه کردند. یکی از کارها این بود که دستبندی به دستهایم زدند و حلقههای دیگر دستبند را به میلههای پنجرۀ اتاق که ارتفاع زیادی داشت بستند و مرا صلیبی آویزان کردند. البته گاهی با یک دست هم آویزانم میکردند. این حالت تعلیق و فشار ناشی از آن، بهقدری درد داشت که انسان از بیان و توصیف میزان درد آن عاجز است.
بازجوها به این میزان دردکشیدن من قانع نبودند. برای اینکه دردم بیشتر شود، مرا از پا میگرفتند و بالاتر میبردند، بعد یکدفعه مرا رها میکردند. در این حالت، فشار ناشی از وزنم با ضربه روی مچ دستهایم فرودمیآمد که دردِ خیلی بیشتری داشت.
من شش ماه تمام دستهایم مثل چنبرۀ حلقهشده بود و دیگر اصلاً بازوبسته نمیشد. حتی وقتی میخواستم چیزی بنویسم، خودکار را با کف دو دستم میگرفتم و بهسختی مینوشتم. آن شب وقتیکه بالاخره این شکنجه تمام شد و مرا پایین آوردند، نگاهی به دستهایم کردم و دیدم که هر دو دستم سیاهِ سیاه شده و اصلاً مشخص نیست دست انسان است. انگار دستکش سیاه دستم کرده بودند، چون بهاصطلاح خون توی دستهایم مُرده بود...
🔸گزارش خبرگزاری ایبنا درباره کتاب «پرده دوم»؛ خاطرات شفاهی محمدرضا شرکت توتونچی، از مبارزان انقلاب:
ibna.ir/news/501825
♦️سفارش کتاب با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 200هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
🔘 انتشارات راهیار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🎥گزارش خبرگزاری صداوسیما از رونمایی کتاب «جولان جوانمرد» 🔸آیین رونمایی کتاب «جولان جوانمرد؛ تاریخ
⭕️فقط رئیسجمهور!
آقای خالدی در سازمان حمایت هم به مسائل ایرانخودرو وارد شد؛ این بار با نگاه به حقوق مصرفکننده. میگفت: «شمای ایرانخودرو قیمت تمومشدهت معلومه. هزینه مواد اولیهت هم معلومه، هزینه کارگرت هم معلومه. کارگر اضافی هم داری؟ عیب نداره، اون رو هم حساب میکنیم. پول آبوبرق و هزینههای سربار رو هم جمع بزن. طبق مقررات، بین پونزده تا بیست درصد هم سود تولید بردار. اگه توی بازار، محصولت را با سود پنجاه درصد میفروشی، بقیهش رانته. این رانت بهخاطر اینه که دولت به تو ارز دولتی میده. این مابهالتفاوت قیمت رو باید به دولت برگردونی.»
آن زمان، مدیرعامل ایرانخودرو با شاه بستنی نمیخورد. مدلشان اینطوری بود که جواب هرکسی را نمیدادند؛ فقط رئیسجمهور. وزیر هم چندبار میبایست زنگ میزد تا میگفت بفرمایید. قدرت داشتند و سبیلها را چرب میکردند. در دورهای به همه نمایندههای مجلس یک ماشین دادند. بچههای سازمان حمایت بررسی کردند و دیدند سیصد تا ماشین مجانی به وزارتخانههای مختلف هبه کردهاند. جالب بود که هزینه اینها را هم میزدند پای مردم و میکشیدند روی قیمت تمامشده ماشین. اینجا بود که هزینه شرکت زیاد میشد. آقای خالدی تمام این مسائل را پرونده کرد و داد به تعزیرات.
تعزیرات هم ایرانخودرو را به مبلغ زیادی جریمه کرد. مدیرعامل ایرانخودرو به دکتر نوشت: «برادر یا شلاق نخوردی یا شمارش نمیدونی. اصلا میدونی این عددی که ما رو جریمه کردن، چقدره؟!» دکتر میخندید و میگفت: «بیخود کرده تخلف کرده...»
♦️سفارش:
raheyarpub.ir
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🔴موشک آشپزخانهای 💢پنج نفر بودیم. قرار بود موشکی طراحی کنیم که هرکسی بتواند با کاتالوگ، دوساعته با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از موشک شکرپایه تا موشک بالستیک!
پخش تصاویری از اولین تست راکتی تیم شهید احمدی روشن در اتوبان قم در سال ۱۳۸۱
اولین راکتهای به کار گرفته توسط مقاومت فلسطین، از سادهترین و ابتداییترین مواد شیمیایی موجود و شکر و همچنین استفاده از لوله های انتقال آب موجود در غزه (برای تولید راکت ها) ساخته شد تا پس از سپری شدن سالها و افزایش توان دفاعی مقاومت، امروز شاهد پرواز موشک های ویران کننده مقاومت فلسطین تا قلب اسرائیل باشیم.
➕از کتاب «امواج ارادهها»؛ خاطراتی از توان و اراده ایرانی:
پنج نفر بودیم. قرار بود موشکی طراحی کنیم که هرکسی بتواند با کاتالوگ، دوساعته با لوازم آشپزخانه و دمدستی بسازد و پرتابش کند...
به مشکل خورده بودیم. فرمول نازل موشک را پیدا نمیکردیم. ناامید میشدیم؛ اما مصطفی دائم امید میداد و تکیه کلامش این بود: «درست میشه.»
آنقدر مصطفی به این در و آن در زد تا بالاخره اساتید دانشکده کمک کردند و فرمولش پیدا شد. شش ماه نشده، موشک را مطابق سفارش ساختیم. بردیم جادۀ قم و امتحانش کردیم. درست عمل کرد. بعد از آن، وقتی خبر میرسید فلسطینیها موشک زدهاند به شهرکهای اسرائیلی، خوشحالی توی صورت مصطفی پیدا بود.
♦️سفارش کتاب با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 200هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
🔘 انتشارات راهیار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🔴به احترام همه آن معلمهای ناحسابی 🛑غبارروبی از نهضت فراموششده ✍️مریم حنطهزاده|نگاهی به کتاب «معل
⭕️تو کِی معلم حَسابی میشی؟!
زمستان 65 و تابستان 66 که مسیر سهکیلومتری را تا کلاس پیاده میآمدم، طاقتم تمام میشد. با سرما مشکل چندانی نداشتم. اما گرما همیشه کلافهام میکرد.
هر روز صبح، نیم کیلومتر تا خانۀ مادرم میرفتم و بچهها را پیشش میگذاشتم. بعد دوباره موقع برگشتن میرفتم پیش مادرم. مادر در را که باز میکرد، بچهها میآمدند پیشم. میخواستم به خانه بروم که مادر میگفت: «هادیآقا که تا ساعت سه نمیاد خونه. بیا یه آب سردی هندونهای چیزی بخور بعد برو.» چون میدانست گرماییام، میترسید توی آن هوا حالم خراب شود. بعد از اینکه گلویی تازه میکردم، بچهها را برمیداشتم و میرفتیم خانه. اما رفتن مسیر کلاس تا مدرسه همیشه ختمبهخیر نمیشد. وقتی که به خانه میرسیدم، از شدت داغی هوا و آفتاب مستقیمی که توی زمینهای کشاورزی به سَرَم میخورد، مریض میشدم و میرفتم زیر سِرُم...
یکی از همسایههای قدیمیمان، زنی کاشانی بود بهنام ایرانخانوم که از همان روزهای اول زندگی مشترکمان، شاهد رفتوآمدهایم به کلاسها بود.
یکروز که هوا سرد بود و برف شدیدی هم میآمد، وسط کوچه همدیگر را دیدیم. گفت: «صدیقه جون، ننه تو کِی معلم حَسابی میشی؟» گفتم:«ایران خانومجان من الانم معلمم.»
گفت: «معلمی که تابستون میره، موقعی که برف رو زمینه میره، عید نوروزم میره که دیگه معلم حَسابی نمیشه. معلم حَسابی اونه که سه ماه تابستون توی خونه باشه. عید سال نو هم بمونه خونه؛ نه مثل تو که داری تا زانو میری تو برفا که بری درس بدی ننه!»
📚«معلم حَسابی»
♦️سفارش:
raheyarpub.ir
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🎥کتاب «بزرگ شدن در سپیدان» به روایت خانم زینب ایمانطلب؛ نویسنده کتاب 🔶شبکه کتاب| مسابقه کتاب شیرین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«بزرگ شدن در سپیدان» رونمایی شد
🔷آیین رونمایی کتاب داستان «بزرگ شدن در سپیدان» با حضور زینب ایمانطلب؛ نویسنده کتاب، یوسف قوجق؛ نویسنده و داستاننویس، معصومه میرابوطالبی؛ نویسنده حوزه کودکونوجوان و بنتالهدی قابوستیان؛ مجریکارشناس به میزبانی خانه کتابوادبیات ایران برگزار شد.
🎥فیلم کامل مراسم رونمایی:
aparat.com/v/FDkBn
➕گزارش متنی:
ibna.ir/news/501909
📸گزارش تصویری:
ibna.ir/photo/501895
📚«بزرگ شدن در سپیدان»
نویسنده: زینب ایمانطلب
136صفحه| مصور
مناسب رده سنی: 9-14سال
♦️سفارش کتاب با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 200هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
💠انتشارات «راه یار»: ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
📸دانشآموزان لاهیجان و رودبنه میزبان خانم اکرم خانمحمدی؛ راوی «بوی خوش اسفند» شدند
🔺هشتم اسفند ۱۳۵۸ با تدبير شهيدان رجايی و باهنر، نهاد «امور تربيتی» در آموزشوپرورش و متناسب با اهداف نظام اسلامی بنيان نهاده شد. اهميت اين تدبير زمانی روشن میشود که بدانيم در آن زمان آموزشوپرورش و مدارس کشور، علاوه بر گرفتاریهای ناشی از نظام تربيتی شاهنشاهی، ميدان تاخت و تاز گروهها و گروهکهای سياسی و حتی مسلّحانه بود؛ لذا اين نهاد انقلابی در دهه ۶۰ تبديل به محور فعاليتهای تربيتی، فرهنگی و هنری در مدارس کشور شد و مربيان پرورشی، اصلیترين مسئولان پيگيری تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی در مدارس بودند.
🔹کتاب «بوی خوش اسفند» خاطرات اکرم خانمحمدی از مربیان پرورشی دهه شصت را روایت میکند که از سال 1358 و به صورت داوطلبانه با یک «ابلاغ فیسبیلالله» به عنوان مربی پرورشی مشغول کار شده است.
♦️سفارش کتاب با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 200هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
💠انتشارات «راه یار»: ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
🔴«آبی نفتی» منتشر شد
⭕️اراده و تلاش دهها کارگر و مهندس ایرانی که تسلیم تحریمها نشدند
🔻در کنار روایت جنگها و قهرمانان حافظ مرزهای جغرافیایی، باید دانشمندان و مهندسان گمنام و خلاق را هم روایت کرد که در میدان علم و صنعت، مرزهای دانش و فناوری ایران عزیز را گسترش میدهند.
🔻مهندس علی عمرانی از جنس همین مهندسان و مدیران موفق صنعتی است که در دوران سخت تحریمهای اقتصادی ایران، با تکیه بر خلاقیت، عِرق ملی و استفاده درست از ظرفیت کار تیمی، مبدأ اتفاقات بزرگ و شیرین در صنعت کشور شده است.
برای رقم زدن اتفاقات بزرگ، بیش از نخبگان تک بُعدی حادثه کنکور، به متخصصان با اراده و پرتلاش نیاز داریم، آنها که با عشق و علاقه پلههای رشد را یکی یکی بالا آمده و همه استعداد وجودیشان را مانند ذرهبین در یک نقطه کانونی متمرکز کردهاند. پیشرفت واقعی با همین آدمها اتفاق میافتد، گرما و زندگی همین جاها پیدا میشود و امید همین اطراف متولد میشود؛ جایی حوالی عشق و ایمان و وطن!
🔹کتاب «آبی نفتی» به عنوان نُهمین جلد از مجموعه کتابهای «روایت پیشرفت» انتشارات «راه یار»، دستاوردها و موفقیتهای شرکت «پِتکو» را با محوریت مهندس علی عمرانی که به مدت 16سال، مدیریت کارخانه «پتکو» را برعهده داشته، روایت میکند.
🔹«آبی نفتی» فقط داستان آقای عمرانی نیست، روایت اراده و تلاش دهها کارگر و مهندس ایرانی است که تسلیم عادتها نشده و طرحی نو در صنعت کشور در انداختهاند.
تحقیق: مرتضی اسدزاده
تدوین: مهدی نورمحمدزاده
262صفحه
120هزار تومان
♦️سفارش کتاب:
raheyarpub.ir
@raheyar97
✅ @Raheyarpub
هدایت شده از هم بازی
📸 سر سفره همه، آخر سفره ننه؟!
🥙 یک روز بعد از ناهار، همه غذایشان را خوردند و رفتند. همهشان را صدا زدم و گفتم: «بچهها، بیاین!» آمدند تا ببینند چه کارشان دارم. گفتم: «سر سفره همه، آخر سفره ننه؟!»
همگی زدند زیر خنده و هرکدامشان مشغول کاری شدند. یکی ظرفها را جمع کرد و یکی سفره را تمیز کرد. فاطمه ظرفها را شست.
بعد از آن روز، ورد زبانشان شده بود. تا دور هم غذا میخوردیم، میگفتند:
«سر سفره همه، آخر سفره ننه؟!»
➕ از خاطرات مادر شهید محمد مسرور
😊 برای دیدن بقیه خاطرات سری بزنید به کتاب منم یه مادرم؛ سبک تربیتی والدین شهدا
📬 مهلت شرکت در مسابقه: ۶ دی ماه
📌 تهیه کتاب با تخفیف ویژه و شرکت در مسابقه کتابخوانی منم یه مادرم کلیک کنید👉
🍏 @hambazi_tv
انتشارات راه یار
🎬 مسابقه بزرگ تلویزیونی «کتابِ شیرین» با محوریت کتاب «بزرگ شدن در سپیدان»برگزار میشود 📌هر روز ۱۰
⭕️سفر به دنیای آدم کوچولوها
✍️احمد کفیل الناس| مروری به کتاب «بزرگ شدن در سپیدان»- روزنامه جامجم
داستان «بزرگ شدن در سپیدان» اثری تخیلی به قلم زینب ایمانطلب است. این کتاب که اولین اثر مکتوب نویسنده بهشمار میرود، روایتگر داستانی تخیلی از زبان یک خواهر و برادر در منطقه فوعه و کفریای سوریه است. منطقهای که سه سال توسط داعش محاصره شده بود. تصورش را بکنید.
سه سال محاصره. قطعا شرایط سختی بر خانوادههای این شهر حاکم بوده. جدا از رعب و ترس ناشی از بمبگذاری، جنگ، شهادت و جراحت، محاصره شهر قحطی وحشتناکی را برای ساکنان آن رقم زده. مصیبتهایی که در زمان آشوبهای کشور سوریه و عملیات تروریستی گروههای تکفیری کم و بیش از آن مطلع شده بودیم. این بار اما زینب ایمانطلب راوی داستانی از دل قحطی و محاصره و جنگ و خشونت است.قصهای که از زبان دو کودک روایت میشود.
راستی کودکان چه تصوری از جنگ دارند؟ اینکه از زبان کودکان بنویسی و مخاطبت هم کودکان باشند، کار سادهای نیست. سختی قضیه آنجاست که باید از جنگ و خشونت بنویسی، از قحطی بنویسی، از رعب و وحشت بنویسی،از مقاومت و صبر و ایستادگی بنویسی، از جریان زندگی در دل جنگ بنویسی.حقیقتا ظرافت خاصی میخواهد.به نظرم زینب ایمانطلب بهخوبی از پس ماجرا برآمده.او توانسته به زیبایی در قالب یک داستان تخیلی و جذاب،مؤلفههای ارزشمندی همچون مقاومت و صبر و همدلی را به مخاطب خود منتقل کند.مخاطبی که جا دارد بیشتر و بیشتر با زبان خودش با او سخن بگوییم. زبان کودکانه...
🔻بیشتر:
jamejamdaily.ir/Newspaper/item/216986
♦️سفارش کتاب:
raheyarpub.ir
@raheyar97
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
⭕️«تریلی تئاتر» منتشر شد 🔺آدم عاشق از دهفرسخی هم پیداست؛ راهرفتنش، حرفزدنش، چاینوشیدنش، نشستوب
⭕️ بچه جدید آقای عیوضی!
💠گپوگفتی با رضا عیوضی، نویسنده کتاب «تریلی تئاتر»- ویژهنامه طنز روزنامه ایران:
رضا عیوضی، متولد شهریور 1371 و ساکن شهر قم است. او علاوهبر نویسندگی آن هم از نوع طنز، هم کارشناس محتوا در یک شرکت فروش محصول است و هم سردبیری و نویسندگی چند برنامه تلویزیونی را در کارنامه خود دارد. عیوضی میگوید پنج فرزند دارد: علیاصغر، فاطمهنورا و کتابهای «او یافت مرا»، «دادگاه اشیاء» و «تریلی تئاتر» که آخری، تازه به دنیا آمده. به بهانه کتاب تازه متولد شدهاش با او گفتوگویی شیرین داشتیم که در ادامه میخوانید:
کتابهایتان را هم جزء فرزندانتان حساب میکنید؟
عیوضی: بله! برای یک نویسنده، کتاب حکم فرزند را دارد. فکر میکنم این دوتا مثل هم هستند. انسان برای رشدشان، برای هویتشان، ایجادشان و سرنوشت آن تلاش میکند. دقیقا مثل هم. آنقدر که برای کتاب زحمت میکشد مثل این است که بچهی اوست...
درباره نورسیدهتان، «تریلی تئاتر» بیشتر توضیح بدهید.
عیوضی: این کتاب شامل زندگینامه و خاطرات هنری اصغر نوبخت است. البته سعی کردم بیشتر بر فعالیتهای طنزآمیز ایشان تمرکز کنم. انتشارات راهیار نیز ناشر کتاب بوده است.
ابتدای امر با آقای شهبازی و سایر دوستان سوژههایی را در شهر قم بررسی کردیم تا به شخصیت خاصی رسیدیم که خاطرات طنزآمیز زیادی از مبارزات انقلابی دهه پنجاه و شصت داشت. او یکی از افرادی بود که با زبان طنز با طاغوت مبارزه میکرد. ساعتها مصاحبه انجام شد و نتیجهاش این کتاب شد...
🔹بیشتر:
irannewspaper.ir/sp-300/12/77101
♦️سفارش:
raheyarpub.ir
✅ @Raheyarpub
💠 فراخوان ایده، طرح و فیلمنامه اقتباسی
از کتاب #عملیات_إحیاء روایت صعود یک مجموعه دانشبنیان به قله دانش و فناوری
🔸در قالبهای:
#داستانی (کوتاه و بلند)
#سینمایی
#انیمیشن
#سریال (مینی سریال و مجموعه بلند)
▫️مهلت ارسال: 10 دی ماه
▫️اعلام آثار برگزیده: 20 دی ماه
▫️اطلاعات بیشتر و ارسال اثر: @eshghirezvani
مزایا:
🔸خرید ایده و طرحهای برگزیده
🔸عقد قرارداد برای نگارش فیلمنامه
@RahScreenwritingSchool
💠انتشارات «راه یار»: ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🔴واقعی، خواندنی، پُرکشش و بهموقع ✍️محسن باقریاصل|نگاهی به کتاب «خانهدار مبارز»- خبرگزاری مهر: 🔺
⭕️حاضر بودم همان لحظه جان بدهم...
نوبت من که شد رفتم داخل. شروع کردند به رگبار سوال:«اسمت چیه؟ شوهرت کیه؟ پدرت کیه؟ دکتر (شریعتی) رو میشناسی؟ خمینی رو میشناسی؟ از چه زمانی فعالیت داری؟ رئیستون کیه؟» فقط میگفتم رفته بودم بازار برای شوهرم کتوشلوار بخرم برای دامادی برادرم. از این حرفها هم سر در نمیآورم. بعد از بازجویی، همه را به ترتیب بردند برای عکسبرداری.
عکاسشان آقایی خارجی بود که بیشتر با ایما و اشاره حرف میزد...اشاره کرد که چادرت را بردار. لبه چادر را از روی سرم برداشتم و گذاشتم روی شانهام. دوباره اشاره کرد که باید مقنعهام را هم بردارم؛ ولی این کار را نکردم. اومد جلو و مقنعه را وحشیانه از سرم کشید. احساس کردم همه موهای سرم با مقنعه کنده شد.
پلاکی که رویش شماره داشت انداخت دور گردنم و با همان موهای ژولیده عکسم را انداخت. حاضر بودم همان لحظه جان بدهم؛ ولی چنان عکسی از من گرفته نشود.
اشکم درآمد. یاد سال ششم دبستانم افتادم؛ توی کلاس نشسته بودیم که خبر دادند بازرس اداره میخواهد بیاید از کلاستان بازدید کند. سریع روسریام را از توی کیفم برداشتم و سرم کردم. معلممان همین که روسری مرا دید، با عصبانیت آمد سمتم و گفت:«زود باش روسریت رو بردار!» گفتم:«خب خانم، بازرس مَرده.» خودش با غیظ روسریام را از سرم کشید. همزمان بازرس اداره آمد توی کلاس. کیفم را گذاشتم روی سرم. آنروز با گریه رفتم خانه و برای پدرم همهچیز را گفتم. گفت:«تو چرا ناراحتی دخترم؟ کارت درست بوده. حضرت زهرا(ع) هم سختیهای زیادی بهخاطر اسلام کشید.»
📚«خانهدار مبارز»
♦️سفارش:
raheyarpub.ir
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🚨 #مسابقه_ملی کتابخوانی «منم یه مادرم» ⭕️ چطور فرزندمان را شهدایی تربیت کنیم؟ 🔰 مسابقه بزرگ کتابخوا
🚨 #مسابقه_ملی کتابخوانی «منم یه مادرم»
⭕️ چطور فرزندمان را شهدایی تربیت کنیم؟
🔰 مسابقه بزرگ کتابخوانی کتاب «منم یه مادرم»؛ روایتهایی از #سبک_تربیتی_مادران_شهدا:
○ شهید هستهای، #مصطفی_احمدی_روشن
○ شهید مدافع حرم، #محمد_مسرور
○ شهید امنیت، #محمدحسین_حدادیان
🎁 #جوایز:
🔹 3 کمک هزینه سفر به کربلای معلی
🔹 8 کمک هزینه سفر به مشهد مقدس
🔹72 جایزه نقدی و غیر نقدی دیگر ازجمله: پلاک طلا، کارت هدیه، بن خرید کتاب و...
♨️⏳ #مهلت شرکت در مسابقه:
👈 6 دی ماه
روز تکریم مادران و همسران شهدا
📌 خرید با #تخفیف_ویژه_موقت و شرکت در مسابقه:
🌐 https://raheyarpub.ir
⭕️ #تخفیف_ویژه_تر برای سفارش عمده:
@raheyar97
02142795454
⭕️ انتشارات راهیار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
https://eitaa.com/joinchat/565510164Ce45a3a8798
🏴 شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد 🏴
هر چند مسلمان توام یا زهرا
آشفته و حیران توام یا زهرا
هر خسته دلی دست به دامان کسی است
من دست به دامان توام یا زهرا
امیر یزدی
✅ @Raheyarpub
هدایت شده از هم بازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 #پادکست_صوتی | امسال محمدحسینمون رو به حضرت زهرا (س) دادیم!
ما هر ســـال، روز شهـــادت حضـــرت زهرا (س) نذری میدادیم؛ امسال محمدحسینمون رو به حضرت زهرا دادیم. بچهها خیلی سخته! ولی...
➕ از خاطرات خانم فاطمه تاجیک؛ مادر شهید امنیت #محمدحسین_حدادیان
🖇 محمدحسین حدادیان در اغتشاشات فرقۀ دراویش، پیش از اذان صبح روز یکم اسفند ۹۶، مصادف با شهادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، در خیابان گلستان هفتم در محاصره و هدف ضربات انواع سلاحهای سرد قرار گرفت و به شهادت رسید.
📚 منم یه مادرم؛ روایتهایی از سبک تربیتی والدین شهدا
📌 تهیه کتاب با تخفیف ویژه و شرکت در مسابقه کتابخوانی (فقط تا ۶ دیماه) :
🌐 http://B2n.ir/mmym
☑️ @hambazi_tv
انتشارات راه یار
⭕️سفر به دنیای آدم کوچولوها ✍️احمد کفیل الناس| مروری به کتاب «بزرگ شدن در سپیدان»- روزنامه جامجم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اصلا میخوام کوچیک بشم!
⭕️خوانش بخشی از کتاب «بزرگ شدن در سپیدان»- زینب ایمانطلب(نویسنده کتاب)
📚کتاب «بزرگ شدن در سپیدان» به قلم زینب ایمانطلب و براساس نقاشیهای کودکان محاصره شده شهرکهای «فوعه و کفریا» کشور سوریه نوشته شده است.
💢داستان زندگی خانوادهای که در محاصره دشمن هستند و باید بین مقاومت و سازش دست به انتخاب بزنند...
♦️سفارش کتاب با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 200هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
💠انتشارات «راه یار»: ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🔴«آبی نفتی» منتشر شد ⭕️اراده و تلاش دهها کارگر و مهندس ایرانی که تسلیم تحریمها نشدند 🔻در کنار روا
🔰 «آبی نفتی» رونمایی میشود
🔸با حضور دکتر سعید جلیلی؛
نماینده رهبر انقلاب در شورای عالی امنیت ملی
🔹دوشنبه، ساعت ۱۸:۳۰
🔺آمفی تئاتر اوقاف، جنب مسجد طوبی
✔️حضور برای عموم آزاد است
📚کتاب «آبی نفتی» به عنوان نُهمین جلد از مجموعه کتابهای «روایت پیشرفت» انتشارات «راه یار»، دستاوردها و موفقیتهای شرکت «پِتکو» را با محوریت مهندس علی عمرانی که به مدت 16سال، مدیریت کارخانه «پتکو» را برعهده داشته، روایت میکند.
🔹«آبی نفتی» فقط داستان آقای عمرانی نیست، روایت اراده و تلاش دهها کارگر و مهندس ایرانی است که تسلیم عادتها نشده و طرحی نو در صنعت کشور در انداختهاند.
♦️سفارش کتاب با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 200هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
💠انتشارات «راه یار»: ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🔴12خبیثی که حاج قاسم را عاصی کردند! 💢 بازخوانی نشاط و شوخطبعی مدافعان حرم ✍️محمدصادق شهبازی| نگاهی
⭕️نماز نَخوان که شهید میشوی!
(شهید)«حسین محرابی» تازه آمده بود سوریه؛با اشاره به بچهها گفتم که بیایید کمی با او شوخی کنیم و سربهسرش بگذاریم.«ابوزهرا» با یک چشمک به من فهماند که امشب خستهایم و بهتر است بخوابیم.صبح حسین با صدای اذان از خواب بیدار شد. آمد بالای سرم و گفت: «حاجی بلند شو نماز!» سرم را از زیر پتو درآوردم و گفتم: «مرد حسابی ولمون کن،نماز چی؟! برو بخواب!»
-حاجی صدای اذانه!
-بگیر بخواب آقاجان حوصله داری؟!
-من میخوام نماز بخونم.
-میخوای نماز بخونی بخون! ولی از من میشنوی نخون که شهید میشی!
-یعنی شماها نماز نمیخونید؟
-نه! مگه دیوانهایم نماز بخونیم که زود شهید بشیم، برو آقا جان جمع کن خودت رو!
نمیدانست که اذان اول، اذان اهل سنت است.من هم پیش خودم گفتم حالا که دیشب نشد اذیتش کنیم الان تلافی کنم.حسین یکییکی سراغ بچهها میرفت که بیدارشان کند،بچهها هم موضوع را گرفته بودند و همه میگفتند که نماز نمیخوانند!
حسین که دید هیچکس بلند نمیشود،ایستاد به نماز خواندن؛ تعقیباتش را هم خواند.ما هم از خنده پتو را گاز میزدیم.انگار خیلی هم دلش شکسته بود که با کسانی جهاد آمده که نمازخوان نیستند.
همینطور که توی سجاده نشسته بود و توی حال خودش بود،یکدفعه صدای اذان دوم که اذان شیعیان بود بلند شد.در همان لحظه ما هماهنگ با هم بلند شدیم و آستینها را بالا زدیم که برویم وضو بگیریم.حسین پرسید:«پس اون اذان قبلی چی بود؟!» زدیم زیر خنده.گفتم:«اینجا بیست تا اذان میگن.تو باید تشخیص بدی اذانت کدومه!»
📚«چَخچَخیها»؛شوخیها و شیطنتهای مدافعان حرم
♦️سفارش:
raheyarpub.ir
✅ @Raheyarpub
انتشارات راه یار
🔴جهانت آباد ای جانِ در التهاب ✍️نوید نوروزی|به بهانه چهلمین روز درگذشت مرحوم محمدسرور رجایی؛ راوی ش
⭕️ مجاهدان «جهانوطن»
شهید نادری تکفرزند خانواده بود، پدرش از تهران به دنبالش آمده بود که او را برای مراسم عروسی خودِ نادری ببرد. هنگام عصر بود که برای ملاقات پدر به ستاد اعزام نیرو آمد، از ستاد که بیرون شد به من گفت: «خدادادی، ژ3 من تازه تعمیر شده است، احتمال دارد خوب عمل نکند. وضعیت راه هم روشن نیست. بیا تا محور با هم برویم، میخواهم بروم وسایلم را جمع کنم و فردا برگردم.»
بیهیچ مخالفتی تفنگم را برداشتم و با او همراه شدم.. همان شب منافقین هم حمله کردند و درگیری شدیدی رخ داد. فردای آن شب، زودتر به ستاد برگشتم. قرار بود نادری بعد از من به ستاد بیاید، اما پیش از آنکه به ستاد برگردد، با دو رزمنده دیگر به قصد بررسی منطقه میروند. آنها در حین بررسی منطقه، متأسفانه در کمین منافقین گرفتار میشوند.
در ستاد، منتظر نادری بودیم که خبر مفقود شدنش رسید. مانده بودیم به پدر پیرش چه بگوییم. از یک طرف پدر نادری مدام میپرسید که پسرش کی برمیگردد، از طرف دیگر، ما هم خبر نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است، در جواب پدرش میگفتیم به مأموریت سهروزه رفته است. درست سهروز بعد جنازههایشان را در کوه پیدا کردیم که براثر ضربات چوب به شهادت رسیده بودند...
پیکر شهدا را در آمبولانسی گذاشتیم. پدر مظلوم شهید نادری را در ماشین دیگری سوار کردیم انگار پدرش خبردار شده بود، رنگ چهرهاش زرد شده بود و ملتمسانه از من میپرسید:«خدادادیجان پس نادری کجاست؟چرا بدون او به تهران بروم؟»
📚«از دشت لیلی تا جزیره مجنون»؛ خاطرات رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس
♦️سفارش:
raheyarpub.ir
✅ @Raheyarpub