یک حرفِ صوفیانه بگویم، اجازت است؟
ای نورِ دیده! صلح، بِه از جنگ و داوری...
🍂
{ #حافظ }
🍂
کجاست هم نفسی
تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می کشد از روزگار ِهجرانش
{ #حافظ }
بسوخت #حافظ و آن یار دلنواز نگفت:
که «مرهمی بفرستم
که خاطرش خَستم…»
☁️🍂
🍂
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد؟
که سعیِ من و دل باطل بود...
{ #حافظ }
درویش را نباشد برگِ سرایِ سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
🌱
{ #حافظ }
هدایت شده از یک فنجان آرامش
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کارِ ما که نه پیداست کار عمر...
#حافظ
ﺳﺮ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﻣﺎ، ﺁﺳﺘﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﻭﺳﺖ
ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﺍﻭﺳﺖ
ﻧﻈﻴﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﺯ ﻣﻪ ﻭ ﻣﻬﺮ
ﻧﻬﺎﺩﻡ ﺁﻳﻨﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺭﺥ ﺩﻭﺳﺖ
🪶
#حافظ
ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندانِ سَحرخیز که صاحب نفسانند
🪶
#حافظ
مِهرِ رُخَت سرشتِ من،
خاکِ درت بهشت من
عشقِ تو سرنوشتِ من،
راحتِ من رضای تو...
زود به سلطنت رسد هر که شود گدای تو...
🌱
#حافظ
آدمى در عالم خاكى نمی آيد به دست
عالمى ديگر ببايد ساخت وز نو آدمى
🪶
#حافظ
بود آیا که در میکدهها بگشایند؟
گره از کار فروبسته ی ما بگشایند...🌱
#حافظ