دوستان عضو بمونید خارج نشید که اگر خدایی ناکرده بستن من از پارت یک داخل همین کانال پارت گذاری می کنم
نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت724 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
علی با خنده گفت:
سرهنگ می بینم دست به سر گرفتی
بلند شروع کرد خندیدن.
_علی بهش میگم برام تعریف کن سیامک
چطوری مرده نمیگه.
لبخند از روی لب های علی محو شد.
*کی به تو گفت؟
_تو چی کار داری؟ بگو دیگه.
با بی خیالی گفت:
از کجاش می خوای بدونی؟
دوست داری چطوری برات تعریف کنم که دلت خنک بشه؟
_راستش رو بگو
*ببین ماشین که توی دره افتاد صدای کمک خواستنش می اومد
ما هم که وسیله نداشتیم بریم پایین این شوهر تو اومد قهرمان بازی در بیاره که تیمسار نگذاشت
گفت منتظر باشیم بچه ها امداد بیان اونها وسیله دارن
سرت رو درد نیارم مریم یهو صدای انفجار بلند شد ماشین آتیش گرفت
دیگه داد نمی زد فقط جیغ می کشید تا ماشین سوخت تموم شد.
لبخندی زدم این خوب بود راحت نمرده
حیف طناب دار برای سیامک.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
عزیزان اگر فردا کانال باز نشد از پارت 1 دختر باران داخل همین کانال قرار میگیره تا ان شا الله هر وقت خواستید از اول این رمان رو مطالعه کنید
29.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزت مبارک پدرمهربونم😍❤️
تورو جای خدانه.....تورو بعداز خدا من قدرعشقای دنیا میپرستم....
◇ ◇...
12.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐ولادت باسعادت مولای متقیان مردترین مرد جهان شاه مردان حضرت علی (ع)برهمه پدران ومردان سرزمینم مبارک باد💐
بفرست واسه هرچی مرده...
یا علی ای آبرومند عالم از خدای آبرو دارت بخواه نیمچه آبروی ما رو برگردونم🤲📿
🪷🪷🪷🪷🪷🌷