بعد اذان صبح، صدای دختر خردسالم را شنیدم که در خواب میخندید. در دلم قند آب شد.
با خودم گفتم: حتماً خواب خوشی میبیند؛ احتمالاً خواب سرخوشیها و بازیهای دیروزش را.
داشتم زیر لب قربان صدقهاش میرفتم که یاد #دختر_کاپشن_صورتی با #گوشواره_قلبی افتادم؛ بغض گلویم را فشار داد و کامم تلخ شد.
#پاسخ_سخت
🆔️ @rajaaei_ir