*●°•🌺🍃✿▫﷽▫✿🍃🌼•°●*
*✨#دا📜ستان قصر تنهایی*
*🌴*درقصر تنهایی🌴*
*🌹غریبی امام حسن (ع) و حماسه صلح🌹*
#قسمت1⃣
*چرا اين كتاب را در دست گرفته اى ؟*
آيا مى دانى كه من مى خواهم در اين كتاب تو را به سفرى در عمق تاريخ ببرم ؟
آيا همسفر من مى شوى ؟ ما بايد به سال چهل هجرى قمرى برويم، روز جمعه، بيست و يكم ماه رمضان .1
اينجا چه خبر است ؟ چرا همه مردم در حال گريه و زارى هستند ؟
*☘️دور تا دور خانه حضرت على(ع) پر از جمعيّت است*.
*آری، مردم شهر فهميده اند كه حضرت على(ع) به ديدار خدا شتافته است*.
گويا ضربه شمشير ابن مُلجَم، كار خود را كرده است، ديگر مردم كوفه، امام مهربانى چون حضرت على(ع) ندارند .
افسوس و صد افسوس كه مردم قدر امام خود را ندانستند و امروز اين چنين بر سر و سينه مى زنند .
*☘️آرزوى حضرتعلى(ع) اين بود كه از دست اين مردم راحت شود و امروز به آرزوى خود رسيده است .2*
مردم، براى تشييع پيكر امام خود جمع شده اند، لحظه به لحظه بر تعداد جمعيّت افزوده مى شود .
اما ناگهان، درِ خانه باز مى شود و امام حسن(ع) بيرون مى آيد و رو به مردم مى كند و به آنها خبر مى دهد كه ديشب، نيمى از شب گذشته، بدن حضرتعلى(ع) دفن شد !
همه، متحيّر مى شوند، چرا نيمه شب ؟
*☘️ما مى خواستيم مراسم باشكوهى برگزار كنيم، ما مى خواستيم با امام خود وداع كنيم* .
به راستى قبر آن حضرت كجاست ؟
جايى در ميانِ نى زارهاى خارج شهر !
ــ اى مردم، قبر پدرم حضرتعلى(ع)، مخفى خواهد بود، چرا كه اگر دشمنان او بدانند قبر او كجاست بدن او را از قبر بيرون خواهند آورد !
اكنون صداى گريه مردم بلند مى شود، آنها در حسرت عميقى فرو مى روند .3
*☘️اكنون ساعت ده صبح است، و جمعيّت زيادى در كنار خانه حضرتعلى(ع) جمع شده اند، ديگر جاى سوزن انداختن نيست، عدّه اى از مردم نيز به مسجد كوفه رفته اند* .
اشك از چشم همه جارى است، شهر كوفه سراسر غم و عزاست .
همه مى دانند كه حضرتعلى(ع)، فرزند خود، امام حسن(ع) را به عنوان امام بعد از خود معرفى نموده است، آنها مى خواهند با او بيعت كنند .
همسفر خوبم !
*☘️خوب نگاه كن، اين مردم خودشان براى بيعت كردن با امام حسن(ع)آمده اند، هيچ كس آنها را مجبور نكرده است !*
همه منتظر هستند تا امام حسن(ع) به مسجد بيايد ; امّا هنوز آن حضرت
داخل خانه است .
نزديك اذان ظهر مى شود .
ناگهان صداى صلوات بلند مى شود، شورى در جمعيّت مى افتد، آنجا را نگاه كن، امام حسن(ع) همراه با امام حسين(ع) و برادران ديگر خود از خانه بيرون مى آيند و به سوى مسجد مى روند .
آرى، سرانجام انتظار به سر آمد، بيا ما هم خود را به مسجد برسانيم، بايد جايى را نزديك منبر پيدا كنيم تا سخنان امام حسن(ع) را به خوبى بشنويم .
امام حسن(ع) وارد مسجد مى شود، همه مردم با صداى صلوات و تكبير، احساسات خود را نشان مى دهند .
*☘️امام به سوى محراب مى رود، آرى، اينجا همان محراب مسجد كوفه است، همان جايى كه پدرش به نماز مى ايستاد* .
آنجا را نگاه كن، منبرى كه مى بينى هنوز صداى حضرتعلى(ع) را به خاطر دارد، امام به بالاى آن مى رود، مسجد سراسر، سكوت است* .
او سخن خود را آغاز مى كند :
اى مردم ! امروز در سوگ بزرگ مردى نشسته ايم كه ديگر همانند او نخواهد آمد .
او كسى بود كه وقتى در ركاب پيامبر شمشير مى زد ، جبرئيل از سمت راست و ميكائيل از سمت چپ ، او را همراهى مى كردند .
*☘️پدرم كسى بود كه جان خويش را فداى پيامبر مى نمود و در جنگ ها ، پيامبر ، پرچم اسلام را به دست او مى سپرد* .
او ديشب به ديدار خدا رفت در حالى كه از ثروت دنيا ، چيزى براى خود ذخيره نكرده بود .4
گريه و اشك مردم، نمى گذارد امام حسن(ع) سخن خود را تمام كند، آرى، امام حسن(ع) داغدار پدر است، او بارها و بارها مظلوميّت پدر را به چشم خود ديده است .
*☘️با بلند شدن صداى گريه امام حسن(ع)، مسجد سراسر ناله و فرياد مى شود، آرى، به راستى كه تاريخ ديگر همانند حضرت على(ع) را نخواهد ديد* .
دقايقى مى گذرد، و بار ديگر، سكوت به مسجد باز مى گردد و امام به سخن خود ادامه مى دهد
هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد ، و هر كس مرا نمى شناسد بداند من حسن ، فرزند پيامبر هستم .
من چراغ هدايتم ، من آن كسى هستم كه خدا در قرآن ، هر گونه پليدى را از من دور ساخته است .
من آن كسى هستم كه خدا محبت به مرا در قرآن ، واجب ساخته است .5
خواننده خوبم !
*☘️دلم مى خواهد قدرى در اين كلام امام حسن(ع) دقّت كنى* .
به راستى چرا امام، خودش را به عنوان فرزند پيامبر معرفى مى كند ؟
چرا نمى گويد من حسن بن على هستم ؟
نگاهى به اطراف خود كن، چه مى بينى ؟
#ادامه_دارد...
*🌴الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
🌼🍃✿~~🦋~~✿🍃🌺•°●*
*●°•🌺🍃✿▫﷽▫✿🍃🌼•°●
🌷﷽🌷
*🌴*درقصر تنهایی🌴*
*🌹غریبی امام حسن (ع) و حماسه صلح🌹*
#قسمت0⃣1⃣
*☘️آرى، منظور قَيس اين بود كه فقط من در ميدان جنگ حاضر هستم تو را ببينم* .
آفرين بر تو اى قَيس، تو نشان دادى كه مى توان بنده پول و مال دنيا نبود، تو مردانگى را بار ديگر به تصوير كشيدى .
به راستى كه ما شيعيان چقدر تو را مى شناسيم ؟ ! چقدر تو را الگوى خود قرار مى دهيم ؟ !
به خدا هيچ مكتبى به اندازه مكتب شيعه، اين قدر الگوهاى زيبا ندارد !
همسفرم !
*☘️تاريخ در مورد مبلغ پولى كه معاويه به قَيس پيشنهاد كرده است سكوت مى كند ; امّا معاويهاى كه براى عُبيد الله بن عبّاس يك ميليون درهم پول مى دهد براى قَيس حاضر است چند برابر آن را بدهد ; امّا قَيس قبول نمى كند* .
آرى، خدا مى داند وقتى معاويه مى فهمد كه قَيس و چهار هزار سرباز جان بر كف او را نمى تواند با پول خريدارى كند چقدر ناراحت مى شود .
آرى، اينان شيعيان واقعى امام حسن(ع) هستند كه تا پاى جان حاضر هستند در راه امام خويش فداكارى كنند .
معاويه بسيار عصبانى است، براى همين نامه اى به قَيس مى نويسد :
*☘️اى قَيس تو يهودى هستى همانگونه كه پدرت يهودى بود ، بدان كه مرگ در انتظار توست .59*
عجب! در منطق معاويه هر كس كه بنده پول نيست، يهودى است ؟ هر كس بر بيعت خود با امام حسن(ع) وفادار بماند، يهودى است ؟ !
اين نامه، دليل واضحى است كه معاويه چقدر مقابل قَيس درمانده شده است كه به ناسزا متوسل شده است .
همسفر خوبم !
*☘️نگاه كن، قَيس، نامه معاويه را مى خواند، قلم و كاغذى در دست مى گيرد و در جواب معاويه چنين مى نويسد* :
اى معاويه ، تو همان بت پرست هستى كه وقتى پيامبر ، مكه را فتح كرد از روى ترس ، مسلمان شدى ، تو دين ندارى و دشمن خدا و رسول خدا هستى .60
وقتى معاويه، نامه قَيس را مى خواند عصبانى مى شود و دستور آغاز جنگ را مى دهد .
لشكر معاويه با سپاه قَيس به جنگ مى پردازند و ياران قَيس جانانه شمشير مى زنند .
جنگ سختى در مى گيرد، ياران قَيس عدّه اى از لشكريان معاويه را به خاك سياه مى نشانند و در اين ميان تعدادى از آنها به شهادت مى رسند .61
*☘️معاويه هراس دارد كه خون هاى زيادى در اينجا ريخته شود و احساسات مردم عراق تحريك شود، به همين دليل او دستور عقب نشينى مى دهد*.
اين طور كه معلوم است معاويه برنامه هاى بسيار دقيقى طرح ريزى كرده است .
او از سپاه شام مى خواهد چند روزى صبر كنند، آرى، او اميدوار است كه اوضاع به نفع او تغيير كند .62
قَيس منتظر آمدن امام حسن(ع) است، زيرا در آخرين ديدار با امام حسن(ع) در ساباط قرار شد كه وقتى نيروهاى كمكى به امام ملحق شدند امام دستور حركت بدهد .
*☘️به راستى چرا امام حسن(ع) اين قدر دير كرده است، قَيس مى داند كه او به زحمت فقط چند روز خواهد توانست در مقابل لشكر بزرگ شام مقابله كند*
قَيس بسيار نگران است، او نمى داند كه در ساباط چه خبر است و علّت دير كردن لشكر امام حسن(ع) چیست؟
امام حسن(ع) در ساباط (نزديكى مدائن) اردوگاه خود را بر پا نموده است و منتظر است تا ديگر نيروهاى كمكى از راه برسند .
اگر يادت باشد برايت گفتم كه معاويه از ماه ها قبل براى عدّه اى از مردم كوفه نامه نوشته و به تك تك آنها وعده داده است كه اگر امام حسن(ع) را به قتل برسانند دختر خود را به عقد آنها در آورد و پول بسيار زيادى به آنها بدهد .63
*☘️اين نامه ها به صورت مخفيانه در ميان مردم كوفه پخش شده است، آرى، امروز ديگر دختر معاويه، عاشقان زيادى دارد* !
همسفر خوبم !
اينجا ساباط است، ما هنوز تا ميدان جنگ فاصله زيادى داريم ولى امام حسن(ع) در زير لباس خود، زره پوشيده است .
آيا مى دانى چرا ؟
چون بعضى از ياران، جريان نامه هاى معاويه را به امام حسن(ع) خبر داده اند و جان امام در خطر است .
اكنون وقت نماز شده است، همه سپاه كوفه در صف هاى نماز ايستاده اند، بيا من و تو هم در صف اول نماز بايستيم .
امام حسن(ع) از خيمه فرماندهى بيرون مى آيد و همه جمعيّت، پشت سر امام به خواندن نماز مشغول مى شوند .
اين جا اردوگاه سپاه كوفه است، وقت نماز است و مناجات با خدا .
همه، مشغول خواندن نماز هستند كه ناگهان . . .
تيرى به امام اصابت مى كند، نمى دانم اين تير از كجا مى آيد، تير از طرف خودى هاست، دشمن كه كيلومترها با ما فاصله دارد .
*☘️همه مات و مبهوت هستند، عجب ! يك نفر از داخل سپاه خودى به سوى امام تيراندازى كرده است* .
اين اولين سوء قصد به جان امام است .64
.
*🌹غریبی امام حسن (ع) و حماسه صلح🌹*
#قسمت1⃣1⃣
من فداى مظلوميّت تو !
كسانى كه براى ياريت آمده اند اكنون قصد جان تو را نموده اند .
*☘️تاريخ، دو نماز را هيچ گاه از ياد نمى برد، يكى نماز امام حسين(ع) در كربلا و ديگر نماز امام حسن(ع) در ساباط* .
اگر امامحسين(ع) در روز عاشورا در ميان دشمنان به نماز ايستاد چند تن از يارانش مثل پروانه، سينه سپر كردند و تيرهايى كه از طرف دشمن مى آمد به جان
🌴🌴🌴🍃🌹🍃🌴🌴🌴
❣﷽❣
🌴 #درقصر_تنهایی🌴
🌹غریبی امام حسن (ع) و حماسه صلح🌹
#قسمت1⃣2⃣
اكنون همه مردم با معاويه بيعت كرده اند، او سرمست پيروزى ظاهرى خود مى باشد براى همين به بالاى منبر مى رود و با غرور خاصّى اين چنين مى گويد :
اى مردم كوفه ! به خدا قسم من با شما به جنگ نپرداختم تا شما نماز بخوانيد و روزه بگيريد .
جنگ من با شما براى اين بود كه مى خواستم امير شما گردم ، اكنون خداوند مرا به آرزويم رساند .
در صلح نامه اى كه من با حسن بن على امضا كردم ، شرايطى ذكر شده است و من هم آنها را امضا و مهر كرده ام امّا بدانيد كه من همه آن شرايط را زير پا مى نهم و به هيچ يك از آنها عمل نخواهم نمود .116
ناگهان، مردم كوفه عصبانى مى شوند، از هر گوشه مسجد سر و صدا بلند مى شود، آشوبى بر پا مى شود .
ترس بر دل معاويه مى نشيند، به راستى معاويه چه اشتباه بزرگى كرد كه چنين حرفى را زد، او اكنون پشيمان است و نمى داند چه كند .117
مُسيّب يكى از ياران امام حسن(ع) است، او از جاى خود بر مى خيزد و به نزد امام حسن(ع) مى آيد و مى گويد :
ــ جانم به فدايت، چرا شما با معاويه بيعت كرديد و ما را امر به بيعت با او نموديد ؟ در حالى كه شما نيروهاى زيادى داشتيد و مى توانستيد با او جنگ كنيد .
ــ الآن مى خواهى چه بگويى ؟
ــ من مى گويم كه بيعت خود را با معاويه بشكنيد و همين الآن دستور جنگ بدهيد براى اين كه معاويه، به شرايطى كه در صلح نامه آمده است عمل نخواهد نمود .
ــ اى مُسيّب، آيا درست است كه ما به پيمان خود وفا نكنيم ؟ ما با معاويه بيعت كرده ايم و هيچگاه پيمان خود را نمى شكنيم، اگر ما مى خواستيم از راه نيرنگ و فريب وارد شويم، هرگز دشمنان بر ما پيروز نمى شدند .118
آرى، كافى بود ; امام از اين فرصت استفاده كند و به مردم اجازه قيام را بدهد و آن وقت، همين مردم، در همين مجلس، كار معاويه را تمام مى كردند .
درست است كه معاويه فاسق است ; امّا در مرام امام حسن(ع)، نامردى وجود ندارد .
اگر امام دستور حمله به معاويه را مى داد تاريخ به گونه اى ديگر رقم مى خورد ; امّا همه اينها به قيمت يك نامردى بود .
در اين معامله مهم، امام حسن(ع) مردانگى را انتخاب كرد و همين، رمز بقاى نام اوست .
براى همين است كه هر كس با مكتب شيعه آشنا مى شود شيفته اش مى شود .
امام حسن(ع) را نگاه كن !
چه استوار بر قلّه مردانگى ايستاده و به همه تاريخ، درس مروّت و جوانمردى مى دهد .
هنوز مسجد پر از هياهو و آشوب است، ترس، تمام وجود معاويه را فرا گرفته است .
آيا حُجْر ] بن عَدى [ را مى شناسى ؟
او يكى از بهترين ياران حضرتعلى(ع) مى باشد .119
او از جاى خود بلند مى شود و به سوى امام حسن(ع) مى آيد .
از ظاهر او معلوم است كه بسيار ناراحت است، او با امام سخن مى گويد .
من نمى دانم سخن او را براى شما نقل كنم يا نه ؟
اما بگذار تا آنچه را مى شنوم براى تو بگويم، آرى تو بايد با غربت و مظلوميّت امام حسن(ع) بيش از اين آشنا شوى .
او به امام حسن(ع) مى گويد : "كاش، پيش از اين مرده بودى و ما هم، همه، مرده بوديم و چنين روزى را نمى ديديم، ببين كه چگونه ما شكست خورده ايم و اهل شام پيروز شدند" .120
اين سخن بر امام بسيار گران مى آيد، آخر حُجْر يكى از بهترين شيعيان مى باشد، سخن او آن هم در حضور معاويه، دل امام را به درد مى آورد .
نگاه كن، امام از جاى خود بر مى خيزد و از مسجد بيرون مى رود .121
آرى، سخن معاويه اين قدر امام را ناراحت نكرد كه سخن اين دوست !
با خارج شدن امام از مسجد، مردم هم، كم كم به خانه هاى خود مى روند .
اكنون، حُجْر درِ خانه خود نشسته است و در فكر است كه چرا آن سخن را به امام حسن(ع) گفته است، او با خود مى گويد : "آخر مگر او امام من نيست، مگر من نبايد تسليم او باشم، چرا من چنين سخنى را در حضور معاويه به امام خود گفتم، چرا او را دشمن شاد نمودم ؟" .
او نمى داند چه كند، خيلى دلش مى خواهد كه به ديدار امام حسن(ع) برود امّا خجالت مى كشد .
ناگهان در خانه به صدا در مى آيد، امام حسن(ع) كسى را فرستاده تا از حُجْر دعوت كند كه به خانه او بيايد .
حُجْر خيلى خوشحال مى شود و با عجله به سوى خانه امام حسن(ع)مى رود .
او وارد خانه امام مى شود تا نگاهش به آن حضرت مى خورد شروع به گريه كردن مى كند .
امام نگاهى به او مى كند و مى گويد : "اى حُجْر، من با معاويه صلح كردم تا شيعيان باقى بمانند، اگر من اين كار را نمى كردم معاويه، همه شيعيان را مى كشت" .122
#ادامه_دارد.
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
🌴🌴🌴🍃🌹🍃🌴🌴🌴
┄┄┅┅✿❀🌍♥️🌍❀✿┅┅┄┄
❣﷽❣
☀️🕊🕋 #داستان_ظهور 🕋🕊☀️
#قسمت1⃣
چرا اين كتاب را در دست گرفته اى و با چه انگيزه اى اين كتاب را مطالعه مى كنى؟
هيچ مى دانى من مى خواهم تو را به سفرى دور و دراز ببرم؟
همسفر خوب من ! از تو مى خواهم تا همراه من به آينده بيايى ! آينده اى كه ديدنش آرزوى همه است.
من تو را به روزگارى مى برم كه قرار است امام زمان در آن ظهور كند; آرى، سخن من در مورد روزگار ظهور است.
من مى خواهم حوادث آن روزگار را برايت بگويم. آيا آماده هستى؟
حتماً بارها شنيده اى كه وعده خدا بسيار نزديك است. پس برخيز و همراه من به مكّه بيا...
امروز، بيستم "ذى الحجّه" است .
من و تو الآن در شهر مكّه، كنار كعبه هستيم . بيست روز ديگر تا ظهور باقى مانده است. امام زمان روز دهم "مُحرّم" كنار كعبه ظهور مى كند.1
نگاه كن! ببين كه كعبه چقدر زيبا، جلوه نمايى مى كند !
آيا موافقى با هم طوافى گرد كعبه بنماييم؟
به راستى چرا "مسجدالحرام" اين قدر خلوت است؟ !
شنيده بودم كه خانه خدا بسيار شلوغ است و هيچ وقت دور خانه خدا خلوت نمى شود.
چرا امروز اينجا اين قدر خلوت است؟
آيا عشق و علاقه مردم به كعبه كم شده است؟
مكّه حرم امن خدا است; امّا امروز سپاهيان "سُفيانى" اين شهر را محاصره كرده اند و به همين علّت است كه شهر اين قدر خلوت است.2
همسفرم! آيا "سُفيانى" را مى شناسى؟
آيا مى خواهى كمى درباره او برايت سخن بگويم؟
"سفيانى" يكى از دشمنان امام زمان است و قيام او از علامت هاى ظهور معرّفى شده است.3
تقريباً پنج ماه قبل، او در سوريه دست به كودتاى نظامى زد و حكومت اين كشور را به دست گرفت، سپس به عراق حمله كرد و شهر كوفه را به تصرّف خود درآورد ودر اين شهر جنايات زيادى انجام داد و تعداد زيادى از شيعيان اين شهر را قتل عام كرد.4
سفيانى سپاهى را به مدينه فرستاد و توانست اين شهر را هم تصرّف كند.
اكنون، سفيانى در انديشه تصرّف شهر مكّه است; زيرا شنيده است امام زمان در اين شهر ظهور مى كند.
او دستور داده تا تعدادى از سربازانش به مكّه بروند و اين شهر را محاصره كنند.
اكنون شهر مكّه در تصرّف سپاهيان سفيانى است.
سؤالى ذهن مرا به خود مشغول كرده است: امام زمان و ياران او چگونه اين حلقه محاصره را خواهند شكست؟
سپاهيان سفيانى با دقّت همه راه هاى ورودى شهر را كنترل مى كنند.
آماده شو !
ما بايد به بيرون شهر برويم، همان جايى كه قرار است جوانى ماه رو وارد شهر شود.
آنجا را نگاه كن !
آيا آن جوان سى ساله را مى بينى كه به شكل و شمايل يك چوپان است؟
او در دست خود يك چوب دستى دارد و آرام آرام از ميان سپاه سفيانى عبور مى كند. خيلى عجيب است !
سپاه سفيانى كه نمى گذارند هيچ كس وارد شهر شود، چرا مانع ورود اين جوان نمى شوند؟
نمى دانم او را شناختى يا نه؟
#جان_من_فدای_او!
اين جوان، همان مولاى من و توست كه به امر خدا به شكل يك چوپان، وارد شهر مى شود.5
او از راه دورى آمده است. او از "يَمَن" به "مدينه" رفته و مدّتى در شهر پيامبر منزل كرده است و با حمله سپاه سفيانى به مدينه، از آنجا خارج شده و اكنون به مكّه رسيده است.6
صورت نورانيش چون ماه شب چهارده مى درخشد.7
به گونه راستش نگاه كن ! آن خال زيبا را مى بينى كه چون ستاره اى مى درخشد؟8
اين جوان، فرزند پيامبر است و مى آيد تا دين جَدّش را زنده كند...9
امام زمان وارد شهر مى شود، ودر كنار كوه هاى اين شهر منزل مى كند.
شهر مكّه، شهر خدا و كعبه، محور خداپرستى است و چون هدف امام، ريشه كن كردن كفر است، حركت خود را از مكّه شروع مى كند.
هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقى است. امام زودتر به مكّه آمده است تا براى انجام كارهاى مقدماتى رسيدگى كند.
#ادامه_دارد....
📚 #نویسنده : دکتر مهدی خدامیان
✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤✨
#هیئت بانوان رجعت
┄┄┅┅✿❀🌍♥️🌍❀✿┅┅┄┄