نگارا عید قربان است قربانت شوم یا نه ؟
نگفتی یک دمی آیا که مهمانت شوم یانه ؟
برای طوف کویت جامهی احرام بر بستم
گدای دورهگرد گوشهی خوانت شوم یانه؟
💫اللهم عجل لولیک الفرج💫
عید قربان آمد و باز آ که قربانت شوم
همچو اسماعیل به فرمان خدا رامت شوم
حاجیان اندر دیار کعبه گشتند میهمان
میزبان من بیا تا من که مهمانت شوم
عید قربان است و هرکس میدهد قربانیاش
آرزو دارم که قربانی قربانت شوم
#عید_قربان
🕰زنگ بیداری👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
❁﷽❁
"مهمانهای خوانده"
- آخه مرد،با غصه خوردن که چیزی درست نمیشه
- چطور غصه نخورم،یه ماهِ صورتمو با سیلی سرخ نگه داشتم،نذاشتم اهل آبادی از قصیهی ورشکستهگیم بویی ببرن،همهی طلبکارا رو هم بهشون وعده دادم کارخونه رو که فروختیم بدهیشونو بدم،اونام مردونگی کردن، قبول کردن،اما ماه هیچوقت پشت ابر نمیمونه بالاخره همه میفهمن ورشکست شدم،بیشتر از این میسوزم که روز عید قربون که مردم با امید برا گرفتن گوشت نذری میان ناامید برمیگردن
- خوب این که ناراحتی نداره،اونم راه چاره داره،میریم سفر
- آخه زن همچی میگی میریم سفر که انگار سفر خرج نداره
- پس میگی چیکار کنیم،بشینیم مثل سوتهدلا با هم بنالیم؟نه به نظرم بهتره به مش کاظم قضیه رو مطرح کنیم تا گوش به گوش بچرخه
- حاج رسول صورتش سرخ شد، رگ گردنش زد بیرون و گفت:زن حسابی، یه وقت همچی کاری نکنیا،اینکه من کسی را خبردار نکردم برا این بود که یه شریک پیدا کنم تا طرحم را حمایت کنه و کارخونه رو دوباره سرپا کنم،حیف که این شریکای کم دل طرحم رو حمایت نکردند
یادش بخیر سالای قبل دو روز به عید قربون،چپ میرفتی و راس مییومدی، میگفتی:از صدای بعبع گوسفندا سرسام گرفتم
بدری خانم همسر حاج رسول که دیگر طاقتاش طاق شده بود دیگر نمیتوانست اشکهایش را مخفی کند، بلند شد سینی چای را مقابل حاج رسول گذاشت،چادرش را سر کرد تا برود امامزاده و یک دل سیر گریه کند، رفت تا در حیاط را باز کند،ماشین را بیرون ببردکه چشمش به یک صف گوسفند گرسنه،تشنه و هراسانِ بدون چوپان افتاد.بدری خانم پشت فرمان نشست تا استارت بزند که یکدفعه سیل گوسفند به داخل خانهی حاج رسول سرازیر شدند و زبان بستهها از شدت تشنگی خیز گرفتند به سمت حوض، صدای چالاپ چولوپ آب و بع بعهای حاکی از خوشحالیِ گوسفندان، حاج رسول را از داخل اتاق بیرون کشاند و با دیدن صحنه از تعجب داشت شاخ در میآورد واز بدری خانم پرسید اینا کجا بودن؟
- نمیدونم!
- زن ببین زبون بستهها چقدرم گرسنن، بهتره برم از مش غلام یه کم علوفه بگیرم بیارم
- بَه سلام حاج رسول،مثل اینکه امسال به ما سفارش گوسفند ندادی و به از ما بهترون سفارش دادی؟
- امسال قسمت نبود به شما سفارش گوسفند بدم حالا یک کم علوفه میخواستم.
- راستی همون دامداری که ازش هر سال برات ۲۰ تا گوسفند میخریدم امسال یک کامیون گوسفندش نزدیک روستامون چپ کرده و گوسفندای زبون بسته حیف و میل شدن،اما از بس پولش از پارو بالا میزنه ککشم نمیگزه اما پسرش هم تو اون کامیون بوده و الان حالش خیلی وخیمِ و توی کماست اما راننده خدا را شکر سالمِ
- حالا اگه میشه شمارهی این دامدار را بهم بده؟
- هان میخوای دیگه خودت مستقیم گوسفند بخری و سنار گیر ما نیاد؟
- نه مرد این حرفا نیست،شماره رو بده، بعدا برات توضیح میدم
مش غلام مثل اینکه جان به عزرائیل بدهد شماره را به حاج رسول داد و گفت:اینم شمارهی آقای اعتباریان.
حاج رسول شماره را گرفت و از مغازه دور شد.
- الو سلام آقای اعتباریان؟
- بله خودم هستم زود صحبتتونو بفرمائید منتظر یه تماس مهم از بیمارستان هستم.
- من حاج رسول هستم،۱۰ تا گوسفندای شما صحیح و سالماند و اومدن منزل ما، آدرس بدین برشونگردونم،در ضمن من هر سال برای عید قربان از طریق مش غلام از شما ۱۵تا گوسفند خریداری میکردم اما امسال ورشکست شدم، یعنی الان هنوز ورشکست نشدم یه طرح دارم اگه یه شریک خوب پیدا کنم و بهم اعتماد کنه وضع و روزم از قبل هم بهتر میشه...
حاج رسول انگار که یه سنگ صبور برای درد و دل پیدا کرده باشد که یکدفعه آقای اعتباریان گفت:ببخشید پشت خطی دارم از بیمارستانِ و گوشی را قطع کرد.
حاج رسول با خودش غُر و لُندی کرد و گفت:چرا اینقدر صغری، کبری چیدم و آدرس نگرفتم.که یکدفعه صدای گوشی او بلند شد.
- حاج رسول پسرم به هوش اومد به قلب رسولالله همون موقع که داشتی برام درد و دل میکردی با خدا عهد کردم اگه پسرم به هوش بیاد ۲۰ تا گوسفند بفرستم برات تا به فقرا بدی و خودم باهات در کارخونه شریک بشم، گفتی ۱۰ تا گوسفند با پای خودشون اومدن؟حالا میگم ۱۰تا گوسفند دیگه برات بفرستن مغازهی مش غلام،راستی فامیلت چیه؟
- مرادی
- آقای مرادی الان دستم به پسرم بنده یک هفتهی دیگه میام تا کارخونه رو ببینم یاعلی.
حاج رسول یکدفعه یاد گوسفندان گرسنه افتاد سریع خودش را به مغازهی مش غلام رساند.
- هان حاج رسول،کارگر آقای اعتباریان تماس گرفت،گفت الان برا حاج رسول مرادی ۱۰تا گوسفند میارم.کور شه اون کاسبکاری که مشتریشو نشناسه
حاج رسول علوفهها روکول گرفت وگفت:
- پول علوفهها وشیرینی خرید گوسفند را هر چی دوست داشتی بنویس به حساب
مش غلام خندیدو گفت:خدا از بزرگی کمت نکنه
✍️به قلم :خانم مرضیه رمضانقاسم(رها)
#داستانک
#عید_قربان
#گروه_تبلیغی_تارینو
🕰زنگ بیداری👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆ایشون آنیسا خانم هستن
گاهی که میان منزلمون میگن خاله مرضی اومدم قرآن یادم بدین، بعد هم یه مسئلهی ریاضی اجق وجق دوم دبستان میذاره مقابلم تا حل کنم، منم هاج و واج نگاش میکنم و ایشونم بهم آموزش میدن.
مباحثهی خوبیه هر دو بالانس میشیم🤭😀
" تا بدانجا رسید دانش من، که بدانم همی که نادانم"
🖊نویسنده:
مرضیه رمضانقاسم(رها)
#مباحثهی_علمی
🕰زنگ بیداری👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
یا امام رضا، مرا هزار امید است و هر هزار امید تویی
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همانجا ماندیم
آقاجون میگن هر کی به کربلا میره از حرم رضا میره؛ تا اربعین خیلیِ، قبل محرم یه کربلا میخوام، آخه اگه برم کربلا مُحرّم یه جور دیگه برا جد غریبتونناله میزنم.
یاامامرضاحجفقراتوییهممدینه و اوج کربلا تویی
انشاءالله به زودی بریم کربلا و عرض کنیم👇
گره خورده نفسهایم به نایت
عجب آرامشی دارد هوایت
طواف خانهی تو گشته واجب
منم قربانی صحن و سرایت
شدم یک شاعر شیدایِ بیتاب
نفس در میرود پایینِ پایت
#ذیالحجه_دلم_کربلا_میخواد
🕰زنگ بیداری👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
اگر در خواب می دیدم غم انجام تحقیق را
دعا هرگز نمیکردم تمام شه امتحانها را
در امتحان و تحقیق است که میدانی
قدر خوابیدن قبل از ۱۲ را
کسی تا درس نخواند و تحقیق را ننویسد
کجا داند قدر آن استراحتهای بعد ترم را؟
شاعر: خودم
اگر لبخند زدی بر شعر زشتم
بدان بعد امتحانات پایانترم نوشتم.
امشب با هممباحثهایها تا صبح داریم تحقیقاتمونو کامل میکنیم و تو گروه به هم دلداری میدیم.😇😁
نویسنده:مرضیه رمضانقاسم(رها)
#هفت_خوان_مرضی
🕰زنگ بیداری👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
🤔 چطور میشه تو دنیا راحت زندگی کرد؟
قرآن می فرماید: « لکیلا تأسو علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم »
به نظر شما آیا امکان دارد انسان اینگونه متعادل شود که آنچه به او اعطا میشود و آنچه از او گرفته میشود در او اثری نگذارد؟
🔅 پاسخ 🔅 🔻
مثال(۱)
کارمند بانک ، یک روز مسئول دریافت پول مردم میشود و روز دیگر مسئول پرداخت پول به مردم می شود. نه آن روزی که پول می گیرد خوشحال است و نه آن روزی که می پردازد ، ناراحت! زیرا او می داند هر دو روز ، امانتداری بیش نبوده است.
مثال (۲)
برای لاستیک تراکتور ، حرکت در زمین هموار و غیر هموار یکسان است ، ولی برای لاستیک دو چرخه، تفاوت دارد.
مثال(۳)
نشستن و برخاستن یک گنجشک ، روی شاخه گل اثر میگذارد ولی روی درخت تنومند، اثر چندانی ندارد.
♻️نتیجهاینکه
انسانهای بزرگ به خاطر سعهی صدری که دارند ، مسائل جزئی در روح آنان اثر چندانی ندارد.
امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا در برابر دهها تیر که به سویشان رها شد و دهها داغی که دیدند، نمازی با حالت و خشوع خواندند، در حالی که گاهی کوچکترین حرکت، ما را از نماز یا از خشوع در نماز باز میدارد.
⏰زنگ بیداری👇
➠@ramezan_ghasem110
📣📣بدینوسیله از شما دوست عزیز دعوت میشود با ما همراه باشید
💢گفتمان عفاف و حجاب
(تریبون آزاد)
🎙«با ارائه»:
اساتید حوزه و دانشگاه
📆«زمان»:
سه شنبه و چهارشنبه( 22و 21تیرماه )
⏰ ساعت ۶ تا ۸ عصر
🕌«مکان»:
گذر چهارباغ مقابل مدرسه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام
✅ شرکت درجلسه برای عموم آزاد و بلا مانع می باشد .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⏰زنگ بیداری👇
➠@ramezan_ghasem110
هرچند کنایهها دلش را رنجاند
در سنگر چادر خودش اما ماند
با ارثیهی حضرت زهرا یک عمر
از خویش نگاه پرهوسها را راند
شاعر: پورعزیز
🕰زنگ بیداری👇
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef