#آیه_های_انتظار
به گریههای یتیمانهی گدایانت...
اراده کن برسد دست ما به دامانت
بریدهایم ز شهر و به خاکراه زدیم
به این امید که باشیم در بیابانت
گناهکاری ما خشکسالی آورده
نمیرسد به نفسهای شهر، بارانت
"بُطونهم مُلئت بالحرام" هم شدهایم
که نیستیم زمان عمل مسلمانت...
ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیرشدند
تمام پیرغلامان ز داغ هجرانت
بیا بهار به پا کن بهار یعنی تو
بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت
عزای جد غریبت رسیده آقاجان
فدای شال عزا و دوچشم گریانت
برات کرببلا را بیا محبت کن
بحق خشکی لبهای جد عطشانت
شاعر: سید پوریا هاشمی
#آیه_های_انتظار
ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺑﺎ ﮐﺮﯾﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﺁﺳﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﯽﺯﻧﯽ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺷﺐ ﻣﯽﮐﻨﯽ
ﭼﺸﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺧﻮﺏ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﺟﻬﺎﻥ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﯼ ﺍﻟﻄﺎﻑ ﺗﻮﺳﺖ
ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺑﺮ ﺑﺎ ﺍﺫﻥ ﺗﻮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺑﯽﮔﻤﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ
ﭘﺸﺖ ﻣﺎﻩ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ، ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺍﺯ “ﺣﺮﻡ” ﺗﺎ “ﺟﻤﮑﺮﺍﻧﺖ” ﺑﺎﻝ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﻡ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺯﯾﺮ ﻗﺪﻡﻫﺎﯾﻢ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺩﺳﺖ ﭘﺮ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺁﻣﺪﻩ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻢ میآوری ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ “ﻗﻢ” ﺍﻣﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪ “ﺟﻤﮑﺮﺍﻥ”
ﻭﻗﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺭﻭﺯ ﻣﺤﺸﺮ ﻧﺎﻣﻪﯼ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻭﺍ ﻧﮑﻦ
ﺣﺘﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﺍﮐﻨﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺩلخوﺷﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺟﺪ ﺗﻮ
ﺿﺎﻣﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ “ﺁﻗﺎﯼ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ” ﻣﯽﺷﻮﺩ
✍ مجید تال
#جمکران
#
#آیه_های_انتظار
❇️ شعر صدای پای ظهور
می شود هر لحظه پایان خزان نزدیکتر
هم، سرانجام خوش این داستان نزدیکتر
دورتر بادا از این ملک سلیمانی شُـرور
هم به آن، لطف خدای مهربان نزدیکتر
قله های آرمانی فتح خواهد شد به عشق
می شود سرها به سقف آسمان نزدیکتر
مادران غزه می دانند هست از اشک چشم
صبح آزادی فرزندانشان نزدیکتر
پشه ای بفرست در هم بشکند نمرود را
ای خدای از رگ گردن به جان نزدیکتر
لحظه لحظه، لحظه لحظه با صدای پای آب
می شود بوی خوش صاحب زمان نزدیکتر
✍ امیرسیاهپوش
#انتظار