18.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🏳️ #پویش_علی_مولای
🚩 #غدیر_باید_جهانی_شود
🔸 روز شمار عید بزرگ غدیر
📆 ۲۶ روز تا عید غدیر
(پژوهشگر)
برادر محمدعلی اصلانی
⛅ هر روز یک کلیپ
#نشر_حداکثری
🔻@range_khodaa🔻
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : از نشانه های فرد عاقل ...
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_نظافت
🔻@range_khodaa🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مولا علی (ع) و شخص سائل
#استاد_عالی
🔻@range_khodaa🔻
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سی و نهم: ظاهر ساده ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸در ايام ابتداي جنگ،
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت چهلم : چم امام حسن
✔️ راوی : حسین الله کرم
🔸براي اولين عملياتهاي نفوذي در عمق مواضع دشمن آماده شديم. ابراهيم، جواد افراسيابي، رضا دستواره و رضا چراغي و چهار نفر ديگر انتخاب شدند.
بعد دو نفر از كردهاي محلي كه راه ها را خوب ميشناختند به ما اضافه شدند. به اندازه يک هفته آذوقه كه بيشتر نان و خرما بود برداشتيم. سلاح و مواد منفجره و مين ضد خودرو به تعداد كافي در كوله پشتيها بسته بندي كرديم و راه افتاديم.
از ارتفاعات و بعد هم از رودخانه اما محسن عبور كرديم. به منطقه چم امام حسن وارد شديم. آنجا محل استقرار يك تيپ ارتش #عراق بود. ميان شيارها و لا به لاي تپ هها مخفي شديم.دشمن فكر نميكرد كه نيروهاي ايراني بتوانند از اين ارتفاعات عبور كنند.
🔸براي همين به راحتي مشغول تهيه نقشه شديم.سه روز در آن منطقه بوديم. هرچند بارندگيهاي شديد كمي جلوي كار ما را گرفت، اما با تلاش بچه ها نقشه هاي خوبي از منطقه تهيه گرديد.
پس از اتمام كارِ شناسايي و تهيه نقشه، به سراغ جاده نظامي رفتيم. چندين مين ضد خودرو در آن كار گذاشتيم. بعد هم سريع به سمت مواضع نيروهاي خودي برگشتيم.
🔸هنوز زياد دور نشده بوديم که صداي چندين انفجارآمد. خودروها و نفربرهاي دشمن را ديديم كه در آتش ميسوخت.
ما هم سريع از منطقه خطر دور شديم. پس ازچند دقيقه متوجه شديم تانكهاي #دشمن به همراه نيروهاي پياده، مشغول تعقيب ما هستند. ما با عبور از داخل شيارها و لا به لاي تپه ها خودمان را به رودخانه امام حسن رسانديم.
با عبور از رودخانه، تانكها نتوانستند ما را تعقيب كنند.
🔸محل مناسبي را در پشت رودخانه پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم.
دقايقي بعد، از دور صداي هليكوپتر شنيده شد!
فكر اين يكي را نكرده بوديم. ابراهيم بلافاصله نقشه ها را داخل يك كوله پشتي ريخت و تحويل رضا داد و گفت: من و جواد ميمانيم شما سريع حركت كنيد.
كاري نميشد كرد، خشابهاي اضافه و چند نارنجك به آنها داديم و با ناراحتي از آ نها جدا شديم و حركت كرديم.
🔸اصلاً همه اين مأموريت براي به دست آوردن اين نقش هها بود. اين موضوع به #پيروزي در عملياتهاي بعدي بسيار كمك ميكرد.از دور ديديم كه ابراهيم و جواد مرتب جاي خودشان را عوض م يكنند و با ژ 3 به سمت هل يكوپتر تيراندازي ميكردند. #هليكوپتر عراقي هم مرتب با دور زدن به سمت آنها شليك ميكرد.
🔸دو ساعت بعد به ارتفاعات رسيديم. ديگر صدايي نمي آمد. يكي از بچه ها كه خيلي ابراهيم را دوست داشت گريه ميكرد، ما هيچ خبري از آنها نداشتيم. نميدانستيم زنده هستند يا نه.
يادم آمد ديروز كه بيكار داخل شيارها مخفي بوديم، ابراهيم با آرامش خاصي مسابقه راه انداخت و بازي ميكرد.
🔸بعد هم لغتهاي فارسي را به كرد هاي گروه آموزش ميداد. آنقدر آرامش داشت كه اصلاً فكر نميكرديم در ميان مواضع #دشمن قرار گرفتهايم.
وقتي هم موقع نماز شد ميخواست با صداي بلند اذان بگويد! اما با اصرار بچه ها خيلي آرام اذان گفت و بعد با حالت معنوي خاصي مشغول #نماز شد. ابراهيم در اين مدت شجاعتي داشت كه ترس را از دل همه بچه ها خارج ميكرد. حالا ديگر شب شده بود. از آخرين باري كه ابراهيم را ديديم ساعتها ميگذشت.
🔸به محل قرار رسيديم، با ابراهيم و جواد قرار گذاشته بوديم كه خودشان را تا قبل از روشن شدن هوا به اين محل برسانند.
چند ساعت استراحت كرديم ولي هيچ خبري از آنها نشد. هوا كمكم در حال روشن شدن بود. ما بايد از اين مكان خارج ميشديم. بچه ها مرتب ذكر ميگفتند و دعا ميخواندند. آماده حركت شديم که از دور صدايي آمد.
🔸اسلحه ها را مسلح كرديم و نشستيم.
چند لحظه بعد، از صداها متوجه شديم كه ابراهيم و جواد هستند. خوشحالي در چهره همه موج ميزد. با كمك بچه هاي تازه نفس به كمكشان رفتيم.
سريع هم از آن منطقه خارج شديم.نقشه هاي به دست آمده از اين عمليات نفوذي در حمله هاي بعدي بسيار كارساز بود. اين جز با حماسه بچه هاي #شجاع گروه از جمله ابراهيم و جواد به دست نمي آمد. فردا ظهر ابراهيم و جواد مثل هميشه آماده و پرتوان پيش بچه ها بودند.
🔸با رضا رفتيم پيش #ابراهيم. گفتم: داش ابرام، ديروز وقتي هليكوپتر رسيد چه كار كرديد؟
با #آرامش خاص و هميشگي خودش گفت: خدا كمك كرد. من و جواد از هم فاصله گرفتيم و مرتب جاي خودمان را عوض ميكرديم و به سمت هليكوپتر تيراندازي ميكرديم.
او هم مرتب دور ميزد و به سمت ما شليك ميكرد. وقتي هم گلوله هايش تمام شد برگشت. ما هم سريع و قبل از رسيدن نيروهاي پياده به سمت ارتفاع حركت كرديم. البته چند #تركش ريز به ما خورد تا يادگاري بمونه!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🔻@range_khodaa🔻
💎پيامبر گرامى اسلام صلي الله عليه و آله فرمود:
يا عَلِىُّ اِنَّ اللّه َ جَعَلَكَ تُحِبُّ الْمَساكينَ وَ تَرْضى بِهِمْ أَتْباعا وَ يَرْضُونَ بِكَ اِماما.
يا على، خداى متعال تو را چنين قرار داده كه بينوايان را دوست مى دارى و آنان را به عنوان پيروان خويش بپسندى و آنان هم تو را به پيشوايى و امامت بپسندند.
📗[حلية الاولياء 1: 71]
🔻@range_khodaa🔻
🔴هولناك ترين موقع قيامت كجاست؟
⬅️يكى از مواقع ھولناك قیامت ساعتى است كه انسان از قبر خود بیرون مى آيد و اين ساعت يكى از آن سه ساعتى است كه سخت ترين ساعات و وحشتناكترين آنھا براى فرزندان آدم است.
⬅️از ابن مسعود روايت شده كه گفت : من در خدمت حضرت امیرالمؤ منین (ع) نشسته بودم كه آن جناب فرمود: ھمانا در قیامت پنجاه موقف است ھر موقفى ھزار سال ؛ موقف اول بیرون آمدن از قبر است كه ھزار سال با بدن برھنه و پاى برھنه با حال گرسنگى و تشنگى در جائى نگھدارى مى شوند، پس ھر كه از قبر خود با ايمان بخدا و به بھشت و دوزخ و حساب و قیامت بیرون آيد و بخدا و پیامبر اقرار كند از تشنگى و گرسنگى نجات خواھد يافت.
📚كتاب منازل الاخره - فصل پنجم -بيرون آمدن از قبر
🔻@range_khodaa🔻
بسم الله الرحمن الرحیم
❤️ متکبر در قیامت خوار و ذلیل میشود ...
📖 سوره احقاف آیه ۲۰
🔻@range_khodaa🔻
✍آیت الله فاطمی نیا(ره):
"مسأله والدین شوخی نیست! خدا می داند یک پرخاش به مادر، صد سال انسان را عقب می اندازد! اگر کوتاهی کرده اید تا دیر نشده جبران کنید."
🔻@range_khodaa🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : طهارتی که موجب آمرزش گناهان میشود
👤 #حجت_الاسلام_صفایی_بوشهری
🔻@range_khodaa🔻
🔰روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه میگذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی میخواست آب بکشد و نمیتوانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کردهای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد.
✍️آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسولالله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.
‼️پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آوردهای؟ گفت: مردی خوشروی، شیرینکلام، خوشاخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آوردهای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدمهای مبارکش افتاد. گریه میکرد و معذرت میخواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:
✨📖✨ وإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
⚡️و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى.
📚قصصالروایات
🔻@range_khodaa🔻