eitaa logo
رنگ خدا
81.6هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
4.9هزار ویدیو
72 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/aB6V.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 «ادب» انسان را بالا می‌برد 🔹امام جمعه چادگان 🔻@range_khodaa🔻
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 حاج میرزا اسماعیل دولابی : اجابت قبل از دعاست. یک وقت نگویید هرچه دعا می کنیم مستجاب نمی‌شود. اگر خدا نمی‌خواست شما نمی‌توانستید دعا کنید. وقتی با حال دعا با خدا حرف می‌زنیم، این را خدا خواسته که نصیب ما شده است. 📚 طوبای محبّت، ج۲، ص ۹۶ 🔻@range_khodaa🔻
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 دوربین خدا ❇️سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ چرا غذا نمی‌خوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه می‌کنم. گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه می‌کنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچه‌های تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند. گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. گفتم: خب، اشکالی دارد؟ ❇️....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! این مصاحبه‌ها را مگر چه کسی می‌بیند؟ آدم‌هایی مثل خودت. ولی با این‌حال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، اما می‌دانی که سال‌هاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که می‌خواهی زندگی می‌کنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکرده‌ای؟ این فکر مرا اذیت می‌کند که چرا بنده‌های خدا را به خدا ترجیح دادم؟ بنابراین خودم را تنبیه می‌کنم! ❇️خاطره ای به یاد شهید ابراهیم محبوب فرمانده گردان حزب الله راوی: رزمنده دلاور غلامرضا سالم منبع: سایت نوید شاهد 🔻@range_khodaa🔻
🌺 زندگی درست مثل نقاشی کردن است؛ 🌱 خطوط را با امید بکشید 🌱 اشتباهات را با آرامش پاک کنید 🌱 قلم مو را در صبر غوطه ور کنید ❤️ و با عشق رنگ بزنید 🔻@range_khodaa🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🏳️ 🚩 🔸 روز شمار عید بزرگ غدیر 📆 ۱۰ روز تا عید غدیر ذاکر با اخلاص اهل بیت علیهم السلام حاج محمد رضا بذری 🔻@range_khodaa🔻
سیره اخلاقی امام باقر علیه السلام.m4a
969.8K
▪️سیره اخلاقی امام باقر علیه السلام - حجت الاسلام رفیعی 🔻@range_khodaa🔻
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه ششم: چفیه ✔️ راوی : عباس هادی 🔸ابراهيم در مرخصي به سر ميبرد. آخر شب بود كه آمد خانه، كمي صحبت كرديم. بعد ديدم توي جيبش يك دسته بزرگ اسكناس قرار دارد! گفتم: راستي داداش، اينهمه پول از كجا ميياري!؟ من چند بار تا حالا ديدم كه به مردم كمك ميكني، براي هيئت خرج ميكني، الان هم كه اين همه پول تو جيب شماست! بعد به شوخي گفتم: راستش رو بگو، گنج پيدا كردي!؟ 🔸ابراهيم خنديد وگفت: نه بابا، رفقا اينها را به من ميدهند، خودشان هم ميگويند در چه راهي خرج كنم. فرداي آنروز با ابراهيم رفتيم بازار، از چند دالان و بازارچه رد شديم. به مغازه مورد نظر رسيديم. مغازه تقريباً بزرگي بود. پيرمرد صاحب فروشگاه و شاگردانش يك يك با ابراهيم دست و روبوسي كردند، معلوم بود كاملاً ابراهيم را ميشناسند. بعد از كمي صحب تهاي معمول، ابراهيم گفت: حاجي، من انشاءالله فردا عازم گيلان غرب هستم. پيرمرد هم گفت: ابرام جون، براي بچه ها چيزی احتياج داريد؟ 🔸ابراهيم كاغذي را از جيبش بيرون آورد. به پيرمرد داد وگفت: به جز اين چند مورد، احتياج به يك دوربين فيلمبرداري داريم. چون اين رشادتها و حماسه ها بايد حفظ بشه .آيندگان بايد بدانند اين دين و اين مملكت چه طور حفظ شده. بعد هم ادامه داد: براي خود بچه هاي رزمنده هم احتياج به تعداد زيادي چفيه داريم. 🔸صحبت كه به اينجا رسيد پسر آن آقا كه حرفهاي ابراهيم را گوش ميكرد جلو آمد وگفت: حالا دوربين يه چيزي، اما آقا ابرام، چفيه ديگه چيه؟! مگه شما مثل آدماي لات و بيكار ميخواهيد دستمال گردن بندازيد!؟ ابراهيم مكثي كرد وگفت: اخوي، چفيه دستمال گردن نيست. بچه هاي رزمنده هر وقت وضو ميگيرند چفيه برايشان حوله است، هر وقت نماز ميخوانند سجاده است. هر وقت زخمي شوند، با چفيه زخم خودشان را ميبندند و... 🔸پيرمرد صاحب فروشگاه پريد تو حرفش و گفت: چشم آقا ابرام، اون رو هم تهيه ميكنيم. فردا قبل از ظهر جلوي درب خانه بودم. همان پيرمرد با يك وانت پر از بار آمد. سريع رفتم داخل خانه و ابراهيم را صدا كردم. پيرمرد يك دستگاه دوربين و مقداري وسايل ديگر به ابراهيم تحويل داد و گفت: ابرام جان، اين هم يك وانت پر از چفيه. بعدها ابراهيم تعريف ميكرد كه از آن چفيه ها براي عمليات فتح المبين استفاده كرديم. كم كم استفاده از چفيه عامل مشخصه رزمندگان اسلام شد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 🔻@range_khodaa🔻
🌸هيچ بارانی نمیبارد مگر صفا دهد 🌼هيچ گلی جوانه نمیزند مگر هديه شود 🌸هيچ خاطره‌ای زنده نميماند مگر شيرين 🌼هيچ لبخندی نيست مگر شادی بياورد 🌸بگذار باران شوق بر زندگيت ببارد🌧 🌼سلام صبح زیباتون بخیر 🔻@range_khodaa🔻
💎امام علی علیه السلام : أحسَنُ الحَسَناتِ حُبُّنا، و أسوَأُ السَّيِّئاتِ بُغضُنا؛ بهترينِ نيكيها، محبّت و علاقه به ماست و بدترينِ بديها، دشمن داشتن ماست. 📗[ غرر الحكم، ح3363 ] 🔻@range_khodaa🔻
خیلی قشتگه بخونید👇👇👇 ⁉️ فایده سوال و جواب در قبر چیست ⁉️ ⚠️خدا میداند شخص مومن است یا کافر؛ نیکوکار است یا بد کار پس سوال و جواب برای چه ؟! ⭕️ سوال و جواب در قبر ابتدای پیدا شدن نعمت است برای مومن ؛ چقدر کیف می کند و لذت می برد وقتی که دو ملک را با آن قیافه های زیبا و دلربا مشاهده می کند و آن بوی گل و ریحان بهشتی که همراه دارند را استشمام می نماید ، لذا نام ایشان برای مومن بشیر و مبشر است👌 ✅ دیگر آنکه خود سوال و جواب برای مومن کیف دارد بچه ها را دیده ای در مدرسه وقتی که درسشان را خوب خوانده باشند کیف می کنند که از آنها سوال شود تا بروز کمال بدهند مومن هم میل دارد که از پروردگارش بپرسند تا با کمال اطمینان به یگانگی پروردگار و رسالت محبوبش شهادت دهد .☺️ ❌ هر قدر که مومن از سوال و جواب لذت می برد و برای او نعمت و ابتدای آسایش باشد برای شخص کافر ابتدای بدبختی و شکنجه است و آمدن ملکها برای او موحش(ترسناک) است؛ در روایات است که هنگام آمدن صدای رعد می دهند و از چشمانشان آتش می جهد ؛موهای آنها روی زمین می کشد و با یک منظره ترسناکی با میت کافر مواجه می شود لذا نامشان برای کافر نکیر و منکر است 😱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔻@range_khodaa🔻
💌 اعمال روز عرفه ⚠️ چهارشنبه ۷ تیر ماه، روز عرفه است ... 🔻@range_khodaa🔻
حدیث ویژه روز عرفه 1️⃣ امام صادق عليه السلام : تَخَيَّر لِنَفسِكَ مِنَ الدُّعاءِ ما أحبَبتَ واجْتَهِد ، فإنَّهُ (يَومَ عَرَفَة) يَومُ دُعاءٍ و مَسألَةٍ هر چه مى خواهى براى خود دعا بخوان و [در دعا كردن] بكوش كه آن روز [روز عرفه] روز دعا و درخواست است التهذيب الأحكام ، ج 5 ، ص 182 2️⃣ امام على عليه السلام : مِنَ الذُّنوبِ ذُنوبٌ لاتُغفَرُ إلاّ بِعَرَفَاتٍ ؛ حديث امام على عليه السلام :برخى از گناهان جز در عرفات بخشوده نمى شوند . دعائم الاسلام ، ج 1 ، ص 294 . 3️⃣ پيامبر صلي الله عليه و آله : أعظَمُ أهلِ عَرَفاتٍ جُرما مِنِ انصَرَفَ و هُوَ يَظُنُّ أنَّهُ لَن يُغفَرَ لَهُ ؛ حديث پيامبر صلي الله عليه و آله :گناه كارترين فرد در عرفات كسى است كه از آن جا باز گردد در حالى كه گمان مى برد آمرزيده نخواهد شد . بحار الأنوار ، ج 99 ، ص 248 4️⃣ پيامبر صلي الله عليه و آله : إنَّ اللّه َ يُباهِي مَلائِكَتَهُ عَشِيَّةَ عَرَفةَ بِأهلِ عَرَفَةَ فَيَقولُ : اُنظُروا إلى عِبادي أتَوني شُعثا غُبرا ؛ پيامبر صلي الله عليه و آله :خداوند در غروب عرفه نزد فرشتگانش به اهل عرفه مى بالد و مى گويد: «بندگانم را بنگريد! ژوليده و غبار آلود ، نزد من آمده اند .» مسند أحمد ، ج 2، ص 224 . 5️⃣امام سجاد(ع) در روز عرفه صدای نیازمندی را شنید که گدایی می‌کرد. به او فرمود: «وای بر تو! آیا در مثل چنین روزی از غیر خدا درخواست می‌کنى، درحالی‌که در این روز برای بچه‌هایی که در شکم مادران هستند، امید سعادت و خوشبختی می‌رود» سنن الکبرى، ج 5، ص 192 6️⃣إنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَبْدَأُ بِالنَّظَرِ إِلَى زُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع عَشِيَّةَ عَرَفَةَ خداوند تبارك و تعالى عصر روز عرفه ابتداء به زوار قبر مطهّر حضرت امام حسين عليه السّلام نظر مى كند. 📚كامل الزيارات، النص، ص: 170 🔻@range_khodaa🔻
📩 اهل راه خدا 🔺️ 🔻@range_khodaa🔻
41.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عظمت روز عرفه زمان‌ها خصوصیت دارند ؛یکی از زمان‌های خاص ، عرفه است. 🔻@range_khodaa🔻
!! 🌷....خیلی ضعیف شده بودم هنوز لباس پرواز تنم بود. ۷۲ ساعت به ما هیچی ندادند، تا به زندان استخبارات رسیدیم. هر کدام از ما را داخل یک اتاق کوچک انداختند، در را بستند و رفتند. چشمانم سیاهی می‌رفت. متوجه شدم که نگهبان هم دم در هست. هیچی تو اتاق نبود. اتاقی که خاک گرفته بود و معلوم بود غیرقابل استفاده هست. به زحمت متوجه شیء سیاهی شدم که در گوشه‌ای از اتاق افتاده بود. به سمتش رفتم و آن را برداشتم. پاکش کردم. نان کپک زده‌ای بود که سیاه شده بود. نان کپک زده‌ای که اشتهایم را باز کرد!! دیدن آن هم به من قوت داد. تا این‌جا که آمدیم آب هم به ما نداده بودند! 🌷آب روی سرمان می‌ریختند، اما به ما نمی‌دادند! در زدم، سرباز با آن لهجه‌ی تند عربی چیزی گفت. دوباره در زدم با حال عصبانی در را باز کرد. گفتم به من آب بده، اعتنا نکرد دوباره در زدم بالأخره آن‌قدر زدم تا در را باز کرد. شاید هم دلش سوخته بود. دیدم یک لیوان آهنی در دستش هست. درحالی‌که اطرافش را می‌پایید لیوان را به من داد و دوباره در را بست. آب را گرفتم. حالا هم تشنه بودم و هم گرسنه. نان کپک زده را انداختم داخل آب. اول آت و آشغال‌هاش آمد بالای آب و یواش یواش خیس شد. هنوز خوب خیس نشده بود که نگهبان در زد. باز کردم، می‌خواست سریع بخورم و لیوان را بهش بدهم. نمی‌دانست من یک تکه نان گیر آوردم. 🌷یک‌جوری بهش حالی کردم که باشد. و بعد آت و آشغال‌های روی آب را با انگشت گرفتم و ریختم بیرون. دیدم نان پف کرد. درآوردم و تیکه تیکه با انگشت انداختم داخل دهانم. شاید باور نکنید هنوز مزه آن غذا داخل دهان من هست. لذتی که آن تکه نان داشت شاید هیچ غذایی برای من نداشت. این لذت شاید هیچ‌وقت از بهترین غذایی که خورده بودم به من حاصل نشد. نان کپک زده به من نیرو داد. آن‌جا به یاد یکی از فیلم‌های خارجی افتادم که یک زندانی در داخل زندان سوسک را برمی‌داشت و می‌خورد. من هم اگر آن روز سوسک گیر می‌آوردم، می‌خوردم... : جانباز و آزاده سرافراز سرهنگ خلبان محمدابراهیم باباجانى منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز 🔻@range_khodaa🔻
🔸عشق‌بازی آینه ✍ علی‌رضا مکتب‌دار 📌خاصیت آینه، بازتاب‌دادن کامل تصویری است که در برابر آن قرار می‌گیرد. اگر آینه شکسته و یا محدب و مقعر نباشد، تصویری بی‌نقص از اشیا ارائه می‌کند. 📌عاشق حقیقی نیز چهره کامل و بی‌نقص معشوق را بازتاب می‌دهد و به‌قول هوشنگ ابتهاج: «آینه در عشق‌بازی صادق است آینه یک دل نه، صد دل عاشق است» 📌اگر آینه‌ی فطرت انسان در اثر ضربت سنگ گناه، ترک برنداشته باشد و یا به‌جهت حرکت در کژراهه‌ی عصیان، تحدّب ‌و تعقّر نیافته باشد، همواره قامت آراسته حقیقت را بازتاب خواهد بخشید. 📌انسان کامل، آینه‌ای است که تمام حقیقت معشوق را در خود انعکاس می‌بخشد و انسان‌های معمولی، تنها با نگاه به این آینه است که می‌توانند به شناخت حقیقت ناب و بی‌پیرایه نایل گردند. 📌انبیا و اولیای الهی، آینه‌هایی هستند که آفتاب وجود خداوند را بازتاب می‌دهند. 🔻@range_khodaa🔻
هدایت شده از  طریق المهدی
💠 | عملیات مردمی 🔹حمایت از سفره نیازمندان با اهدای کمک‌های نقدی، گوشت و دام زنده (گوشت‌های قربانی با هماهنگی گروه‌های جهادی در بین ایتام، مستضعفین و فقرای شهر قم توزیع می شود) 🔘 می‌توانید کمک های نقدی خود را به شماره کارت ذیل واریز بفرمایید: 💳
5892107044826470
❗️به نام گروه جهادی حسنات (روی شماره کارت بزنید، کپی می‌شود) 📲 سوالی داریددر پیام‌رسان ایتا پیام دهید: @ali_yavar7 به عملیات‌بزرگ‌غدیر بپیوندیم @ghadir
🌹 🌱 🌹 🌱 🌹 🌱 🌹 🌱 🌹 شخصی در حال مرگ بود و قبل از مرگش او وصیت کرد؛ من 17 شتر و 3 فرزند دارم شتران مرا طوری تقسیم کنید که؛ بزرگترین فرزندم نصف آنها و فرزند دومم یک سوم آنها و فرزند کوچکم یک نهم شتران را به ارث ببرند. وقتی بستگانش بعد از مرگ او وصیت نامه را مطالعه کردند متحیر شدند و به یکدیگر گفتند ما چطور می توانیم این 17 شتر را به این ترتیب تقسیم کنیم؟! بعد از فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدند که تنها یک نفر در عربستان میتواند به آنها کمک کند، بنابراین نزد علی(علیه‌السلام) رفتند تا مشکل خود را مطرح کنند؛ حضرت فرمودند: رضایت میدهید که من شترم را به شتران شما اضافه کنم سپس تقسیم بنمایم؟ گفتند:چرا رضایت نمیدهیم! پس شتر خویش را به شتران اضافه نمود و به فرزند بزرگ که سهمش نصف شتران بود، نُه شتر داد. به فرزند دوم که سهمش ثلث شتران بود، شش شتر داد و به فرزند سوم که سهم او یک نهم بود، دو شتر داد و در آخر _یک شتر باقی ماند که همان شتر حضرت بود..! 🔻@range_khodaa🔻
33.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 خودت رو آدم حساب کن! ⛔️ خود تحقیری ممنوع 👈🏻 ما برای خدا مهم هستیم، نظر ما برای خدا مهم است ... 🔻@range_khodaa🔻
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت پنجاه هفتم : شوخ طبعی ✔️ راوی : علی اکبر صادقی ، اکبر نوجوان 🔸ابراهيم در موارد جدّيت كار بسيار جدّي بود. اما در موارد شوخي و مزاح بسيار انسان خوش مشرب و شوخ طبعي بود. اصلاً يكي از دلائلي كه خيليها جذب ابراهيم ميشدند همين موضوع بود. ابراهيم در مورد غذا خوردن اخلاق خاصي داشت! وقتي غذا به اندازه كافي بود خوب غذا ميخورد و ميگفت: بدن ما به جهت ورزش و فعاليت زياد، احتياج بيشتري به غذا دارد. با يكي از بچه هاي محلي گيلا نغرب به يك كله پزي در كرمانشاه رفتند. آنها دو نفري سه دست كامل كله پاچه خوردند! يا وقتي يكي از بچه ها، ابراهيم را براي ناهار دعوت كرد. براي سه نفر 6 عدد مرغ را سرخ كرد و مقدار زيادي برنج و...آماده كرد، که البته چيزي هم اضافه نيامد! ٭٭٭ 🔸در ايام مجروحيت ابراهيم به ديدنش رفتم. بعد با موتور به منزل يكي از رفقا براي مراسم افطاري رفتيم. صاحبخانه از دوستان نزديك ابراهيم بود. خيلي تعارف ميكرد. ابراهيم هم كه به تعارف احتياج نداشت! خلاصه كم نگذاشت. تقريباً چيزي از سفره اتاق ما اضافه نيامد جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور ميرفت و دوستانش را صدا ميكرد. يكي يكي آنها را مي آورد و ميگفت: ابرام جون، ايشون خيلي دوست داشتند شما را ببينند و... ابراهيم كه خيلي خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد ميكرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسي كند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بيصدا ميخنديد. 🔸وقتي ابراهيم مينشست، جعفر ميرفت و نفر بعدي را مي آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلي اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم ميرسه! آخرشب ميخواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به ايست و بازرسي! من ايستادم. ابراهيم باصدای بلند گفت: برادر بيا اينجا! يكي از جوانهاي مسلح جلو آمد. 🔸ابراهيم ادامه داد: دوست عزيز، بنده جانباز هستم و اين آقاي راننده هم از بچه هاي سپاه هستند. يك موتور دنبال ما داره ميياد كه... بعد كمي مكث كرد و گفت: من چيزي نگم بهتره، فقط خيلي مواظب باشيد. فكر كنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حركت كرديم. كمي جلوتر رفتم توي پياده رو و ايستادم. دوتايي داشتيم ميخنديديم. 🔸موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه كمري جعفر شدند! ديگر هر چه ميگفت كسي اهميت نميداد و... تقريباً نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. كلي معذرت خواهي كرد و به بچه هاي گروهش گفت: ايشون، حاج جعفر جنگروي از فرماندهان لشگر سيدالشهداء هستند. بچه هاي گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهي كردند. جعفر هم كه خيلي عصباني شده بود، بدون اينكه حرفي بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد. 🔸كمي جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد ميخنديد! تازه فهميد كه چه اتفاقي افتاده. ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد. اخمهاي جعفر بازشد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم  👉 🔻@range_khodaa🔻
🌼🍃‌‌در ایـن صبـح زیـبـا 🌼🍃زندگی از سرشوق 🌼🍃خندیدن از ته دل 🌼🍃آرامشی مـاندگـار 🌼🍃سـلامـتی پـایـدار 🌼🍃و زیباترین و بهترینها 🌼🍃را از صمیم قلب براتون 🌼🍃از خدای مهربان خواستارم 🌼🍃درود صبحتان بخیر 🔻@range_khodaa🔻
💎امام علی علیه السلام: گناهان ورد هستند و استغفار داروست و درمان () به این است که دیگر تکرار نشوند. 📗غررالحکم،ح ۱۸۹۰ 🔻@range_khodaa🔻