❤️ #شهید_رضا_میرزایی
کدومتون حاضرید با شکم روی یک مین با حرارت ۱۶۰۰درجه سانتی بخوابید پوست و شکمتون اب بشه فقط بخاطر اینکه تا عملیات لو نره
#غیرت
#ایمان
🌹شادی روحش سه #صلوات🌹
🌈 @range_khodaa
🔴 قالَ الصادقُ علیه السلام:
💠 إِنَّ الْمَرْءَ یَحْتَاجُ فِی مَنْزِلِهِ وَ عِیَالِهِ إِلَی ثَلَاثِ خصالٍ یَتَکَلَّفُهَا وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ فِی طَبْعِهِ ذَلِکَ مُعَاشَرَةٌ جَمِیلَةٌ وَ سَعَةٌ بِتَقْدِیرٍ وَ غَیْرَةٌ بِتَحَصُّنٍ
💠 هر مردی برای اداره کردن خانواده خود به سه #خصلت نیازمند است و باید آنها را به کار ببرد، اگر چه این ویژگیها در #طبیعت او نباشد:
1⃣رفتار خوب و #زیبا با افراد خانواده
2⃣ #گشاده_دستی حساب شده
3⃣ #غیرت در جهت حفظ خانواده
📙بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۲۳۵
🌈 @range_khodaa
💫💫💫💫💫
#دشت_آخر_شب
📖 فلینظر الانسان الی طعامه(۲۴عبس)
اگر امروز
مواظب لقمه غذایت نباشی!!!
فردا مجبوری مواظب
#حجاب دخترت
#غیرت پسرت
و #حیای همسرت باشی...
#لُقمه_حرام
شروع همه ی مصیبت هاست...
👈 #عبادت #ده_جزء دارد که #نه_جزء آن ؛ طلب #روزی_حلال است!!!
👈اجتناب از حرامهای اخلاقی ؛ حرامهای طبی و حرامهای فقهی باعث سعادت دنیوی و اخروی و سلامت جسم و روح میشود 🌿🌿🌿🌿🌿
❤️ #شبتون_مهدوی ❤️
🌈 @range_khodaa
#آقایان_بدانند
⚜غیـرت خـوب اسـت یا بـد؟!!!
🔮 آقایان دقیق توجه داشته باشند که #غیرت را با چیزهای دیگه اشتباه نگیرند. غیرتمند بودن لازمهی وجود هر مرد است اما نباید آنرا با تعصب، افراط و #بدبینی اشتباه گرفت.
🔮 غیرت یعنی داشتن توجه از روی محبت به همسر شما، باید باغیرت و توجهتان، محیط را برای او امن کنید.
🔮 اما هنگامی که این توجه با تعصب و بدبینی آمیخته میشود، امنیت را از او میگیرد و وجودش را پر از ترس میکند و شک و #بدگمانی های بیش ازحد شما در نهایت او را به ستوه آورده و به سمت فرد دیگری هل میدهد. با دست خودتان عشقتان را نابود نکنید!!!
💖 مردی باغيرت هست که میشود در آغوشش، عالم و آدم را از یاد برد...!
🌈 @range_khodaa
@dars_akhlaq .mp3
22.27M
🔊 #كليپ_صوتی
🎙🌸آيت الله #مجتبی تهرانی (ره)
📝موضوع : در مورد غیرت
🔍 #درس_اخلاق 🔍 #غیرت
بسیار شنیدنی حتما گوش کنید
⭕️ بسیار تأثیر گزار👌
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🌈 @range_khodaa
وصیت_نامه
مادرم
برای شهادتم گریه نکن😭
فقط زمانی #گریه_کن که
مردان #غیرت
و زنان #عفت
را #فراموش کنن😔
بخشی از #وصیت_نامه_شهید_سعید_زقاق
🌈 @range_khodaa
🔴 #غیرت چیست؟
🔰«وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیرَتِهِ»؛ این کلمه غیرت از آن واژههای کمنظیر است که ما در فارسی هیچ معادلی نداریم. ما غیر را هر چه بخواهیم معنا کنیم ناچاریم سه چهار کلمه بیاوریم تا کلمه غیرت را معنا کنیم.
👌 غیرت از پرفضیلتترین فضایل نفسانی است و حضرت امیر (ع) میفرماید به اینکه #عفت هر کسی به اندازه غیرت اوست، غیرت یک واژهای است که از سه عنصر دقیق تشکیل میشود؛ یعنی تا این سه عنصر پیدا نشود معنای غیرت ظهور نمیکند.
📌 غیرت یعنی:
(۱) آدم در حریم غیر دخالت نکند،
(۲) غیر را به حریم خود دخالت ندهد و مجموع این جمعها هم فرع است بر اینکه:
(۳)حریمشناسی کند.
🔺این سه عنصر که جمع شد، این مرد میشود #اهل_غیرت
🔷 اگر کسی بیگانه را به داخل منزل راه داد، غیرت ندارد و اگر خود از حریم خود تجاوز کرد غیرت ندارد!
🔻@range_khodaa🔻
هدایت شده از جارچی 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رنگ خدا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت بیست و نهم : برخورد با دزد ✔️ راوی : عباس هادی 🔸نشسته بوديم داخل اتاق.
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سی ام : شروع جنگ ۱
✔️ راوی : تقی مسگرها
🔸صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. #ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند.
سلام كردم وگفتم: امروز عصر قاسم با يك ماشين تداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم.
با تعجب پرسيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشه. جواب داد: باشه اگر شد من هم مييام.
🔸ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند. ساعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علي خرّمدل هم بود. من هم سوار شدم.
موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟!
گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.
روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با سختي بسيار و عبور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب.
هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باور كند. مردم دست هدسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي #انفجار گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد.
🔸مانده بوديم چه كنيم. در ورودي شهر از يك گردنه رد شديم. از دور بچه هاي #سپاه را ديديم كه دست تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد!
يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد.
🔸از پشت تپه تانكهاي عراقي كاملاً پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت.
از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟
من مرتب اشاره ميكردم كه نياييد، اما شما گاز ميداديد!
قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟!
آن #رزمنده هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچ ههاست. امروز صبح عراقيها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند.
🔸حركت كرديم و رفتيم داخل شهر، در يك جاي امن ماشين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت #نماز خواند!
ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرسيد: قاسم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردستان هميشه از #خدا ميخواستم كه وقتي با دشمنان #اسلام و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه #شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل #دنيا رو ندارم!
🔸ابراهيم خيلي دقيق به حرفهاي او گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد.
بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد و گفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر.
🔸با هم رفتيم. آنجا پر از سرباز بود. همه مسلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلاً آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند.
آخر صحبتها هم گفتند: هر كي مَرده و #غيرت داره و نميخواد دست اين بعثيها به ناموسش برسه با ما بياد.
🔸سخنان آنها باعث شد كه تقريباً همه سربازها حركت كردند.قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم.
قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند.
با شليك چند گلوله توپ، تانكهاي عراقي عقب رفتند و پشت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند.
🔸غروب روز دوم جنگ بود. قاسم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به سنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم.
شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نماز مغرب شد. هنوز زياد دور نشده بودم كه يك گلوله #خمپاره جلوي درب همان خانه منفجر شد.
گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد.
🔸وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه #قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد!
محمد بروجردي با شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي #توسل را خوانديم.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🔻@range_khodaa🔻