eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
7 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5773834826477997347.mp3
1.51M
💔 با همه لحن خوش آواییم در به در کوچه تنهائیم یا صاحب الزمان ادرکنی. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 نفس خود را تربیت کن! 💠 استاد مسعود عالی انتشارپست‌ثواب‌جاریه‌در‌پی‌دارد🌹 @ranggarang
🔴شيطان در آخرالزمان با تمام‌توان خود می‌تازد... ✍ آخرالزمان چون نزدیک نابودی ابليس است، تـمـام سعـی و تـلـاش خـود را بـرای تأخير در ظهـور و گمراهی مردمان بـه كار خواهد بست. آنقدر در آخرالزمان اين مسائل رونق می‌گيرد كه وقتی ندای آسمانی به نفع امام زمان علیه‌السلام بلند می‌شود، نعره‌ای هم از جانب شيطان شنيده می‌شود كه بعضی‌ها، حق و باطل را اشتباه می‌كنند. حضرت امام صادق علیه‌السلام در مورد زمان ظهور حضرت و نشان آن فرمودند : منادی نام قائم «عجل الله تعالی فرجه الشریف» را ندا می‌دهد. پرسيدم : آيا اين ندا را بعضی می‌شنوند يا همه؟ حضرت فـرمـودنـد : «هـمـه! هـر قومی به زبان خودش می‌شنود». پرسيدم : پس با اين حال ، ديگر چه كسی با حضرت مخالفت می‌كند ، در حالی كه نام او ندا داده شده و شكی در حقانيت او نيست؟ حضرت فرمودند : ابليس آن‌ها را رها نمی‌كند، تا اين‌كه در آخر شب ندای ديگری بدهد. پس مردم دچار شك می‌‌شوند. 📚كمال‌الدين و تمام النعمة ج۲ ص۶۵۰ 📙 خدایا به حق عمه سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها اللهم عجل لولیک الفرج 📙 @ranggarang
🌸مردی شبیه آسمان از ایل خورشید با کوله بار نور و عرفان خواهد آمد پای تمام چشمه‌ها نرگس بکارید نور دل چشم انتظاران خواهد آمد یاس سپید من به صبح عشق سوگند روزی شب ما هم به پایان خواهد آمد *اللهم عجل لولیک الفرج*ا @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_2246045685.mp3
11.85M
🔴 صلوات ضراب اصفهانے 🎙با صداے: استاد فرهمند ❣️لطفاً به نیت سلامتی و فرج آقــ♡ـــــاامام زمان علیه السلام تلاوت نمایید❣️ @ranggarang
🔹❀‏ حدیث 🕋 امام على عليه السلام ـ در توصيف دنيا 🔻قدرتش نوبتى است، عيشش تيره است، گوارايش شور است، شيرينش تلخ است، غذايش زهر است، ريسمان هايش پوسيده است، زنده اش دست خوش مرگ است، سالمش در معرض بيمارى است ، دارايى اش از كف رفتنى است، قدرتمندش شكست خوردنى است ، ثروتمندش اسير [رنج و گرفتارى] است، و پناهنده به آن ، تاراج شونده است. 📚✍🏻نهج البلاغة : الخطبة 111 ، تحف العقول : ص 181 نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 114 ح 109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ . @ranggarang
♻️بین الطلوعین ساعتی از ساعات بهشت 🔸اثرات وضعی و معنوی بیداری در بین الطلوعین : ۱.تقسیم روزی ۲.رهایی از بلا ۳.رهایی از فقر مادی و معنوی ۴. مستعد بصیرت ۵.رهایی از کفر و بی ایمانی 🔺مضرات خواب در بین الطلوعین : ۱. بلا و بیماری ۲. مستعد کفر و بی ایمانی میشود ۳.نادانی و کم حافظگی ۴.زردی چهره و صفرای سوخته ۵. غفلت و کوردلی ۶. رسوایی و بدنامی ۷.افسردگی و عصبیت @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کلیپ 🔻اصلا کل دعوای دنیا و شیطان سر امیرالمومنینه... چون خوانش امیرالمومنین علی علیه‌السلام از اسلام با خوانش همه ی ماها فرق داره.. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دهان بی گناه سکوت در اثر بستن دهان نیست در اثر باز کردن فکر است هر چه فکر شما بازترباشد، سکوت شما بیشتر هر چه فکر بسته تر، دهان بازتر خدا ،خود سکوتی محض است صدای خداوند سکوت است در سکوت خلق میکند در سکوت جوابت را میده ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: ♦️هنگامی که از چیزی میترسی خود را در آن بیفکن زیرا گاهی ترسیدن از چیزی از خود آن سخت است♦️ 📕حکمت ۱۷۵ نهج البلاغه @ranggarang
🔸 تفاوت قیمت کالای تحویل نشده ⁉️ ده سال پیش، مصالح ساختمانی به شخصی فروختم که بخشی از آن را تحویل نگرفت و علی‌رغم چند بار تماس مراجعه نکرد اما اکنون آن را مطالبه می‌کند؛ تکلیف چیست؟ آیا تفاوت قیمت را می‌توان از مشتری دریافت کرد؟ ✅ درصورتی که قیمت و مقدار کالا (مثلا یک تن سیمان) در زمان معامله مشخص شده و تمام پول را گرفته باشید، نمی‌توانید تفاوت آن را دریافت کنید و باید کالای مذکور را تحویل دهید. @ranggarang
س ⇦ قسمـــ②ـــمت↫ حُرَّة ❣زنى آزاده تر از فاطمه سلام الله علیها در دنيا يافت نمى‌شود. فاطمه ى زهرا سلام الله علیها زنى كه آزادگى را معنا نمود و در راه حريت جان خويش را فدا نمود. ۞ عن سلمان و عبداللَّه بن العباس قالا: 『 وقتى پيامبر صلوات الله علیها فوت نمودند، آن دو نفر ... @ranggarang
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: فاطمه گوشی را روی بلندگو گذاشت که صدای گستاخانه شراره در فضا پیچید: بفرمایید امرتون؟! ببین ضعیفه اگر روح الله سفارش نمی کرد، هرگز تماست را جواب نمیدادم. فاطمه که اصلا انتظار همچی برخوردی را از شراره که کلی ادعای دوستی و حتی خواهری می کرد نداشت، با تعجب گفت: واقعا خودتی شراره؟! صدای خنده کریهی از پشت گوشی بلند شد: نه پس روحمه...بگو بینم چکار داری، من وقت کل کل کردن با تو را ندارم. فاطمه آب دهنش را به سختی قورت داد و‌گفت: شراره چرا بازندگی من این کار کردی؟! من چه بدی در حق تو کردم؟ این بود جواب تمام خوبی هایی که برات کردم؟! من کم جلوی فتانه و پدر روح الله به خاطر دفاع از تو حرف بد شنیدم و طرد شدم و... شراره پرید وسط حرف فاطمه و گفت: اولا من با زندگی تو کاری نکردم، راه زندگی خودم را انتخاب کردم، بعدم می خواستی طرف منو نگیری جلو فتانه و شوهرش بد نشی مگه من بهت گفتم طرفداریم را بکن؟ بعدم خانم خانما من نیومدم که برم،اومدم بمونم در کنار عشقم روح الله و اگر تو خوش نداری،راه باز هست بفرماااا، از این گذشته روح الله تو رو دوست نداره، تو زنی نیستی که بتونی روح الله را جذب کنی، ازدواجتون با عشق شروع نشده که....تو انتخاب حوزه بودی نه انتخاب روح الله و تو‌ نتونستی توی این همه سال زندگی دل شوهرت را به دست بیاری، تقصیر من نیست که روح الله عاشقم شده... هر حرف شراره گویی پتک محکمی بود که بر سر فاطمه فرود می آمد، دنیا دور سرش می چرخید و صدای شراره در سرش اکو میشد: روح الله عاشق من شده... زینب که حال و روز مادرش را دید، گوشی را از دست مادر کشید و تماس را قطع کرد و گفت: مامان، تو مجبور نیستی با این عفریته حرف بزنی... دیگه من به زن عمو شراره نمی گم زن عمو...میگم عفریته... فاطمه نگاهی به مادرش انداخت و میدانست مامان مریم الان لب باز کند، باران شماتت باریدن میگیرد، پس از جا بلند شد و گفت: نه اینجور نمیشه، باید برم پیش پدر بزرگ و مادربزرگ شراره، اونا عمو و زن عموی روح الله هستن، پس مطمئنا بد ما را نمی خوان و میتونن یه زهرچشمی از نوه شون بگیرن... هیچ کس حرفی نزد، فاطمه که هنوز عرق آمدنش خشک نشده بود، چادر به سر کرد، چون منزل پدر بزرگ شراره توی قم بود، باید زودتر میرفت،شاید انها میتوانستند، کاری کنند. زینب در عین اینکه سن زیادی نداشت و دختری بی نهایت خجالتی بود، اما الان نگران مادر و آینده خود و زندگیشون بود، چندین بار طول و عرض هال را پیمود و بعد نگاهی به ساعتی که بر دیوار میخکوب شده بود انداخت، بیش ازیک ساعت از رفتن مادر می گذشت... با صدای زنگ در به خود آمد و خیلی زودتر از حسین و عباس و مادربزرگش، خود را به آیفون رساند و دکمه باز شدن را فشار داد. فاطمه با لبخندی بر لب وارد هال شد، زینب جلو دوید و با استرسی در صدایش گفت: چی شد مامان؟! فاطمه دستی به گونهٔ زینب کشید و گفت: برو وسایل خودت و بچه ها را جم‌و جور کن میریم خونه خودمون، فردا که جمعه هست، قراره بابات بیاد دنبالمون بریم تبریز، مامان بزرگ و پدر بزرگ شراره قول دادن که طلاق شراره را بگیرن... مامان مریم از توی آشپزخانه شاهد صحبت آنها بود با تعجب رو به فاطمه گفت: یعنی به همین راحتی قبول کردن که شراره همچی کاری کرده،یعنی خبر داشتن؟! فاطمه چادرش را از سرش در آورد،به سمت مبل کرم رنگ تک نفره روبه روی آشپزخانه رفت،روی ان نشست و گفت: نه باورشون نمی شد که...همونجا زنگ زدن مادر شراره، مادر شراره هم کلی لیچار بارم کرد که دروغه و فلان و بعد دیگه خود شراره اومد پشت خط و یه جورایی لو رفت و بعدم شراره از پشت گوشی منو تهدید کرد که آبروم را بردی و... آخرشم پدربزرگ شراره قول داد،توی همین هفته بدون سرو صدا این دوتا از هم جدا بشن.. زینب که انگار روی هوا راه میرفت گفت: خدا را شکر...مامان ما حاضریم بریم.. و این جمع پاک و ساده فکر می کردند به همین راحتی همه چیز درست میشود. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا