eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
7هزار ویدیو
10 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
ازسیم‌خاردارنفست‌عبورکن راحیل🧕🏻 وقتی تلفن را قطع کردم، با چشم های میخ شده ی سعیده و سوگند روی صورتم روبرو شدم. خیلی خونسرد از کنارشان رد شدم و گفتم: – بیایید دیگه. فقط خدا می دانست زخم صدایش چه آشوبی دردلم به پاکرد. چقدرسخت است دلت گرم باشدمثل کوره ولی زبانت سردباشدمثل یخ، تیزباشدمثل تیغی که فقط به قصددل بریدن حرکت کند. این دیدارهای هر روزه ی دانشگاه، بد عادتم کرده بود. صدای فریادسعیده همانند سوت ترمز قطار ایست سختی به فکروخیالم داد. ــ ماشین رو اینور پارک کردم، کجا میری؟ باچشم های گردشده نگاهش کردم. –سعیده جان آرومتر، چراداد می زنی؟ –اونجور که توغرق بودی، برای نجات دادنت چاره ی دیگه ایی نداشتم. وقتی ماشین راه افتاد، سوگند گفت: –من رو مترو پیاده کن. ازاو خواستم که ناهار راباهم باشیم. لبخندی زدو گفت: –نه دیگه، خیالم از طرف تو راحت شد.برم خونه که کلی کار خیاطی دارم. توام اون بلوزه که الگوش رو کشیدی رو برش بزن، فردا بیارش ببینم. بعد از پیاده شدن سوگند، سعیده پرسید: –چطوری تونستی باهاش اونجوری حرف بزنی...زدی داغونش کردی که... اصلا حرف آرش که به میان می آیدجمعیتی ازخونهای بلاتکلیف دربدنم برای رساندن خودشان به صورتم صف می کشند. –نمیدونم. یعنی خیلی بد حرف زدم؟ لبهایش رو بیرون دادو سرش را کج کردو گفت: –خیلی که نه. فقط با این ماشین کوچیک ها هستن، سبک وزن ها، اسمشون چیه؟ آهان مینی ماینرا، با اونا از روش رد شدی. ــ شاید می خواستم هم اون بِبُره هم من. ــ زیر چشمی نگاهم کردو گفت: – الان تو بریدی؟ دوباره این بغض تمام وابستگانش رابه طرف شاهراه گلویم گسیل کردومراواداربه سکوت کرد. – ازقیافت معلومه چقدربریدی...به خودت زمان بده راحیل. کم‌کم. یهو که نمیشه، رَوِشت هم اشتباهه، هم سخت. به نظر من می رفتی می دیدیش، براش توضیح می دادی، اینجوری واسه اونم بهتر بود، شاید قانع میشد و راحت تر قبول می کرد. بالاخره مغلوب اقوام بغض شدم و اشکم سرازیرشد. – قبلا حرف زدیم، اون اصلا نمی تونه حرف هام رو درک کنه، بعدشم، هر چی بیشتر همدیگر رو ببینیم بدتره. این حرف ها را می زدم ولی دلم حرفهای سعیده راتاییدمی کرد. فکردیدنش بد جور روی مخم سوار شده بود. در دلم از خدا می خواستم راهی نشانم دهد، خدایا شایدسعیده درست می گوید. اگررفتن به صلاحم نیست خودت جلویم را بگیر، خودت مانعی سرراهم قراربده. بعدباخودم گفتم وقتی همه چیزجوراست برای دیدنش پس بایدرفت. آنقدر غرق این فکرها بودم که نفهمیدم کی رسیدیم. از فکری که به سرم زده بود، استرس گرفته بودم. برای عملی کردنش اصلا به سعیده تعارف نکردم که به خانه بیاید. وبعدازرفتنش، خودم را به سرخیابان رساندم. . چند دقیقه کنار خیابان ایستادم تا بالاخره یک تاکسی از دورنمایان شد. ازعرض خیابان کمی جلو رفتم که بتوانم مسیرم را به راننده تاکسی بگویم. همزمان یک موتوری مثل اجل معلق نمی دانم از کجا پیدایش شدومثل یک روح سرگردان باسرعت ازجلویم ردشدوبابرخوردبه من تعادلش راازدست دادو هر دو هم زمان زمین خوردیم. صدای ناله ام بلندشد. به خاطربرخوردباآسفالت دستهایم خراش سطحی برداشتندوتمام چادرولباسهایم خاکی شدند. قدرت بلندشدن نداشتم به هرزحمتی بودخودم رابه جدول کنارخیابان رساندم وهمانجا نشستم. سرم درد می کرد. موتور سوار که پسر جوانی بود به طرفم امدو بارنگ پریده و دست پاچه پرسید: –خانم حالتون خوبه؟ صورتم را مچاله کردم و گفتم: –نمیدونم، فکر کنم پام طوریش شده باشه. به طرف پاهایم خم شد و گفت: – کفشتون رو دربیارید تا ببینم. با اخم گفتم: –شما ببینید؟ مگه دکترید؟ از حرفم حالت شرمندگی به خودش گرفت و گفت: –صبر کنید من موتورم روگوشه ایی بزارم. تاکسی بگیرم ببرمتون دکتر. آخه چرا پریدید وسط خیابون؟ همانطور که گوشی موبایلم را درمی آوردم گفتم: –زنگ میزنم کسی بیاد ببره. به سعیده زنگ زدم وتوضیح دادم چه اتفاقی افتاده، شاخ های درامده اش را از پشت گوشی هم می توانستم حس کنم. با صدای تقریبا بلندی گفت: – من که تورو جلوخونتون پیاده کردم. تو خیابون چیکار داشتی؟ ــ ناله ایی کردم و گفتم: – الان وقت این حرف هاست؟ ــ چند دقیقه ی دیگه اونجام. بلافاصله بعداز گفتن این جمله گوشی را قطع کرد. موتور سواردرحال وارسی کردن موتورش گفت: – حالا خانم واقعا چرا یهو امدید وسط خیابون؟ من که داشتم راهم رو می رفتم. سرم راپایین انداختم و گفتم: – می خواستم ماشین بگیرم. سرش را تکان دادو گفت: – کسی که می خواد بیاد ماشین داره؟ ــ بله. زود کارت ملی اش رامقابلم گرفت و گفت: @ranggarang
– لطفا شماره ام را هم سیو کنید و شماره خودتون رو هم بدید. شما که نذاشتین من ببرمتون بیمارستان. پس هر چی هزینه ی بیمارستان بشه خودم پرداخت می کنم. شما با همراهتون برید منم با موتور پشت سرتون میام. کارت را پس زدم وگفتم: ــ ما خودمون میریم شما برید به کارتون برسید. خودم مقصربودم. من شکایتی از شماندارم. 🍁به‌قلم‌لیلافتحی‌پور🍁 @ranggarang
🌟🌟🌟 🌟🌟 🌟 خـدایا بجز خودت به دیگرى واگذارمان نکن تویى پروردگار ما پس قراردہ بى نیازى درنفسمان یقین در دلمان روشنى در دیدہ مان بصیرت درقلبمان @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ششم ربیع الاول سالروز رحلت عارف کبیر مرحوم آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قسمتی از وصیّتنامه ایشان: 🔹 امـا وصـيـتـهـاى ديـگـر، عـمـده آنـهـا نـمـاز اسـت . نـمـاز را بـازارى نـكـنـيـد، اول وقـت بـه جـا بـيـاوريـد بـا خضوع و خشوع ! اگر نماز را تحفظ كرديد، همه چيزتان مـحـفـوظ مـى مـاند و تسبيحه صديقه كبرى سلام الله عليها و آية الكرسى در تعقيب نماز تـرك نـشـود؛... 🔸در مـسـتـحبات تعزيه دارى و زيارت حضرت سيدالشهداء مسامحه ننماييد و روضه هفتگى ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشايش امور است و اگر از اول عـمـر تـا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزيت و زيارت و غيرهما به جا بياوريد، هـرگـز حـق آن بـزرگـوار ادا نـمـى شـود و اگـر هـفـتـگـى مـمـكـن نـشـد، دهـه اول محرم ترك نشود. 🔸ديـگـر آنـكـه ، اگـر چـه ايـن حرفها آهن سرد كوبيدن است ، ولى بنده لازم است بگويم ، اطـاعـت والدين ، حسن خلق ، ملازمت صدق ، موافقت ظاهر با باطن و ترك خدعه و حيله و تقدم در سلام و نيكويى كردن با هر بر و فاجر، مگر در جايى كه خدا نهى كرده . اينها را كه عـرض كـردم و امـثـال ايـنـهـا را مـواظـبـت نـمـايـيـد! الله الله الله كـه دل هيچ كس را نرنجانيد! @ranggarang
السّلام علیک یا اباعبدالله... . قابل توجه زائرین محترم . قسطی به کربلا بروید.... . اعزام کاروان زیارتی عتبات عالیات(هوایی از فرودگاه ساری) با شرایط استثنایی برای جامانده های اربعین ۲۸ ام شهریور ماه و در ایام میلاد مبارک پیامبر اکرم(ص) ظرفیت محدود جهت نام نویسی و کسب اطلاعات بیشتر با شماره 09111552298 ویا 01134560001 (دفتر زیارتی سفیر حرم) تماس حاصل فرمائید.
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله)
همه بدبختی ما اینه که شمارو دم دمی خواستیم نه دائمی...💔. سلام @ranggarang
یادمون نره برای خیلی از چیزایی که الان داریم؛ یه روزی دعا می‌کردیم و آرزوشونو داشتیم! شاکر باشیم... 🤍 @ranggarang
✍امام علی(علیه السلام): هرگاه خداوند نعمت زیادی به کسی بدهد، وظیفه‌ی او در برآوردن نیازهای مردم نیز سنگین می‌شود. پس هر کسی که بار نیازهای مردم را به دوش نکشد و از آنچه خداوند به او داده، مردم را بهره‌مند نکند، بی‌تردید نعمت خداوند را در معرض نابودی قرار داده است. 📚مستدرک‌ ج ۲۳، ص ۲۵۷ @ranggarang
فرمود در قیامت به قاری قرآن می‌گویند اقرأ وارق، بخوان و بالا برو به هر مرتبه قرآن که رسیدی توقف نکن، بخوان و بالاتر برو که خبرهائی است. در هیچ مرحله قرآن توقف نکن، نگو که به قلّه شامخ معرفت رسیدم. 💧غریق بحر وحدت را ز ساحل از چه می‌پرسی 💧که این دریا ندارد ساحل ای نادیده روشنها آن کسی که برای اقیانوس عظیم الهی ساحل می‌پندارد، در محفل روشنها ننشسته، و از سخن دانایان و زبان فهمان حرف نشنیده، و به اسرار آیات قرآنی پی نبرده است، در این دریا غواصی نکرده است🌺🍃 🌟مجموعه مقالات / علامه حسن زاده آملی🌟 @ranggarang