💢آیت الله ناصری:
حضرت موسی (علیه السلام) برای مناجات به کوه طور میرفت.
یک نفر گفت یک پیغامی دارم به خدا میگویی؟
گفت: بله بفرمایید.
گفت به خدا بگو تا کی من معصیت تو را بکنم اما تو من را عقابم نکنی؟
حضرت موسی به کوه طور رفت و مشغول مناجات شد.
خطاب رسید موسی! پیغام بنده ما چه شد؟
عرض کرد: پروردگار! یکی از بندههایت گفت تا چه وقت من تو را معصیت کنم و تو عقابم نکنی؟!
خطاب شد به او بگو تا چه وقت تو را عذاب کنم و تو نفهمی؟ همینکه لذت مناجاتم را از تو گرفتم این بزرگترین عذاب است.
ما در حال عذاب هستیم، این نابسامانیهای اقتصادی، روحی و جسمی و این مریضیها همه بلا هستند. لکن صریح آیه قرآن است که من بلا را میفرستم بلکه بندهها برگردند و متنبه شوند و در خانه ما بیایند.
اما متاسفانه متنبه نمیشویم و اصلا متوجه نمیشویم که در حال عذاب هستیم.
@ranggarang
#داستان_
🍃ادامه #داستان حضرت ادریس🍃
قسمت ششم👇
🌺آرزوى ادريس براى ادامه زندگى به خاطر شكرگزارى🌺
فرشته اى از سوى خداوند نزد ادريس آمد و او را به آمرزش گناهان و قبولى اعمالش مژده داد. ادريس بسيار خشنود شد و شكر خداى را به جاى آورد، سپس آرزو كرد هميشه زنده بماند و به شكرگزارى خداوند بپردازد.
فرشته از او پرسيد: چه آرزويى دارى؟
ادريس گفت: جز اين آرزو ندارم كه زنده بمانم و شكرگزارى خدا كنم، زيرا در اين مدت دعا مى كردم كه اعمالم پذيرفته شود كه پذيرفته شد، اينك بر آنم كه خدا را به خاطر قبولى اعمالم شكر نمايم و اين شكر ادامه يابد.
فرشته بال خود را گشود و ادريس را در بر گرفت و او را به آسمانها برد. اينك ادريس زنده است و به شكرگزارى خداوند اشتغال دارد.
مطابق بعضى از روايات، ادريس عليه السلام پس از مدتى كه در آسمانها بود، عزرائيل روح او را در بين آسمان چهارم و پنجم قبض كرد، چنان كه در قسمت آخر داستان خاطر نشان مى شود.
ادامه دارد....
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️هر کی من خمینی رو دوست داره ببینه من نسبت به آقای خامنهای چطور رفتار میکنم
#امام_خمینی
#امام_خامنه_ای
@ranggarang
❤️ ای قامتِ بلندِ تو کوهِ غرورِ ما
♦️ای تکیه گاهِ مردمِ ایران، عصایِ تو
@ranggarang
🌷 شجره نامه دقیق و مستند امام خامنه ای حفظه الله 🌷
1_ سید علی حسینی خامنه ای
2_ ابن سید جواد حسینی
3_ ابن سید حسین تفرشی
4_ ابن سید محمد
5_ ابن سید محمد تقی
6_ ابن میرزا علی اکبر
7_ ابن سید فخرالدین
8_ ابن سید ظهیرالدین
9_ ابن سید قطب الدین
10_ ابن میرسید روح الله
11_ ابن میرسید رضا
12_ ابن میرسید جلال
13_ ابن سید بایزید
14_ ابن میرسیدبابا هاشم
15_ ابن سید حسن
16_ ابن سید حسین
17_ ابن سید محمود
18_ ابن سید نجم الدین
19_ ابن سید مجدالدین
20_ ابن سید فتح الله
21_ ابن سید روح الله
22_ ابن سید نیک الدین
23_ ابن سید عبدالله
24_ ابن سید صمد
25_ ابن سید عبدالمجید
26_ ابن میرسید شریف
27_ ابن میرسید عبدالفتاح
28_ ابن میرسید علی
29_ ابن سید علی
30_ ابن میر سید علی
31_ ابن سلطان العلما
32_ ابن میرسید محمد
33_ ابن سید حسن
34_ ابن سید حسین
35_ ابن حسن افطس
36_ ابن علی اصغر
37_ ابن حضرت امام زین العابدین (ع)
38_ ابن سیدالشهدا امام حسین(ع)
39_ ابن امیرالمومنین علی (ع)
🌺 برای سلامتی چنین سلاله پاک و مطهری که ازنسل خون خداست و در راه خدا و خدمت به خلق خداست.🌹صلوات🌹
اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم 🌹🌹🌹🌹
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 فرمانده کل قوا فقط شمایی
ای دیده بان وفادار انقلاب ....
کلیپ کمتر دیده شده از حضور آقا سید علی خامنه ای در مناطق عملیاتی جنوب در دوران دفاع مقدس🌷
@ranggarang
کسی که کردارش او را به جایی
نَرِسانَد، افتخاراتِ خاندانش او
را به جاهی نخواهد رساند....
[ #نهجالبلاغه | #حکمت۲۳ ]
@ranggarang
عملِ مستحب انسان را به خدا نزدیک
نمی گرداند، اگر به واجب زیان رِسانَد..
[ #نهجالبلاغه | #حکمت۳۹ ]
@ranggarang
حکمت گمشده ی مومن است، حکمت
را فراگیر هر چند از منافقان باشد.. !
[ #نهجالبلاغه | #حکمت۸۰ ]
@ranggarang
مادر نابينا كنار ل پسرش در شفاخانه نشسته بود و مى گريست...
فرشته ى فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
اى مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است كه فقط يكى از آرزو هاى ترا براورده سازد، بگو از خدا چه مى خواهـى؟
مادر رو به فرشته كرد و گفت:
از خدا مى خواهم تا پسرم را شِفا دهد.
فرشته گفت:
پشيمان نمى شوى؟
مادر پاسخ داد:
نه!
فرشته گفت:
اينك پسرت شِفا يافت ولى تو مى توانستى بينايى چشمان خود را از خدا بخواهى...
مادر لبخند زد و گفت تو درك نمى كنى!
*
سال ها گذشت و پسر بزرگ شد و آدم موفقى شده بود و مادر موفقيت هاى فرزندش را با عشق جشن مى گرفت.
پسرش ازدواج كرد و همسرش را خيلى دوست داشت...
پسر روزى رو به مادرش كرد و گفت:
مادر نمى توانم چطور برايت بگويم ولى مشكل اينجاست كه خانمم نمى تواند با تو يكجا زندگى كند. مى خواهم تا خانه ى برايت بگيرم و تو آنجا زندگى كنى.
مادر رو به پسرش كرد و گفت:
نه پسرم من مى روم و در خانه ى سالمندان با هم سن و سالهايم زندگى مى كنم و راحت خواهم بود...
مادر از خانه بيرون آمد، گوشه ى نشست و مشغول گريستن شد.
فرشته بار ديگر فرود آمد و گفت:
اى مادر ديدى كه پسرت با تو چه كرد؟
حال پشيمان شده يى؟
مى خواهى او را نفرين كنى؟
مادر گفت:
نه پشيمانم و نه نفرينش مى كنم. آخر تو چه مى دانى؟
فرشته گفت:
ولى باز هم رحمت خدا شامل حال تو شده و مى توانى آرزوى بكنى. حال بگو ميدانم كه بينايى چشمانت را از خدا مى خواهى، درست است؟
مادر با اطمينان پاسخ داد نه!
فرشته با تعجب بسيار پرسيد: پس چه؟
مادر جواب داد:
از خدا مى خواهم عروسم زن خوب باشد و مادر مهربان باشد و بتواند پسرم را خوشبخت كند، آخر من ديگر نيستم تا مراقب پسرم باشم.
اشك از چشمان فرشته سرازير شد و اشك هايش دو قطره در چشمان مادر ريخت و مادر بينا شد...
هنگامى كه زن اشك هاى فرشته را ديد از او پرسيد:
مگر فرشته ها هم گريه مى كنند؟
فرشته گفت: بلى!
ولى تنها زمانى اشك مى ريزيم كه خدا گريه مى كند.
مادر پرسيد:
مگر خدا هم گريه مى كند؟!
فرشته پاسخ داد:
خدا اينك از شوق آفرينش موجودى به نام مادر در حال گريستن است...
هيچ كس و هيچ چيز را نمى توان با مادر مقايسه كرد.
(به افتخار مادر
#مادر__اونایی_ک_قدر_مادرشون_نمیدونن
#داستان_مادر_نابینا_ک_یک_ارزو_قابل_براورده_شده_داشت_ک_ارزو_کرد_پسرش_شفا_بگیرد_و_خودش_نابینا_بماند_ولی
@ranggarang