#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سیم (از مدینه تا مکه)
🕌وصيّت هاى امام حسین عليه السلام به برادرش محمّد بن حنفيّه
📗الفتوح - در باره وصيّت امام حسين عليه السلام به برادرش محمّد بن حنفيّه - :
حسين عليه السلام فرمود : «تو - اى برادرم - منعى نيست كه در مدينه بمانى و از سوى من مراقب امور باشى و چيزى از اخبار آنان را از من مخفى مدارى».
راوى مى گويد: آن گاه حسين عليه السلام كاغذ و قلمى خواست و نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان
اين است آنچه حسين بن على بن ابى طالب به برادرش محمّد بن حنفيّه فرزند على بن ابى طالب عليه السلام وصيّت مى كند:
به راستى كه حسين بن على شهادت مى دهد كه جز خداى يگانه خدايى نيست و همتايى ندارد و به راستى كه محمّد بنده و فرستاده اوست و پيام حق را از جانب او (خدا) آورْد و به راستى كه بهشت حق است و دوزخ حق است و قيامت بى شك خواهد آمد و خداوند بدنها[ى خفته ]در قبرها را بر خواهد انگيخت.
به درستى كه من از روى ناسپاسى و زياده خواهى و براى فساد و ستمگرى قيام نكردم ؛ بلكه براى تحقّق رستگارى و صلاح امّت جدّم پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، قيام نمودم.
مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره جدّم محمّد صلى اللَّه عليه و آله و پدرم على بن ابى طالب عليه السلام رفتار كنم....
آن كه مرا به حقّانيت مى پذيرد، [بداند كه] خداوند سرچشمه حق است [و پاداش او را خواهد داد] و اگر كسى در اين دعوت، دستِ رد بر من زند شكيبايى مى ورزم تا خداوند ميان من و اين گروه بر پايه حقيقت داورى كند و به حقيقت حكم دهد، كه او بهترينِ داورى كنندگان است.
برادرم ! اين است وصيّت من به تو جز از خداوند توفيق طلب نمى كنم، بر او توكّل مى كنم و به سوى او باز مى گردم.
درود بر تو و هر آن كه از راه درست پيروى كند ! و نيرو و توانى جز از جانب خداوندِ برتر و بزرگ نيست».
[راوى] مى گويد: آن گاه حسين عليه السلام نامه را بست و مُهرِ خود را بر آن زد و آن را به برادرش محمّد بن حنفيّه سپرد و با او خداحافظى كرد.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۲۱
المناقب، ابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۸۹
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋 قسمت سی و یکم (از مدینه تا مکه)
🕌 همراهان امام حسین عليه السلام از خاندانش، در سفر به مكّه
📕تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف - :
حسين عليه السلام با فرزندان، برادران، برادرزاده ها و تمام خانواده اش بجز محمّد بن حنفيّه. بيرون رفت.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۴۱
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۴
📗الأمالى صدوق - به نقل از عبد اللَّه بن منصور از امام صادق از پدرش از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام - :
حسين عليه السلام خواهرانش و دخترش و برادرزاده اش قاسم بن حسن بن على را بر مَحمل سوار كرد.
سپس با بيست و يك مرد از ياران و خانواده اش از جمله: ابو بكر بن على، محمّد بن على، عثمان بن على، عبّاس بن على، عبد اللَّه بن مسلم بن عقيل، على اكبر و على اصغر رهسپار شد.
📚الأمالى صدوق : ص ۲۱۷ ح ۲۹۳
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۱۲
🕌شادمانى مردم مكّه و اجتماع آنان بر گرد امام حسین علیه السلام
📓الفتوح :
حسين عليه السلام راه پيمود و چون به مكّه مُشرِف گشت و كوه هاى شهر را از دور ديد.
شروع به تلاوت اين آيه كرد:
چون به سوى [شهر] مَديَنْ رو نهاد گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست، هدايت كند.
حسين عليه السلام وارد مكّه شد و مردمان مكّه بسيار شادمان شدند.
مردم صبح و شام، نزد او رفت و آمد داشتند و اين بر عبد اللَّه بن زبير گران آمد؛ چرا كه اميد داشت مردم مكّه با وى بيعت كنند.
وقتى حسين عليه السلام وارد مكّه شد. اين بر او گران آمد ؛ ليكن آنچه را كه در دل داشت براى حسين عليه السلام آشكار نمى كرد، وى با ايشان رفت و آمد داشت. در نماز ايشان شركت مى كرد، نزد ايشان مى نشست و به سخنان ايشان گوش مى داد.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۲۳
مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى : ج ۱ ص ۱۹۰
📔تاريخ الطبرى - به نقل از عقبة بن سمعان - :
حسين عليه السلام آمد تا به مكّه رسيد. مردمان مكّه شروع كردند به رفت و آمد با ايشان و نزد ايشان مى آمدند.
همچنين عمره گزاران و مردمانِ ساير شهرها نزد ايشان مى آمدند.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۱
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۵
ادامه دارد ..
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋 قسمت سی دوم (از مدینه تا مکه)
🕌نامه كوفيان به امام حسین علیه السلام و دعوت او به قيام
📙تاريخ الطبرى - به نقل از محمّد بن بِشْر هَمْدانى - :
شيعيان در منزل سليمان بن صُرَد گرد آمدند. از هلاكت معاويه سخن گفتيم و خداوند را بر آن حمد نموديم.
سليمان بن صُرَد به ما گفت: به راستى كه معاويه به هلاكت رسيد و حسين عليه السلام از بيعت با آنان خوددارى كرده است و به سمت مكّه رهسپار شده است. شما شيعيان او و شيعيان پدر او هستيد. اگر در خود مى بينيد كه او را يارى دهيد و با دشمنانش نبرد كنيد، برايش نامه بنويسيد و اگر بيم داريد كه سست و پراكنده شويد، او را نسبت به خود اميدوار مسازيد.
گفتند: هرگز ؛ بلكه با دشمنانش نبرد مى كنيم و جان خود را در راهش فدا مى كنيم.
گفت: پس برايش نامه بنويسيد.
آن گاه اينچنين نامه نوشتند:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
به حسين بن على
از: سليمان بن صُرَد، مُسَيَّب بن نَجَبه، رِفاعة بن شدّاد، حبيب بن مظاهر و شيعيان او از مؤمنان و مسلمانان كوفه.
درود بر شما ! به راستى كه ما خداوند يگانه را حمد مى گوييم. امّا بعد ستايش خدايى را كه دشمن جبّار و سركش تو را در هم شكست ؛ دشمنى كه در بدى كردن بر اين امّت شتاب كرد و زمام امور را به زور به دست گرفت، ثروتهاى عمومى را غصب كرد و بدون رضايت امّت. بر آنان حكومت نمود. آن گاه بهترينهاى امّت را به شهادت رسانيد و اشرار را رها كرد و ثروت الهى را ميان ثروتمندان و زورمداران قسمت كرد. از رحمت خدا دور باد چنان كه ثمود دور شدند !
اينك ما پيشوايى نداريم، به سوى ما روى آور اميد است كه خداوند ما را به واسطه شما بر محور حقيقت گرد آورد.
نعمان بن بشير در قصرِ حكومتى است ؛ ولى ما در نماز جمعه و مراسم عيد او حاضر نمى شويم، اگر به ما خبر رسد كه شما به سمت ما مى آييد. او را از قصر بيرون مى كنيم تا به خواست خدا به شام برود.
درود و سلام خدا بر شما باد!».
آن گاه نامه را با عبد اللَّه بن سَبعِ هَمْدانى و عبد اللَّه بن وال روانه كرديم و به آنان دستور داديم با سرعت حركت كنند.
آن دو از كوفه حركت كردند و با شتاب، راه پيمودند تا خود را دهم ماه رمضان در مكّه به حسين عليه السلام رساندند.
پس از آن دو روز صبر كرديم، سپس قيس بن مُسهِر صيداوى، عبد الرحمان بن عبد اللَّه بن كَدِنِ اَرحَبى و عُمارَة بن عُبَيد سَلولى را به سوى وى روانه ساختيم و آنان با خود پنجاه و سه نامه از جانب يك نفر، يا دو نفر يا چهار نفر بُردند.
دو روز ديگر، صبر كرديم. آن گاه هانى بن هانىِ سَبيعى و سعيد بن عبد اللَّه حَنَفى را فرستاديم و اين نامه را همراهشان كرديم:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
به حسين بن على
از طرف شيعيانش از مؤمنان و مسلمانان
امّا بعد به سوى ما بشتاب به راستى كه مردم انتظار شما را مى كشند و نظرى به غير شما ندارند. پس بشتاب بشتاب درود بر شما!».
همچنين شَبَث بن رِبعى، حَجّار بن اَبجَر، يزيد بن حارث بن يزيد بن رُوَيم، عَزْرَة بن قيس، عمرو بن حَجّاج زُبَيدى و محمّد بن عُمَير تميمى اين نامه را نوشتند:
«امّا بعد آستانه شهر سرسبز است و ميوه ها رسيده و آبها فراوان اند.(جمله ها كنايه از اعلام آمادگى كامل شهر كوفه براى پذيرش امام عليه السلام اند.)
پس هر گاه اراده كردى بر لشكرى آماده فرود آى درود بر شما!».
نامه هاى بسيارى نزد ايشان جمع شد. پس نامه ها را خواند و از پيكها در باره مردم پرسش كرد.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۲
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۵
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و سوم (از مدینه تا مکه)
🕌سرانجام چندتن از نامه نویسان به امام حسین علیه السلام
☄ابو مطرّف سليمان بن صُرَد بن جون خُزاعى
از صحابه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و يكى از بزرگان بارز شيعه در كوفه بود.
وى در جنگ جمل، از امام على عليه السلام سرپيچى كرد و امام عليه السلام او را سرزنش كرد و به شدّت نكوهيد؛ ولى در جنگ صفّين، فرمانده جناح راست سپاه امام عليه السلام بود.
امام على عليه السلام در دوران حكومت خويش، سليمان را به ولايت منطقه جبل برگزيد و از استوارى او در دين، تمجيد كرد.
او در دوران خلافت امام حسن عليه السلام، از ياران ايشان بود و هنگامى كه معاويه، پيمان شكنى كرد، سليمان، پيشقدم شد و به امام حسن عليه السلام پيشنهاد كرد كه والى معاويه را از كوفه بيرون كنند؛ ولى امام حسن عليه السلام با وى موافقت نكرد. وى پس از مرگ معاويه، مردم كوفه را جمع كرد و به امام حسين عليه السلام نامه نوشت و ايشان را به كوفه دعوت كرد؛ ولى از بيعت با ايشان سرپيچى كرد و در واقعه طف(کربلا)، در كنار امام حسين عليه السلام حاضر نشد.
وى پس از مرگ يزيد، شيعيان كوفه را گرد آورد و انقلاب انقلابيون بر ضدّ ابن زياد را، با شعار مشهورش «يا لَثاراتِ الحسين!» سامان داد؛ انقلابى كه حماسى و احساسى بود.
سليمان، پس از جنگى سخت با عبيد اللَّه بن زياد، در برابر او شكست خورد و بدين گونه، در سال ۶۵ ق، در ۹۳ سالگى به شهادت رسید.
☄مُسيَّب بن نَجَبة بن ربيعه فزارى
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را درك كرده بود و در جنگ قادسيّه و فتح عراق، شركت داشت.
در جنگهاى امام على عليه السلام همراه ايشان بود و به سال ۶۵ ق در عينُ الوَرده همراه با توّابين كشته شد. حُصَين بن نُمَير،سر وى را به وسيله ادهم بن محرز باهلى براى عبيد اللَّه بن زياد فرستاد.
☄ابوعاصم رفاعة بن شدّاد بجلى كوفى
از ياران برگزيده امام على و از رؤساى توّابين بعد از قيام امام حسين عليه السلام به شمار مى رفت و در جنگ عين الوردة حضور داشت و با مختار بود تا در سال ۶۶ ق كشته شد.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۲
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۵
ادامه دارد..
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و چهار م (ازمدینه تا مکه)
🕌نامه كوفيان به امام حسین علیه السلام و دعوت او به قيام (ادامه)
📙الأخبار الطوال:
چون خبر مرگ معاويه و خارج شدن حسين بن على عليه السلام به سوى مكّه به كوفيان رسيد، گروهى از شيعيان در منزل سليمان بن صُرَد اجتماع كردند و توافق كردند كه نامه اى براى حسين عليه السلام بنويسند و از او بخواهند به سوى آنان بيايد تا حكومت را به وى بسپارند و نعمان بن بشير را بر كنار كنند.
سپس اين مطلب را نوشتند و نامه را همراه عبيد اللَّه بن سُبَيع هَمْدانى و عبد اللَّه بن وَدّاك سُلَمى فرستادند.
آنان حسين عليه السلام را در مكّه در دهم ماه رمضان ملاقات كردند و نامه را به ايشان رساندند.
حسين عليه السلام هنوز آن روز را به پايان نرسانده بود كه بِشر بن مُسهِر صيداوى و عبد الرحمان بن عُبَيد اَرحَبى بر ايشان وارد شدند و به همراه آنان پنجاه نامه از بزرگان كوفه و رؤساى قبايل بود و هر نامه از سوى دو سه و يا چهار نفر و بيشتر بود.
چون روز ديگر شد، هانى بن هانىِ سبيعى و سعيد بن عبد اللَّه خَثعَمى رسيدند كه به همراه آنان نيز پنجاه نامه بود.
چون شب شد سعيد بن عبد اللَّه ثقفى وارد شد و به همراه او يك نامه از سوى شَبَث بن رِبِعى، حَجّار بن اَبجَر، يزيد بن حارث، عَزرَة بن قيس، عمرو بن حَجّاج و محمّد بن عُمَير بن عُطارِد بود، اينان رؤساى كوفيان بودند.
در اين روزها نامه هاى كوفيان پى در پى مى رسيد و نامه ها به اندازه دو خورجين شد.
📚الأخبار الطوال : ص ۲۲۹
📘تاريخ اليعقوبى :
حسين عليه السلام به مكّه رفت و چند روز از اقامتش در مكّه گذشت كه مردم عراق برايش نامه نوشتند و نمايندگان پى در پى به سويش روانه كردند، و آخرين نامه اى كه به ايشان رسيد، نامه اى بود كه هانى بن ابى هانى و سعيد بن عبد اللَّه خثعمى [، با اين مضمون] آورده بودند:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
به حسين بن على
از طرف شيعيان مؤمن و مسلمانش
امّا بعد. به سوى ما بشتاب به راستى كه مردم انتظار شما را مى كشند و پيشوايى جز شما ندارند.
شتاب كنيد، شتاب كنيد.
والسلام!».
📚تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۴۱
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و پنجم (از مدینه تا مکه)
🕌فرستاده شدن نماينده ويژه امام حسین علیه السلام به همراه نامه به كوفه
📙الأخبار الطِّوال :
حسين عليه السلام براى همه آنان يك نامه نوشت و آن را به هانى بن هانى و سعيد بن عبد اللَّه سپرد.
متن نامه چنين است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
از حسين بن على
به هر يك از دوستان و شيعيانم در كوفه كه اين نامه به وى م ىرسد.
سلام بر شما !
امّا بعد. نامه هاى شما به دستم رسيد و از علاقهمندیتان به آمدنم نزد شما خبردار شدم.
اينك برادر و پسر عمو و فردى مورد اعتماد از خاندانم، [يعنى ]مسلم بن عقيل را به سوى شما مى فرستم تا واقعيت امور را به دست آورد و براى من از آنچه در باره اجتماع و اتّحاد شما دستگيرش مى شود، بنويسد.
اگر واقعيت چنان بود كه در نامه ها نوشته بوديد و نمايندگانِ شما به من خبر دادند، به زودى بر شما وارد مى شوم. اگر خدا بخواهد.
والسلام!».
مسلم بن عقيل به همراه حسين عليه السلام از مدينه به مكّه آمده بود، حسين عليه السلام به وى فرمود:
«پسر عمو ! در نظر دارم به كوفه ره بسپارى و در آنچه مردمِ آن جا بر آن اجتماع كرده اند. بنگرى اگر واقعيت چنان بود كه نامه هايشان خبر مى دهد، به سرعت برايم نامه بنويس تا در اسرع وقت، خودم را به تو برسانم ؛ و اگر جز آن بود، به سرعت باز گرد».
📚الأخبار الطوال : ص ۲۳۰
📘الملهوف -
پس از گزارش نامه هايى كه از كوفيان به امام حسين عليه السلام رسيد - :
حسين عليه السلام به هانى بن هانى سبيعى و سعيد بن عبد اللَّه حنفى فرمود: «به من خبر دهيد كه چه كسانى بر اين نامه اى كه به دستم رسيد، اجتماع و همرأيى دارند؟».
گفتند: اى پسر پيامبر خدا ! شَبَث بن رِبْعى، حَجّار بن اَبجَر، يزيد بن حارث، يزيد بن رُوَيم، عُروة بن قيس، عمرو بن حَجّاج و محمّد بن عُمَير بن عُطارِد.
[راوى] مى گويد: در اين هنگام حسين عليه السلام برخاست و ميان ركن و مقام، دو ركعت نماز به جا آورد و از خداوند در اين كار طلب خير كرد.
سپس مسلم را فرا خواند و او را از اوضاع و احوال باخبر ساخت و به همراه مسلم، جواب نامه هاى كوفيان را نوشت و به آنان وعده رفتن به كوفه داد و مطلبى به اين مضمون نگاشت:
«پسر عمويم مسلم بن عقيل را به جانب شما روانه كردم تا احوال و آراى شما را برايم گزارش كند».
📚الملهوف : ص ۱۰۶
مثير الأحزان: ص ۲۶ نحوه
ادامه دارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و ششم (از مدینه تا مکه) [ آخر ]
🕌يارى خواستن امام حسین عليه السلام از اهل بصره
(نامه امام حسین عليه السلام به سرشناسان بصره)
📘الأخبار الطوال :حسين بن على عليه السلام نامه اى براى شيعيانش در بصره نوشت و آن را با يكى از دوستداران خود به نام سليمان فرستاد.
متن نامه چنين است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
از جانب حسين بن على
به : مالك بن مِسمَع، احنف بن قيس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قيس بن هيثم.
سلام عليكم!
امّا بعد. به راستى كه من، شما را فرا مى خوانم براى احياى نشانه هاى حق و از بين بردن بدعتها، اگر پاسخ مثبت دهيد. به راه صواب، هدايت مى شويد. والسلام!».
وقتى نامه به آنان رسيد.
همه بجز منذر بن جارود آن را پنهان كردند.
منذر آن را افشا نمود ؛ چون دخترش هند همسر عبيد اللَّه بن زياد بود.
منذر نزد عبيد اللَّه آمد و داستان نامه و محتوايش را براى عبيد اللَّه باز گفت.
عبيد اللَّه دستور داد فرستاده را پيدا كنند
او را پيدا كردند و آوردند و سرش از تن جدا شد.
📚الأخبار الطوال : ص ۲۳۱
🕌پاسخ يزيد بن مسعود به نامه امام عليه السلام
📗الملهوف:
يزيد براى عبيد اللَّه بن زياد - كه والى بصره بود - نامه نوشت كه او را به حكومت كوفه نيز گمارده و آن جا را نيز در قلمرو حكومت وى قرار داده است، در اين نامه جريان مسلم بن عقيل و حسين عليه السلام را برايش نوشت و به وى تأكيد كرد كه مسلم را دستگير كند و به قتل رساند.
بدين جهت عبيد اللَّه آماده مى شد كه به كوفه برود.
حسين عليه السلام نيز براى گروهى از بزرگان بصره نامه اى به همراه يكى از دوستدارانش به نام سليمان - كه كنيه اش ابو رزين بود - فرستاد و در آن آنان را به يارى خود و پيروى از خويش فرا خواند و از كسانى كه برايشان نامه فرستاد، يزيد بن مسعود نَهشَلى و منذر بن جارود عبدى بودند.
... سپس [يزيد بن مسعود] براى حسين عليه السلام نامه اى اينچنين نوشت:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
امّا بعد، نامه ات به من رسيد و آنچه را كه مرا بِدان فرا خواندى، دانستم.
مرا دعوت كردى تا از پيروى ات بهره ببَرم و با يارى كردنت به رستگارى برسم. به راستى كه خداوند زمين را از كسى كه راهنماى خير و راهبر نجات باشد، خالى نمى گذارد و شما حجّتهاى خداوند بر خَلق و يادگاران او در زمين هستيد.
شما از زيتون احمدى شاخه شاخه شديد، او اصل است و شما شاخه ايد.
به كارى كه خواستى اقدام كن و پيروز خواهى شد، به راستى كه گردن بنى تميم را برايت رام كردم و آنان را رامتر از شتر تشنه به هنگام رسيدن به آب نمودم. گردن بنى سعد را برايت نرم كردم و زنگارهاى دلشان را با آب زلال شستشو دادم و از آن برق مى جهد».
چون حسين عليه السلام نامه را خواند. فرمود: «خداوند تو را در روز ترس ايمن بدارد و تو را در روز تشنگى بزرگ، سيراب و عزيز گرداند !».
وقتى يزيد [بن مسعود] آماده شد كه به سوى حسين عليه السلام حركت كند. خبر شهادت امام حسین عليه السلام به او رسيد و از اين خبر بسيار ناراحت شد.
و امّا مُنذر بن جارود نامه و فرستاده[ى امام عليه السلام] را نزد عبيد اللَّه بن زياد آورد ؛ زيرا ترسيد كه نامه نيرنگى از سوى عبيد اللَّه بن زياد باشد؛ چون دخترش (بحريّه) همسر عبيد اللَّه بن زياد بود.
عبيد اللَّه فرستاده را گرفت و به دار آويخت.
آن گاه به منبر رفت و خطبه خواند و مردم بصره را از مخالفت و شايعه پراكنى ترساند.
[عبيد اللَّه ]آن شب را در بصره خوابيد و چون صبح شد. برادرش عثمان بن زياد را جانشين خود كرد و به سرعت به سمت كوفه حركت نمود.
📚الملهوف : ص ۱۰۹
مثير الأحزان : ص ۲۷
💫توضیح بیشتر:
يزيد بن مسعود بن خالد نَهشَلى، از بزرگان بصره بود.
شرح حالى روشن از او يافت نشد ؛ ليكن از اين نامه و تبليغى كه در ميان سران قبيله هاى بنى تميم و بنى سعد انجام داده و توصيفى كه از امام حسين عليه السلام كرده به دست مى آيد كه داراى عقيدهاى نيكو بوده است.
امام حسين عليه السلام وقتى نامه او به دستش رسيد، برايش دعا كرد. او خود را آماده كرد كه نزد حسين عليه السلام برود ؛ ولى خبر شهادت امام حسین عليه السلام را شنيد و از اين جهت بسيار ناراحت شد...
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋 قسمت بیست نهم (از مدینه تا مکه)
🕌پيشنهاد عُمَر بن على بن ابى طالب به امام عليه السلام
📌چکیده ای از سرگذشت عمر بن علی بن ابی طالب
عمر بن على بن ابى طالب - كه كنيه اش ابو حفص است -
آخرين پسر امام على عليه السلام است. مادرش صهباى ثعلبى يا تغلبى است و كنيه صهبا امّ حبيب است.
عمر به همراه برادرش حسين عليه السلام به كوفه نرفت.
در كتاب الفتوح و مقتل خوارزمى آمده كه در كربلا حضور داشت و به شهادت رسيد ؛ ولى اخبار درست بر خلاف آن دلالت دارند؛ زيرا بيشتر شرح حالنويسان گفته اند كه وى در كربلا حضور نداشته و كسانى كه نام شهداى كربلا را به دست آورده اند (از شيعه و سنّی) نام او را ثبت نكرده اند.
علاوه بر آن گزارش شده كه وقتى خبر شهادت امام حسين عليه السلام به وى رسيد. لباسهاى رنگى اش را پوشيد و بر درِ خانه اش نشست و گفت: من جوانى دورانديشم، اگر با آنان مى رفتم بايد در نبرد شركت مى كردم و كشته مى شدم. وى در ينبع، در هفتاد و هفت يا هفتاد و پنج سالگى در گذشت.
📙الملهوف - به نقل از محمّد بن عمر - :
از پدرم عمر بن على بن ابى طالب شنيدم كه براى خويشانم (خاندان عقيل) چنين تعريف مى كرد:
وقتى برادرم حسين عليه السلام از بيعت با يزيد در مدينه سر باز زد، نزد او رفتم و او را تنها يافتم، به وى گفتم :
جانم فدايت، اى ابا عبد اللَّه !
برادرت حسن از پدرش برايم نقل كرد كه...
ديگر گريه امانم نداد و هِق هقِ گريه ام بلند شد.
او مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برادرم گفت كه من كشته مى شوم؟».
گفتم: از اين بگذر اى پسر پيامبر خدا [كه من توان گفتنش را ندارم] !
فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند آيا از كشته شدن من خبر داد؟».
گفتم: بله، پس چرا بيعت نمى كنى؟
فرمود: «پدرم به من خبر داد كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به وى از كشته شدن خودش و من خبر داده است و خبر داده كه قبر من نزديك قبر وى خواهد بود. تو مى پندارى چيزى را مى دانى كه من نمى دانم؟
به راستى كه هيچ گاه خودم را خوار نخواهم ساخت و به راستى كه فاطمه پدرش را در حالى ملاقات مى كند كه از رفتار امّتش با فرزندانش شاكى است و كسى كه فاطمه را از ناحيه فرزندانش آزار دهد، هرگز وارد بهشت نمى شود».
📚الملهوف / طبعة أنوار الهدى : ص۱۹
#ادامهـــدارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋 قسمت سی و یکم (از مدینه تا مکه)
🕌 همراهان امام حسین عليه السلام از خاندانش، در سفر به مكّه
📕تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف - :
حسين عليه السلام با فرزندان، برادران، برادرزاده ها و تمام خانواده اش بجز محمّد بن حنفيّه. بيرون رفت.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۴۱
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۴
📗الأمالى صدوق - به نقل از عبد اللَّه بن منصور از امام صادق از پدرش از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام - :
حسين عليه السلام خواهرانش و دخترش و برادرزاده اش قاسم بن حسن بن على را بر مَحمل سوار كرد.
سپس با بيست و يك مرد از ياران و خانواده اش از جمله: ابو بكر بن على، محمّد بن على، عثمان بن على، عبّاس بن على، عبد اللَّه بن مسلم بن عقيل، على اكبر و على اصغر رهسپار شد.
📚الأمالى صدوق : ص ۲۱۷ ح ۲۹۳
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۱۲
🕌شادمانى مردم مكّه و اجتماع آنان بر گرد امام حسین علیه السلام
📓الفتوح :
حسين عليه السلام راه پيمود و چون به مكّه مُشرِف گشت و كوه هاى شهر را از دور ديد.
شروع به تلاوت اين آيه كرد:
چون به سوى [شهر] مَديَنْ رو نهاد گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست، هدايت كند.
حسين عليه السلام وارد مكّه شد و مردمان مكّه بسيار شادمان شدند.
مردم صبح و شام، نزد او رفت و آمد داشتند و اين بر عبد اللَّه بن زبير گران آمد؛ چرا كه اميد داشت مردم مكّه با وى بيعت كنند.
وقتى حسين عليه السلام وارد مكّه شد. اين بر او گران آمد ؛ ليكن آنچه را كه در دل داشت براى حسين عليه السلام آشكار نمى كرد، وى با ايشان رفت و آمد داشت. در نماز ايشان شركت مى كرد، نزد ايشان مى نشست و به سخنان ايشان گوش مى داد.
📚الفتوح : ج ۵ ص ۲۳
مقتل الحسين عليه السلام خوارزمى : ج ۱ ص ۱۹۰
📔تاريخ الطبرى - به نقل از عقبة بن سمعان - :
حسين عليه السلام آمد تا به مكّه رسيد. مردمان مكّه شروع كردند به رفت و آمد با ايشان و نزد ايشان مى آمدند.
همچنين عمره گزاران و مردمانِ ساير شهرها نزد ايشان مى آمدند.
📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۱
الإرشاد: ج ۲ ص ۳۵
#ادامهـــدارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و چهار م (ازمدینه تا مکه)
🕌نامه كوفيان به امام حسین علیه السلام و دعوت او به قيام (ادامه)
📙الأخبار الطوال:
چون خبر مرگ معاويه و خارج شدن حسين بن على عليه السلام به سوى مكّه به كوفيان رسيد، گروهى از شيعيان در منزل سليمان بن صُرَد اجتماع كردند و توافق كردند كه نامه اى براى حسين عليه السلام بنويسند و از او بخواهند به سوى آنان بيايد تا حكومت را به وى بسپارند و نعمان بن بشير را بر كنار كنند.
سپس اين مطلب را نوشتند و نامه را همراه عبيد اللَّه بن سُبَيع هَمْدانى و عبد اللَّه بن وَدّاك سُلَمى فرستادند.
آنان حسين عليه السلام را در مكّه در دهم ماه رمضان ملاقات كردند و نامه را به ايشان رساندند.
حسين عليه السلام هنوز آن روز را به پايان نرسانده بود كه بِشر بن مُسهِر صيداوى و عبد الرحمان بن عُبَيد اَرحَبى بر ايشان وارد شدند و به همراه آنان پنجاه نامه از بزرگان كوفه و رؤساى قبايل بود و هر نامه از سوى دو سه و يا چهار نفر و بيشتر بود.
چون روز ديگر شد، هانى بن هانىِ سبيعى و سعيد بن عبد اللَّه خَثعَمى رسيدند كه به همراه آنان نيز پنجاه نامه بود.
چون شب شد سعيد بن عبد اللَّه ثقفى وارد شد و به همراه او يك نامه از سوى شَبَث بن رِبِعى، حَجّار بن اَبجَر، يزيد بن حارث، عَزرَة بن قيس، عمرو بن حَجّاج و محمّد بن عُمَير بن عُطارِد بود، اينان رؤساى كوفيان بودند.
در اين روزها نامه هاى كوفيان پى در پى مى رسيد و نامه ها به اندازه دو خورجين شد.
📚الأخبار الطوال : ص ۲۲۹
📘تاريخ اليعقوبى :
حسين عليه السلام به مكّه رفت و چند روز از اقامتش در مكّه گذشت كه مردم عراق برايش نامه نوشتند و نمايندگان پى در پى به سويش روانه كردند، و آخرين نامه اى كه به ايشان رسيد، نامه اى بود كه هانى بن ابى هانى و سعيد بن عبد اللَّه خثعمى [، با اين مضمون] آورده بودند:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
به حسين بن على
از طرف شيعيان مؤمن و مسلمانش
امّا بعد. به سوى ما بشتاب به راستى كه مردم انتظار شما را مى كشند و پيشوايى جز شما ندارند.
شتاب كنيد، شتاب كنيد.
والسلام!».
📚تاريخ اليعقوبى : ج ۲ ص ۲۴۱
#ادامهـــدارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و پنجم (از مدینه تا مکه)
🕌فرستاده شدن نماينده ويژه امام حسین علیه السلام به همراه نامه به كوفه
📙الأخبار الطِّوال :
حسين عليه السلام براى همه آنان يك نامه نوشت و آن را به هانى بن هانى و سعيد بن عبد اللَّه سپرد.
متن نامه چنين است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
از حسين بن على
به هر يك از دوستان و شيعيانم در كوفه كه اين نامه به وى م ىرسد.
سلام بر شما !
امّا بعد. نامه هاى شما به دستم رسيد و از علاقهمندیتان به آمدنم نزد شما خبردار شدم.
اينك برادر و پسر عمو و فردى مورد اعتماد از خاندانم، [يعنى ]مسلم بن عقيل را به سوى شما مى فرستم تا واقعيت امور را به دست آورد و براى من از آنچه در باره اجتماع و اتّحاد شما دستگيرش مى شود، بنويسد.
اگر واقعيت چنان بود كه در نامه ها نوشته بوديد و نمايندگانِ شما به من خبر دادند، به زودى بر شما وارد مى شوم. اگر خدا بخواهد.
والسلام!».
مسلم بن عقيل به همراه حسين عليه السلام از مدينه به مكّه آمده بود، حسين عليه السلام به وى فرمود:
«پسر عمو ! در نظر دارم به كوفه ره بسپارى و در آنچه مردمِ آن جا بر آن اجتماع كرده اند. بنگرى اگر واقعيت چنان بود كه نامه هايشان خبر مى دهد، به سرعت برايم نامه بنويس تا در اسرع وقت، خودم را به تو برسانم ؛ و اگر جز آن بود، به سرعت باز گرد».
📚الأخبار الطوال : ص ۲۳۰
📘الملهوف -
پس از گزارش نامه هايى كه از كوفيان به امام حسين عليه السلام رسيد - :
حسين عليه السلام به هانى بن هانى سبيعى و سعيد بن عبد اللَّه حنفى فرمود: «به من خبر دهيد كه چه كسانى بر اين نامه اى كه به دستم رسيد، اجتماع و همرأيى دارند؟».
گفتند: اى پسر پيامبر خدا ! شَبَث بن رِبْعى، حَجّار بن اَبجَر، يزيد بن حارث، يزيد بن رُوَيم، عُروة بن قيس، عمرو بن حَجّاج و محمّد بن عُمَير بن عُطارِد.
[راوى] مى گويد: در اين هنگام حسين عليه السلام برخاست و ميان ركن و مقام، دو ركعت نماز به جا آورد و از خداوند در اين كار طلب خير كرد.
سپس مسلم را فرا خواند و او را از اوضاع و احوال باخبر ساخت و به همراه مسلم، جواب نامه هاى كوفيان را نوشت و به آنان وعده رفتن به كوفه داد و مطلبى به اين مضمون نگاشت:
«پسر عمويم مسلم بن عقيل را به جانب شما روانه كردم تا احوال و آراى شما را برايم گزارش كند».
📚الملهوف : ص ۱۰۶
مثير الأحزان: ص ۲۶ نحوه
#ادامهـــدارد
@ranggarang
#خاطرات_
🌴خاطرات کربلا🌴
🕋قسمت سی و ششم (از مدینه تا مکه) [ آخر ]
🕌يارى خواستن امام حسین عليه السلام از اهل بصره
(نامه امام حسین عليه السلام به سرشناسان بصره)
📘الأخبار الطوال :حسين بن على عليه السلام نامه اى براى شيعيانش در بصره نوشت و آن را با يكى از دوستداران خود به نام سليمان فرستاد.
متن نامه چنين است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
از جانب حسين بن على
به : مالك بن مِسمَع، احنف بن قيس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قيس بن هيثم.
سلام عليكم!
امّا بعد. به راستى كه من، شما را فرا مى خوانم براى احياى نشانه هاى حق و از بين بردن بدعتها، اگر پاسخ مثبت دهيد. به راه صواب، هدايت مى شويد. والسلام!».
وقتى نامه به آنان رسيد.
همه بجز منذر بن جارود آن را پنهان كردند.
منذر آن را افشا نمود ؛ چون دخترش هند همسر عبيد اللَّه بن زياد بود.
منذر نزد عبيد اللَّه آمد و داستان نامه و محتوايش را براى عبيد اللَّه باز گفت.
عبيد اللَّه دستور داد فرستاده را پيدا كنند
او را پيدا كردند و آوردند و سرش از تن جدا شد.
📚الأخبار الطوال : ص ۲۳۱
🕌پاسخ يزيد بن مسعود به نامه امام عليه السلام
📗الملهوف:
يزيد براى عبيد اللَّه بن زياد - كه والى بصره بود - نامه نوشت كه او را به حكومت كوفه نيز گمارده و آن جا را نيز در قلمرو حكومت وى قرار داده است، در اين نامه جريان مسلم بن عقيل و حسين عليه السلام را برايش نوشت و به وى تأكيد كرد كه مسلم را دستگير كند و به قتل رساند.
بدين جهت عبيد اللَّه آماده مى شد كه به كوفه برود.
حسين عليه السلام نيز براى گروهى از بزرگان بصره نامه اى به همراه يكى از دوستدارانش به نام سليمان - كه كنيه اش ابو رزين بود - فرستاد و در آن آنان را به يارى خود و پيروى از خويش فرا خواند و از كسانى كه برايشان نامه فرستاد، يزيد بن مسعود نَهشَلى و منذر بن جارود عبدى بودند.
... سپس [يزيد بن مسعود] براى حسين عليه السلام نامه اى اينچنين نوشت:
«به نام خداوند بخشنده مهربان
امّا بعد، نامه ات به من رسيد و آنچه را كه مرا بِدان فرا خواندى، دانستم.
مرا دعوت كردى تا از پيروى ات بهره ببَرم و با يارى كردنت به رستگارى برسم. به راستى كه خداوند زمين را از كسى كه راهنماى خير و راهبر نجات باشد، خالى نمى گذارد و شما حجّتهاى خداوند بر خَلق و يادگاران او در زمين هستيد.
شما از زيتون احمدى شاخه شاخه شديد، او اصل است و شما شاخه ايد.
به كارى كه خواستى اقدام كن و پيروز خواهى شد، به راستى كه گردن بنى تميم را برايت رام كردم و آنان را رامتر از شتر تشنه به هنگام رسيدن به آب نمودم. گردن بنى سعد را برايت نرم كردم و زنگارهاى دلشان را با آب زلال شستشو دادم و از آن برق مى جهد».
چون حسين عليه السلام نامه را خواند. فرمود: «خداوند تو را در روز ترس ايمن بدارد و تو را در روز تشنگى بزرگ، سيراب و عزيز گرداند !».
وقتى يزيد [بن مسعود] آماده شد كه به سوى حسين عليه السلام حركت كند. خبر شهادت امام حسین عليه السلام به او رسيد و از اين خبر بسيار ناراحت شد.
و امّا مُنذر بن جارود نامه و فرستاده[ى امام عليه السلام] را نزد عبيد اللَّه بن زياد آورد ؛ زيرا ترسيد كه نامه نيرنگى از سوى عبيد اللَّه بن زياد باشد؛ چون دخترش (بحريّه) همسر عبيد اللَّه بن زياد بود.
عبيد اللَّه فرستاده را گرفت و به دار آويخت.
آن گاه به منبر رفت و خطبه خواند و مردم بصره را از مخالفت و شايعه پراكنى ترساند.
[عبيد اللَّه ]آن شب را در بصره خوابيد و چون صبح شد. برادرش عثمان بن زياد را جانشين خود كرد و به سرعت به سمت كوفه حركت نمود.
📚الملهوف : ص ۱۰۹
مثير الأحزان : ص ۲۷
💫توضیح بیشتر:
يزيد بن مسعود بن خالد نَهشَلى، از بزرگان بصره بود.
شرح حالى روشن از او يافت نشد ؛ ليكن از اين نامه و تبليغى كه در ميان سران قبيله هاى بنى تميم و بنى سعد انجام داده و توصيفى كه از امام حسين عليه السلام كرده به دست مى آيد كه داراى عقيدهاى نيكو بوده است.
امام حسين عليه السلام وقتى نامه او به دستش رسيد، برايش دعا كرد. او خود را آماده كرد كه نزد حسين عليه السلام برود ؛ ولى خبر شهادت امام حسین عليه السلام را شنيد و از اين جهت بسيار ناراحت شد...
@ranggarang