بسیاری از محققین علوم انسانی تصور می کنند که روح انسان درقلب او جای دارد ؛ ولی یک حادثه غیرمنتظره در دنیای پزشکی ثابت کرد که روح انسان با اعضاء و جوارح بدن او رابطه ای برمبنای آنچه تصور می شد ندارد واین یک مسأله کاملا متفاوتی است و همان چیزی است که قرآن کریم برآن تأکید دارد ...
به نقل از شبکه BBC در 2015/03/27 پزشکان انگیسی برای نخستین بار موفق شدند قلب فردی را که به تازگی فوت کرده بود به یک بیمار قلبی پیوند بزنند و این در حالی است که قلب پیوند شده در بدن بیمارگیرنده ی قلب حیات مجدد یافته و شروع به تپیدن کرده است !
این چه معنایی دارد ؟ این یعنی مکان روح در قلب نیست ؛ زیرا روح انسان پس از مرگ بدن صاحب خود را ترک می کند واین حادثه صدق کلام حق را درباره روح مورد تأکید قرار می دهد ؛ خداوند صاحب جلال درآیه 85 سوره الإسراء می فرماید :
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلًا
ترجمه : از تو در باره روح سؤ ال ميكنند، بگو: روح به فرمان پروردگار من است و به شما جزدانش اندكى داده نشده است.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨آیا زنها ناقص العقل هستند؟!
✅ پاسخ بسیار جالب #حجت_الاسلام_والمسلمین_قرائتی به شبهه معروف درباره ناقص بودن عقل زنان👌👌
📎#درس_اخلاق
@ranggarang
#داستانڪ
✍خدایی که سختی های تو را میبیند، تلاش تو را هم میبیند... بیخیال نشو!
دختر زیبای شاه عباس ، فرار کرده بود و در کوچه و خیابان میگذشت تا شب به حجره یک طلبه پناه برد ... به او گفت از خانواده مهمیست که اگر به او پناه ندهد ، بیچاره اش میکند... آقا محمد باقر هم ناگزیر به او پناه داد... دختر زیبای شاه ، شب در حجره خوابید... اما محمد باقر تا صبح نخوابید و دانه دانه انگشتانش را روی چراغ میسوزاند تا مبادا مغلوب وسوسه هایش شود ... صبح شد ، دختر و طلبه را گرفتند و به دربار بردند... شاه گفت وسوسه نشدی؟ طلبه انگشتان سوخته اش را نشان داد ... شاه از تقوای طلبه خوشش آمد و به دخترش پیشنهاد ازدواج با او را داد و دختر قبول کرد! و محمد باقر استرآبادی، شد محمد باقر میرداماد، استاد ملاصدرا و داماد شاه ایران!
همیشه نهایتِ تلاشتو بکن!!
تا نتیجه ی شیرینشو ببینی
#با_خدا_باش_پادشاهی_کن
@ranggarang
#یڪ_داستان_یڪ_پند
✍در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.
خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.
بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر.
شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟
📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات
@ranggarang
🔴هفت درجهنم مخصوص چه کسانی است؟
🔥جهنم هفت در دارد و هر یک از این هفت در، به یک طبقه باز می شود .
🌸از علی (علیه السلام) روایت شده که فرمودند :
« آیا می دانید که درهای جهنم چگونه است؟
✳️راوی می گوید ،گفتیم : مثل درهای دنیا؟
🌹حضرت فرمودند: نه ،
سپس دستهایشان را روی هم گذاشتند و فرمودند : درهای جهنم اینگونه است ٬ یعنی طبقه طبقه است و هر طبقه ای یک در دارد.
🌻در روایت دیگری از حضرت علی (علیه السلام) نام طبقات و درهای جهنم چنین ذکر شده :
۱- هاویه ۲- سعیر ۳- جحیم ۴- سقر ۵- حُطَمه ۶- لَظی ۷- جهنم
⚡️« اولین طبقه جهنم ٬ هاویه است و آخرین و پایین ترین طبقه آن جهنم است.»
🔷در بعضی روایات هم ترتیب برعکس ذکر شده.
♦️در روایتی هم آمده :
🔥در اول ویژه مسلمانان گنهکار است.
🔥در دوم مخصوص یهود.
🔥در سوم مخصوص نصارا.
🔥در چهارم مخصوص ستاره پرستان.
🔥در پنجم مخصوص مجوس.
🔥در ششم ویژه مشرکان.
🔥در هفتم مخصوص منافقان.
📘۱) بحار الانوار - ج۸ - مبحث نار .
📘۲) بحار الانوار - ج۸ - مبحث نار.
📘3) قارعه / ۱۱ - ۸
@ranggarang
🔴 داستانهای بحار الانوار
چرا امام زمان سهم امام را قبول نکرد؟!
عثمان بن سعید میگوید: مردی از اهالی عراق نزد من آمد، و سهم امام خود را آورد خدمت امام زمان فرستاده شود.
من آن را به امام عصر(علیه السلام) رساندم. حضرت آن را قبول نکرد و رد نمود، و فرمود که به آن مرد بگویید: «حق پسر عمویت که چهار صد درهم است از میان آن بیرون کن!»
آن مرد از این پیشامد مبهوت شد و سخت تعجب کرد (چون نمی دانست بدهکار است) به خانه که برگشت، به حساب اموال خود رسیدگی نمود معلوم شد، زمین زراعتی پسر عمویش در اختیار او بوده، که قسمتی از حق او را رد کرده، و قسمتی را تا آن وقت نپرداخته است.
به دقت حساب کرد معلوم شد، باقی مانده سهم پسر عمویش از همان زمین، چهار صد درهم است، همان طور که امام فرموده بود.
مرد عراقی آن مبلغ را به عمو زاده اش رد کرد، و بقیه را فرستاد، آنگاه مورد قبول واقع گردید.
📚بحارالانوار، ج ۵۱ ص ۳۲۶.
@ranggarang
🔴آتش روز قیامت چه رنگی است؟!!
🌺رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «در ليلة المعراج، هر ملكى كه به من رسيد خندان بود،
🌼 به ملكى رسيدم كه عبوس و گرفته بود و بر روى من نخنديد.
💥 از جبرئيل پرسيدم او كيست؟
🔷 گفت: او مالك دوزخ است، از وقتى كه آفريده شده تاكنون همين طور است، بر روى كسى نخنديده است.
🌺پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: به جبرئيل گفتم: به او بگو سرپوش از جهنّم بردارد. فرمود: گوشه اى از سرپوش جهنّم 🔥را عقب زدند... ديدم شراره آن رو به بالا فوران زد به طورى كه ترسيدم مرا هم فرا گيرد.
گفتم: آن را بگيرد.
❤پيغمبر مى گفت و مى گريست. و آن گاه فرمود: اين آتش دنيا 🔥هفتاد مرتبه از آتش آخرت ضعیفتر است. هفتاد برابر اين آتش دنيا آتش دوزخ است»
🌸حضرت سجّاد (عليه السلام) در صحيفه سجاديه مي فرمايد: «خدايا! به تو پنا مى برم از آتشى كه روشنايى اش تاريكى است»
🌑اشاره به آتش آخرت است که بر خلاف آتش دنیا که روشنايى دارد؛ ولى آتش آخرت مى سوزاند و تاريك است و تاريكى آور است.
🍂روايتى در اين زمينه چنين مى فرمايد: «آتش دوزخ را هزار سال دميدند تا سفيد شد و هزار سال ديگر دميدند قرمز شد و هزار سال ديگر دميدند تا سياه شد و فعلًا سياه است.
📙بحارالأنوار، ج8، ص 284.
[2] همان، ص 280. [3] صحيفه سجاديه، دعاي 32.
@ranggarang
🌺حضرت علی علیه السلام:
☑️بدانيد كه اين پوست نازك تحمل آتش را ندارد،پس به خودتان رحم كنيد...
🔴 شما در مصيبتهاى دنيا آزمايش كرده ايد
كه وقتى خارى به بدن يكى از شما میرود و يا به زمين میخورد و خونى میشود
⚡️و يا شنهاى داغ پايش را میسوزاند چگونه بيتابى میكند؟!
☑️پس، چگونه خواهد بود اگر ميان دو لايه از آتش🔥 قرار گيرد
و هم بسترش سنگ و همدمش شيطان باشد...؟!
📚نهج البلاغه، خطبه183
@ranggarang
🌺سفارش آیت الله #بهجت ره:
💠 اول برای کسانی دعا کنید که به شما بدی کردهاند!
در حق دیگران دعا کنید تا همان دعا در حق خودتان مستجاب شود.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️اثرات و عواقب شکستن دل اعضای خانواده....
@ranggarang
#داستان_
✍در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:
«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ پولی نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟ عابد گفت: تا آن درخت برکنم؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» باز ابلیس و عابد درگیر شدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟ ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.
@ranggarang
📜کلام امیرمؤمنان
🌺كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ
🌺 هر ظرفی با ریختن چیزی در آن پر می شود جز ظرف دانش كه هر چه در آن جای دهی، وسعتش بیشتر می شود.
📚 #نهج البلاغه- حکمت 205
🌤الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@ranggarang
💢شیخ رجبعلی خیاط(ره)
تمام نور معنوی و فیوضاتی که انسان از عبادات و زیارات کسب می کند با نیشی که بوسیله #زبان به دیگران می زند ، نابود میشود
💛💜🩷 صداقت
🍀🌹🪸💛 راستی
💜🩷🍀تا توانی دلی بدست آور
🌹🪸💛دل شکستن هنر نمی باشد
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هزار بار مکه برو یک دل رو بشکنی همش باطله..
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ مکاشفه یکی ازعلماء در قبرستان وادی السلام
🎙آیت الله جوادی آملی
«در بين علمای نجف برخی ها قداست بيشتری، زهد بيشتری، فضيلت بيشتری داشتند كه نزد خواص شناختهشده بودند. يكی از اين بزرگانی كه از زيارت قبور وادی السلام برميگشت و علما داشتند ميرفتند به زيارت قبور، به او سلام كردند گفتند چه چيزی ديدی؟....»
@ranggarang
شورِمستۍ_۲۰۲۳_۰۲_۱۴_۱۰_۲۹_۰۲_۷۲۲.mp3
6.17M
#حسامالدینسراج
شــورِمستۍ...
@ranggarang
#کوروش
«روز کوروش»
#قسمت_بیستم_هشتم 🎬:
هامان دست هایش را دو طرف میز زد و همانطور که هر سه مرد پیش رویش را از نظر می گذراند گفت: مدتهاست که برای این مهم برنامه ریزی کرده ام و نمی خواستم تا وقت معهود کسی از آن با خبر شود، چرا که ترس از آن بود که تمام آنچه رشته بودیم به ترفند یک فریبکار بر باد رود، پس با احتیاط عمل کردیم.
مدتی ست که جمعی از هنجار شکنان جامعه را بی صدا دستگیر کرده ام، در میان اینان هم تاجران فریبکار و هم دزدان مال مردم ، هم انان که از یک سکه پول با ترفندی ناجوانمردانه صد سکه میساختند موجود است و عجیب اینکه تمام اینان از یهودیان هستند و یک غیر یهودی در این حلقه موجود نیست.
هرمز خنده مضحکی کرد و گفت: میدانستیم یهودیان آدم های ناراستی هستند اما واقعا آگاه نبودیم وضعشان اینچنین است.
رامتین نگاهی به هامان انداخت و گفت: می شود آنان را ببینیم؟!
ارژنگ هم با تکان دادن سر حرف رامتین را تایید کرد.
هامان با اشاره به آنها به طرف در حرکت کرد و همانطور که جلوی آنها قدم برمی داشت گفت: آری می شود، هم اینک به زندان مخفی خواهیم رفت، اما فراموش نکنید این موضوع باید مسکوت بماند و خبری از این موضوع به بیرون درز نکند تا من در فرصتی مناسب به خدمت خشایارشاه برسم و موضوع را برای پادشاه به حقیقت توضیح دهم و مجازات سختی برای خاطیان بستانم تا عبرتی شود برای دیگران..
هر سه نفر حرف هامان را تایید کردند و به دنبال او در کوچه پس کوچه های شهر روان شدند و عاقبت جلوی دری چوبی و کوچک که دیوارهای کاهگلی بلندی داشت ایستادند.
هامان جلو رفت و با آهنگی خاص شروع به کوبیدن در نمود و بعد از لحظاتی در با صدای قیژی کوتاه باز شد.
هر چهار مرد پشت سرهم وارد آنجا شدند از راهروی باریک گذشتند، پیش رویشان چندین در بود در وسط هم باغچه ای پراز درختان میوه، پشت باغچه دری که در پس درختان پنهان بود، وجود داشت.
هامان یک راست به طرف همان در رفت، دو سرباز دو طرف در کنار رفتند و هامان قفل در را گشود، پله هایی سنگی به پایین می رفت، هر چهار مرد از پله ها به پایین سرازیر شدند، صدای غل و زنجیر و صحبت مردانی از پایین می آمد.
تالاری بزرگ و سنگی که با چند مشعل روشن شده بود و تعدادی که بر دست و پاهایشان غل و زنجیر بسته بودند پیش رویشان بود.
ارژنگ قدمی به جلو نهاد و در مقابل مردی فربه که از بقیه بلند قامت تر بود ایستاد وگفت: تو چه کرده ای که هامان گرفتارت کرده؟!
مرد دندان قروچه ای رفت و گفت: بگذار از این بند رها شوم سزای هامان و سربازانش را خواهیم داد، من گناهی مرتکب نشدم، تنها گناهم این بود که پول های بی زبانم را به مردمی فقیر و ندار که در شکل و شمایل انسان بودند دادم همین و همین...
هامان به دور ان مرد گشت وگفت: که مردمی در شکل و شمایل انسان؟! یعنی می گویی انسان نیستند؟!
مرد نگاه غضبناکی به هامان کرد وگفت: آنان موجوداتی هستند که باید به چون مایی خدمت کنند..
هرمز با شنیدن این سخن قهقه ای زد و نزدیک مردی ریز نقش شد و گفت: ان مرد که گویا بی گناه به زندان افتاده تو چه کرده ای که در بندی؟!
مرد با تنفر نگاهی به هامان کرد و هامان به جای او پاسخ داد: او مال مردم ایران زمین را، مال خود میدانست و خیلی راحت از دیوار خانه مردم بالا میرفت و مال دیگران را صاحب میشد..
آن مرد که انگار سواد آنچنانی نداشت و هر چه می گفت از شنیده هایش بود با غضب نگاهی به هامان کرد و گفت: مگر شما نمی دانید هر چه مال و اموال در دست دیگران است از آن ماست، من گناهی مرتکب نشدم، اندکی از مال خود برای خودم برداشتم...
اینبار ارژنگ خنده بلندی کرد و رو به هامان گفت: دیگر نیاز به پرسش و پاسخ نیست، گویا اینجا جمع مجنونان است، بیا بیرون برویم تا بیماری جنون انان با حرفهایشان به ما سرایت نکند...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر فاطمیه🏴
اسم تو میبارد از نفس باران
نور رخت دارد جلوهی بیپایان
#ایام_فاطمیه💔
@ranggarang