🚨 از #فتنه_اکبر چه میدانیم؟!
📌 فتنهای که حداقل ۴،۵ ماه طول میکشد!
✍ #اوج فتنه اکبر در داخل ایران و #همزمان با شورش #سفیانی در منطقه، رخ خواهد داد.
✍ فتنه اکبر، یعنی #اختلاف_عقیدتی در بین دو طیف فکری در #داخل_ایران که با مخلوط شدن حق و باطل، تشخیص ماجرا در آن سخت میشود.
🔥 فتنه اکبر، عملا از #فتنه ۸۸ شکل گرفته و علنی شد. یکی از شعارهای کف خیابانی فتنهگران در سال ۸۸، شعار دروغین #نه_غزه_نه_لبنان_جانم_فدای_ایران بود. این طیف سیاسی و اقتصادی منافق که سالها در کشور مسئولیت داشتهاند، با فریب افکار عمومی، خود را حامی #منافع_ملی جا زده، از عدم دشمنی با آمریکا (که منظورشان اسرائیل بود) سخن گفته، از بد بودن جنگ و تحریم و با مقصر معرفی کردن ایران، عملا دشمن خونخوار آمریکایی - اسرائیلی را تبرئه میکردند!
✍ سردمداران فکری و ایدئولوژیک طرفدار #سازش با آمریکا و هضم شدن در جریان جهانی به رهبری صهیونیستهای یهودی و مسیحی؛ مدام با تاکید بر #نقطه_ضعف جمهوری اسلامی که بحث موارد #اقتصادی و #معیشتی است، مردم را فریفته و عامل اصلی مشکلات ملت را، نه قدرتطلبی و زیادهخواهی غربِ #مستکبر به رهبری امریکا، که سیاستهای توسعهطلبی و #صدور_انقلاب رهبران ایران جا میزدند!
📌 #جریان_تحریف داخلی که عمده رسانههای کشور را در اختیار دارد، بر بستر فضای آشفتهی مجازی مسلط است، با دلارهای نفتی سعودی و امارات ارتزاق میکند و با کمک خط رسانهای قوی روباه پیر؛ سالها بر این موضوع پافشاری کرده و متاسفانه طیف قابل توجهی از مردم را به این سمت و سو کشانده که اصولا سیاستهای ایران در دفاع از استقلال و امنیت خود و حتی حضور منطقهای و مبارزه با جنایتکاران تروریستی باند صهیون، اشتباه است.
‼️ این خط #سازش داخلی، عامل مشکلات مردم را حکومت جمهوری اسلامی جا زده و با بزرگنمایی اثرات تحریمها (که نهایتا ۳۰ درصد عامل مشکلات اقتصادی کشور است)، مردم را در برابر واژهی مقدس #مقاومت، بیتفاوت کرده و شرایط را غبارآلود میکنند. این در حالی است که ما از #خرابکاری_عامدانه و #خیانت خود همین جریان سازش که سالهای سال بر گلوگاههای اقتصادی کشور چنبره زدهاند، چشمپوشی کنیم!
‼️ خندهدار است! خودشان خرابکاری میکنند! خودشان چوب لای چرخ معیشت مردم میکنند! خودشان در رسانههایشان از درد مردم، عجز و لابه میکنند! خودشان عامل این مشکلات را به دروغ، سیاستهای جمهوری اسلامی جا میزنند! خودشان نسخهی رفع مشکلات را #مذاکره با غرب عنوان میکنند! در #مذاکرات، بجای دفاع از منافع ملت ایران، قراردادهایی را امضا میکنند که از هر لحاظ به ضرر ایرانیها و به نفع غربیهاست! با شکست مذاکرات #بدیم_بره (که در آن، یک مولفهی قدرت ایران را به طرف غربی هبه میکنند که مثلا تحریمی برداشته شود که نمیشود)، بجای #پاسخگو بودن، وقیحانه و به کمک همان خط رسانهای قوی، باز هم مردم را #فریب میدهند که چون چنین شد و چنان، نتوانستیم تحریم را برداریم و باز هم رهبران و دلسوزان ایران مقصرند!
✍ و این چرخه، ادامه دارد و باز هم روز از نو، روزی از نو! بعد از #هستهای برویم سراغ توان #منطقهای و سپس #موشکی و یک به یک، تمام مولفههای اقتدار ایران را تحویل آمریکا دهیم و مثل #غزه، از این سو به آن سو بدویم و زن و بچهی خود را از زیر آوار بمباران بمبهای چندصدکیلوگرمی اسرائیل و سعودی و باکو و بحرین، بیرون بکشیم!
📌 آاااای مردم، مشکلات شما، بخاطر تحریم نیست. بخاطر خیانت غربزدههاست. بخاطر چنبرهی #نفوذی ها بر گلوگاههای اقتصادی کشور است. بخاطر ضعف است. اما شما را به تحریم و حمایت از #فلسطین و #لبنان حواله میدهند!
🔥 #اسرائیل قصد دارد از #نیل_تا_فرات را اشغال کند و سپس به سایر مناطق از جمله ایران یورش ببرد. جمهوری اسلامی به کمک یاران منطقهای خود و با کمترین هزینهی ممکن و بدون جنگ مستقیم، دشمن وحشی را کیلومترها دورتر، منکوب کرده و تضعیف میکند. شما ترجیح میدهید بمبهای آمریکایی در همدان و مشهد و کرمان و تبریز بر سرتان بریزد یا دشمن را در فلسطین و #سوریه و غزه، مهار کنید؟!
🔥 غربِ انگلوساکسونی و صهیونیستی، با ذات و #ژن_ایرانی مشکل دارد! با جمهوری اسلامی نه، با #ایران مشکل دارد! شاهد میخواهید؟ کافیست حوادث ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۹ شمسی، ۶، ۱۰۵ سال قبل را مرور کنید که چگونه در #قحطی_بزرگ، جمعیت ایران را از ۲۰ میلیون به ۹ میلیون نفر رساندند! آنزمان، اسرائیلی وجود نداشت که مرگ بر اسرائیل بگوییم! فلسطینی نبود که بخاطر حمایت از آن، با ما دشمنی کنند! مرگ بر آمریکا نمیگفتیم! سپاه و شورای نگهبان و رهبری نداشتیم! انقلاب نکرده بودیم و و و...
✍ #تا_حسین_نیامده_مسلم_ولیامر_است
@ranggarang
✔️ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ
✔️ حقا که خداوند تخلف وعده نمی کند.
﴿ سوره #آل_عمران آیه ۹ ﴾
آیه نصب شده در محل سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار خانوادههای شهدای امنیت.
۱۴۰۳/۸/۶
@ranggarang
♦️ وقتی نوبت پاسخ ایران به اسرائیل میرسد، جبهه عبری/عربی/غربی شیطان تمام تلاش خودشان را معطوف به انصراف ایران از پاسخ میکنند.
🔻چراکه یکبار پس از شهادت اسماعیل هنیه موفق به فریب ج.ا شدهاند و برای دو ماه توانستهاند پاسخ ایران را به عقب بیندازند و در همان برهه زمانی #سید_حسن_نصرالله و بسیاری از فرماندهان سپاه و جریان مقاومت را به شهادت رساندند و جنایت #پیجر ها را رقم زدند‼️
🔻انصراف از پاسخ سریع و قاطع در جبهه دشمن به ضعف و عقب نشینی تفسیر خواهد شد و نتیجه آن عذاب الهی است که رهبر انقلاب فرمود:
عقب نشینی غیرتاکتیکی عذاب الهی را در پی دارد و عذاب الهی را به چشم دیدیم
🖇پ.ن:
وعده های سراسر دروغ آتش بس فقط برای تغییر محاسبات ایران در پاسخ به اسرائیل است. اگر اینبار هم به وعده شیطان اطمینان کنیم و از پاسخ قاطعانه و فوری منصرف شویم باید منتظر عواقب جدی آن برای کشور و جبهه مقاومت بوده و شاهد شروع ترور شخصیتهای ایران؛ فرماندهان سپاه و مقاومت؛ و حملات سنگین به ایران اسلامی باشیم
#وعده_صادق ۳
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘آیاتی که انگار الان نازل شدند
#پیشنهاد_دانلود
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادی کنیم از وصیت تکرار نشدنی شهید باکری...
@ranggarang
🛑 علت مهلت دادن خداوند به شیطان برای چی بود؟
🌹اميرالمومنين عليه السلام فرمود: از كار خداوند درباره شيطان عبرت بگيريد.
🍀 زيرا كه عبادت و بندگي بسيار او را بر اثر تكبر باطل و تباه ساخت، در حالي كه خدا را شش هزار سال عبادت كرده بود،كه براي شما معلوم نيست از سالهاي دنياست يا از سالهاي آخرت (كه هر روز آن معادل پنجاه هزار سال دنياست).
🔴و اين به جهت سركشي يك ساعت بود (كه خود را برتر از آدم دانسته و به او سجده نكرد) پس چه كس بعد از شيطان ، با بجا آوردن معصيت او،از عذاب خدا سالم ماند ؟
🌺از امام صادق عليه السلام پرسيده شد : به چه علت حق تعالي به ابليس تا وقت معلوم مهلت داد؟
🌹فرمود: به خاطر حمد و شكري كه به جاي آورد.
پرسيده شد:حمد و شكرش چه بود؟
🌸 فرمود: عبادت شش هزار ساله او در آسمان
✨و در جاي ديگر فرمود : شيطان دو ركعت نماز در هفت آسمان به شش هزار سال بجاي آورد.
📔1- نهج البلاغه فيض الاسلام ص 780 خطبه 234
📙2- ابليس نامه ص 165 - علل الشرايع 2/243
@ranggarang
🛑بلا و حوادث،نشانه ی نظر و لطف خداوند بر بندگانش!
✳️روایت جالبی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که :
💠مردی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را برای طعام دعوت کرد، چون به منزل آن مرد میزبان آمد، حضرت مرغ پرندهای را دید که روی لبه ی دیوار تخم گذاشته.
💥سپس تخم مرغ افتاد روی میخی که در دیوار قرار داشت و با کمال تعجب دیده شد که نه بر زمین افتاد و نه بر اثر اصابت به میخ شکست!!
🌸پیامبر از دیدن این صحنه متعجب شدند!
مرد میزبان به حضرت عرض کرد: از این تخم مرغ (که نشکست) تعجب میکنی؟ به خدایی که تو را به حق ،مبعوث به پیامبری کرده من هرگز بلایی ندیدهام.
☀️ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برخاست و از غذای میزبان نخورد و فرمودند: کسی که بلایی نبیند( یا ضرر و زیانی،پس از رحمت خدا به دور است )خدا به او لطف و رحمت و توجهی نمیکند.
📚اصول کافی، ج 3، ص 355
@ranggarang
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چه که هست در همان یک ساعت باقی مانده به صبح است
✍هرکس که این کلیپ رو ببینه ، دیگه به احتمال زیاد همیشه یک ساعت قبل از ذان صبح بلند میشه...
این ویدئو هم از پست هائی هست که ارسالش به دیگران میتونه برای شما باقیات الصالحات باشه یعنی به ازای هر کسی که به واسطه این کلیپ سحرخیز بشه ، خداوند در روز قیامت شما رو خشنود خواهد کرد .
#پیشنهاد_دانلود
@ranggarang
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_155
راحیل🧕🏻
بعداز این که آرش رفت. پیش مادر شوهرم رفتم.
ــ مامان جان اگه کاری ندارید من برم درس بخونم.
بی اعتنا بدون این که نگاهم کند گفت:
ــ نه، به کارت برس.
نگاه سوالی، به مژگان که ما را زیر نظر داشت انداختم. او هم عکس العملی نشان نداد. به اتاق برگشتم و سعی کردم به رفتارش فکر نکنم. من که کاری نکرده بودم نگران باشم.
بعد از مرور جزوه هایم، سرم را بلند کردم و نگاهی به ساعت انداختم. دو ساعت گذشته بودو من متوجه نشده بودم.
کتابها و جزوات دانشگاه را کناری گذاشتم و با خودم گفتم، برم از اتاق آرش اون کتاب رو بیارم و بخونمش.
تقه ایی به در زدم و وارد شدم.
مژگان روی تخت خواب بود. برای این که بیدار نشود، از آوردن کتاب منصرف شدم. همین که خواستم برگردم صدایم کرد.
ــ بیا تو.
داخل رفتم و گفتم:
بیداری؟
ــ با ضربه ایی که به در زدی بیدار شدم.
ــ عه، چقدر خوابت سبکه، ببخشید نمی دونستم خوابی.
بلند شد نشست و گفت:
ــ چی شده یاد ما کردی.
اشاره کردم به قفسه ی کتابها که بالای تخت بود و گفتم:
ــ خواستم یه کتاب بردارم.
نگاه بی رمقی به کتابها انداخت و گفت:
ــ چه حالی داریا.
بی توجه به حرفش رفتم روی تخت و شروع کردم به خوندن عنوان کتاب ها.
بلند شد ایستادو همونطور که به کار من نگاه می کرد گفت:
ــ می دونی مامان واسه چی از دستت ناراحته؟
ــ از دست من؟
ــ اهوم.
کامل به سمتش برگشتم.
ــ آخه چرا؟
ــ میگه تو نذاشتی آرش بره دنبال عمه اینا.
ــ مگه آرش نمیخواد بره؟
ــ مثل این که از اتاق امده بیرون، به مامان گفته دانشگاه داره نمیره. مامان میگه آرش رفته توی اتاق و امده نظرش عوض شده.
با چشم های گرد شده گفتم:
– من اصلا خبر نداشتم. خواستم بیشتر برایش توضیح بدهم. ولی با خودم فکر کردم بروم و رو در رو با مادر آرش حرف بزنم بهتراست.
مادر آرش در حال خرد کردن سبزی آش بود، کنارش ایستادم و گفتم:
ــ مامان جان بدین من خرد کنم.
بی اعتنا گفت:
ــ دیگه داره تموم میشه.
خیلی برایم سخت بود در موردمسئله ایی توضیح بدهم که من در موردش بیتقصیر بودم. گردنم را باید برای چیزی کج کنم که اصلا مربوط به من نمیشود.
با خودم گفتم، لابد دوباره کاری کردهام که خدا اینجوری برایم برنامه ریخته.
حالا باید خودم را له و لورده کنم تا خدا راضی شود وگرنه مگر کوتاه میآید. خدایا حداقل خودت یه جوری کمک کن.
–مامان جان کار دیگهایی ندارید من انجام بدم؟
ــ می خوای اون پیازها رو خرد کن.
لبخندی زدم و توی دلم خدا را شکر کردم.
همانطور که پیازها را پوست می گرفتم. گفتم:
–مامان جان مژگان گفت از دست من ناراحتید. باور کنید من اصلا روحمم خبر نداره که آرش به شما گفته نمیره دنبال عمه اینا... با سکوتش کار من را سخت تر کرد.
پیازها را رها کردم و رفتم کنارش ایستادم وادامه دادم:
–اصلا فردا نمیریم دانشگاه دوتایی میریم دنبالشون، باور کنید من اصلا...
حرفم را برید و گفت:
–کلاستون پس چی میشه؟
"یعنی منتظر بودا..."
ــ یه جلسه غیبت به جایی بر نمی خوره. البته باید با آرش صحبت کنم.
سرش را به یک طرف کج کردو گفت:
– پس بهم خبرش رو بده که منم به عمه خانم بگم.
ــ چشم.
پیازها را سرخ کردم و با سبزی گذاشتم تا بپزد. مادر آرش هم رفتارش بهتر شده بودو در مورد عمه برایم حرف می زد. که چقدر زن پخته و کاملیه و چقدر زیاد سختی کشیده و به جز فاطمه بچه ی دیگری ندارد.
شب وقتی آرش برگشت.
به اسقبالش رفتم و برایش شربت درست کردم.
چند دقیقه بعد از این که برای تعویض لباس به اتاق رفت، دنبالش رفتم.
لباسهایش را عوض کرده بودو با عصبانیت به گوشیاش نگاه می کرد. وقتی من را دید گوشی را کنار گذاشت و گفت:
–راحیل، لحظه شماری می کنم واسه این که زودتر بریم سر خونه زندگیمون...
کنارش روی تخت نشستم و گفتم:
–چقدر عجله داری...
سرش را پایین انداخت و آرام گفت:
– همش می ترسم یه اتفاقی بیوفته، یا طوری بشه که ...
حرفش را ادامه نداد...
نگران گفتم:
– اتفاق جدیدی افتاده؟
کمی عصبی گفت:
–سودابه تهدید کرده میره به خانوادهات میگه، می دونم چندتا هم میزاره روش میگه، می خواد آبروم رو ببره.
ــ الان از آبروت می ترسی یا این که ما نریم سر خونه زندگیمون؟
سرش را به طرفین تکان دادو گفت: هردو.
ــ مگه خونه ی مارو می شناسه؟
ــ منم خیالم راحت بودکه نمی شناسه و بلوف میاد. اما الان آدرستون رو برام فرستاده. نمی دونم از کجا گیر آورده.
بعد از چند لحظه سکوت گفت:
ــ تو جای من بودی چیکار می کردی؟
سرم رو پایین انداختم.
بلند شد جلویم روی زمین زانو زدو گفت:
– واقعا چیکار می کردی راحیل؟
مستاصل نگاهش کردم و گفتم:
– هرکس تو موقعیت خودش باید تصمیم بگیره، من که نمی تونم بگم اگه...
نگذاشت ادامه بدهم.
ــ گفتم اگر جای من بودی دیگه.
با مِنو مِن گفتم:
–خب نمیدونم. شاید میزاشتم آبروم بره.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
@ranggarang