eitaa logo
رنگین کمان 🌈
472 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
43 فایل
کشکول (سیاسی،اجتماعی،دینی،عکس نوشته و...) لینک دعوت کانال ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/929759250C9dcea431bf برآے تبـادلـ و پیشنهادات بہ آیدے زیر مـراجـعـہ ڪنـید💐 @Mf4506 @Sobhan59 👌برداشتن هر گونه مطلبی از کانال جایز است #حَلالاًطَیّباً
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج حسین خرازی نشست ترک موتورم، بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش می‌سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری، می‌پاشیدیم روی آتش... جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با اینکه داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می‌زد: خدایا... الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه، این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه... خدایا! الان دست‌هام سوخت، می‌خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم... نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه، برای اولین بار حضرت زهرا اینطوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم، آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا(سردار شهید حاج حسین خرازی) از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های‌های گریه می‌کرد شادی روحشان 100شاخه گل صلوات و یک آیه الکرسی قرائت بفرمایید