🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#سیاستهای_همسرداری
🔵 #دعوا هم #رسم و #رسومی داره !!
❌دعوا و #اختلال توی همهی خانواده ها پیش میاد مخصوصا توی خانواده هایی با سن زیر 5 سال. ولی چیزی که خیلی مهمه اینه که باید توی دعوا #حرمت_ها نگه داشته بشه
❌به هیچ وجه توی دعوا اسمی از طلاق گرفتن ، ازت #متنفرم و یا #ازدواج با تو بزرگترین اشتباه زندگیم بود و یا حرفهای زشت نزنید
❌حرفهای #زشت توی #دعوا مثل میخی میمونن که توی دیوار می زنین بعد از #آشتی میخ کنده میشه ولی جای میخ توی دیوار میمونه
❌درسته که توی دعوا نقل و نبات پخش نمی کنن ولی نباید حرمت ها #شکسته شه و اگر توی یه زندگی حرمت ها شکسته بشه و روابط و حرف زدن ها بدون مرز بشن #فاتحه اون زندگی رو باید خوند البته قابل #اصلاحه ولی خیلی زمان میبره.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
سلام فاطمه خانم شبتون بخیر این کلیپ رو برا مادرای که بچه شون اوتیسم دارن بزارید ان شاالله که با این دستور خوب بشن
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت سوم منو داداشم همون موقع داداشم بغلم کرد ازم عذر خواهی کرد تا حالا ندیده بودم که
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
قسمت چهارم
منوداداشم
بهم گفت تو الان تمام فکرت باید به کنکورت باشه نه چیز دیگه ای مطمئن باش اگه کسی تو رو بخواد با زمین و زمان میجنگه که تو رو به دست بیاره آخرش هم بهم گفت 😤برو یه چایی برام بریز از این حرفها هم دیگه نشنوم 😅
همون شد اما امان از دل داداشم چند وقت بود که با یکی رفیق شده بود آقا رضای خودمون 😜وای نگم براتون هزارماشالله تمام خصوصیاتش با داداشم یکی بود انگار جفت هم بودن داداشم اسمش علی یه وقتهایی دوستهاشون به اسم علیرضا صداشون میکردن مثل یه روح در دو بدن 💪هر دو ورزشکار هردو مودب هردو خوشتیپ هر دو جیگر 😉
از اولین باری که من دیده بودمش بگم براتون که من از کلاس برمیگشتم که داداشم و آقا رضا خونه بودن🙈داداشم یه اخلاقی داشت محال بود دوست و رفیق بیاره خونه اما آقا رضا یه چیز دیگه ای بود 🙊اومدم تو خونه از جاش بلند شد سلام کردم و جواب سلاممو داد سرش پایین بود طفلی 😍اونجا بود که دلم لرزید بدبخت شده بودم واسه هر لحظه دیدنش دعا میکردم
باور کنین همه چی تموم بود خب هر دختری هم جای من بود عاشقش میشد 🤦♀یه آقا رضا بهش میگفتم صدتا آقا رضا از بغلش بیرون میزد 😍کنکورمو دادم موقع نتایج هیچی برام مهم نبود اصلا انگار نه انگار آدم عاشق نمیدونه روز و شب چیه تا اینکه اسممو دیدم 😍پرستاری قبول شده بودم از این خوشحال شده بودم که اون روز مطمئنم رضا رو میبینم😅به داداشم خبرشو دادم
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
✳ #تجربه_تغییر_مثبت_در_زندگی❤️
سلام، یک ایده داشتم برای خانومایی که دوست دارند همسرشون با القاب زیبای صمیمی و شیطون صداشون کنند.
من این پیام رو برای همسرم فرستادم:
جیگر طلا، سفیدبرفی، عروسکم، پرنسس من، مهربونم، شیطونکم، بهترینم، گوگولی، ویتامین، شیطون بلا، فندقم، آرامشم، آرام جان، تاج سرم، موسیقی قلبم، میوه دلم، خانومی،لُپ گلی، فِنچم، قناری من، مرغ عشقم، یکی یه دونه، دیوونه من، جوجو، جانان، خاتون، افتخار من، گل من، پیشی من، سفید برفی من، مربای هلو، زندگی، نفس، محبوبم، نیمه من .
عشقم،میتونی به انتخاب خودت هر روز با یکی از این واژه ها صدام کنی.
گزینه پیشنهادی پر از مهر و محبت از طرف شما هم قابل بررسی و پذیرش هست ❤️
امروز من چی م؟؟ !!!!
همسرم پاسخ داد:
پیشی من❤️
اینطوری همسرتون متوجه میشه چقدر براتون مهمه که چطور صداتون میزنه.
و اینکه
خودتون هم هر روز با یک لقب زیبا و پرمحبت همسرتون رو صدا بزنید.
مثلا من امروز همسرم رو « مرد محبوب من» صدا میکنم.
همیشه شاد باشید و سلامت ❤️
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت چهارم منوداداشم بهم گفت تو الان تمام فکرت باید به کنکورت باشه نه چیز دیگه ای مطمئن
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
قسمت پنجم
منو داداشم
کلی خوشحال شد رضا هم پیشش بود گوشی رو از داداشم گرفت و بهم تبریک گفت حالا منو میگی ذوق داشت خفه ام میکرد نه برای قبولی برای حرف زدن با رضا 🙈اون شب ۳ تایی رفتیم بیرون خیلی بهمون خوش گذشت عه عه عه یادم رفت بگم اینو داداشم تازگیا با یه خانمه آشنا شده بود که از همسرش جدا شده بود خیاط بود یه دختر ۳ ساله هم داشت که با پدرش زندگی میکرد و فقط هفته ای یه بار اونم جمعه ها میتونست دخترشو ببینه نرگس اسمش بود خانم خوبی بود اما من نمیدونم حسادت بود یا چیز دیگه ای احتمالا دلم نمیخواست داداشمو باهاش قسمت کنم 😁روزهامون همینطوری پشت سر هم میگذشت مهمونی ها گشت و گزار مسافرت ها دور همی ها بعضی وقتها هم تو خودمون بودیم و کسی با کسی کاری نداشت و زندگی رو میگذروندیم
داداشم قرار عقد و گذاشته بود حالا من حسودیمگل کرده بود از اینکه باهاش بیرون میرفت یا براش چیزی میخرید یا حتی تلفنی باهاش حرف میزد من اشکم درمی اومد خیلی لوس بودم 😝داداشم برا اینکه بیشتر از این عذابشون ندم یه کاری میکرد که بیشتر با من باشه تا با نرگس خانم 😤
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت🌱 پا شد قدم زنان به سمت کتابهاش اومد دلش کمی شعر خواست کتاب شعر رو باز کرد د
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#سرنوشت🌱
کیمیا در حالی که موهایش را از دور انگشت حسین باز میکرد گفت
_ اصلاً هم همچین چیزی نیست
حسین من اعصابم خیلی خورده
به نظرت رضا چه کاری داره انجام میده که دوستش اومده به تو چغولی شو کرده
حسین دوباره موی کیمیا رو از دست کیمیا کشید و دور انگشتش پیچ داد و گفت
_ موضوع را عوض کردی اشکالی نداره
هر موقع خواستی بیا بهم بگو برم گوش یارو رو بکشم
رضارو هم واقعاً نمیدونم
ولی همون به قول بابا احتمال میدم تو کار مواد افتاده باشه
راستش چند روز پیش اتفاقی تو خیابون دیدمش که سیگار به لب با دوستاش صحبت میکرد
نخواستم جلو برم چون الان اون جو زده هستش
فکر میکنه ما دشمناش هستیم
کیمیا عصبی شد ولی با ته مایه خنده موهاشو از دور انگشت حسین باز کرد و گفت
_ حالا چرا گیر دادی به این موهای بدبخت من
اینا به اندازه کافی پیچ و تاب خوردن
تو دیگه تابشون نده
هر دو خندیدند که زهرا همراه کوثر وارد اتاق شد و گفت
_ حسین کاش قضیه رضا رو نمیگفتی
مامان امروز ظرفیتش پر بود
اون از عماد عوضی که اونجور آبرو ریزی کرد
اون از ایلیا که دل شکسته از این خونه رفت
سومی هم که رضا شد
مامان سکته نکنه خوبه به خدا
حسین موهای کیمیا رو ول کرد نزدیک زهرا شد و گفت
_ عماد چه غلطی کرده
زهرا آب دهنش رو قورت داد و گفت
امروز اومده بود دنبال من
هوار میکشید و به ما توهین میکرد
تو همون حال هم ایلیا از راه رسید و حالشو گرفت
این کیمیا هم بدون اجازه مامان به ایلیا گفت که کس دیگهای رو دوست داره
کیمیا گفت
_ پس میخواستی نگم منتظر بزارمش
اون محترمانه از من خواستگاری کرد
منم محترمانه بهش گفتم منتظر من نمونه
_ پس که اینطور
چرا مامان به من نگفت عماد اومده
_مراعات بابا رو کرده
تو رو خدا حسین فردا برو ببین رضا چه دسته گلی آب داده
نکنه طوریش بشه مامان سکته میکنه
بابا هم که بدتر همه چیزو تو خودش ریخته
نه غرورش قبول میکنه بره دنبال رضا و نه میتونه بیخیالش بشه
حسین در حالی که نفس عمیق میکشید و به سمت در میرفت گفت
_حل میشه نگران نباشید
کیمیا میدونست که برادرش از درون به خاطر خیانت رویا داغون هستش
ولی سعی میکنه خودش رو قوی نشون بده
چون خانوادهاش بیشتر به کمک احتیاج دارند
فردای اون روز کیمیا کلاسی نداشت و فقط خونه بود
میلاد زنگ زد و گفت حاضر باشه با هم به بام تهران برند
هم کیمیا هم زهرا و هم زینب خانوم منتظر اومدن حسین بودند تا از رضا خبری بگیرند
برای همین هم کیمیا اصلاً حوصله بیرون رفتن نداشت
هر بهانهای آورد تا میلاد به دنبالش نیاید
زهرا که کلافگی کیمیا رو دید گفت
_ نگران نباش انشاالله که خیره
خبری شد من بهت زنگ میزنم
میگم تو برو خوش بگذرون
با این حرف زهرا کیمیا کمی روحیه گرفت و به سفارش زهرا کمی آرایش کرد
زنگ در زده شد
به خیال اومدن حسین زینب خانوم سریع در رو باز کرد
اما میلاد پشت در بود و با لبخند به زینب خانوم گفت
_لطفا به کیمیا بگید من رسیدم
زینب خانوم تعارف کرد که داخل بیاید
ولی میلاد گفت مزاحمتون نمیشم همین جا تو ماشین منتظر کیمیا هستم...
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃
تقویم نجومی اسلامی
✴️ شنبه 👈25 فروردین / حمل 1403
👈4 شوال 1445👈13 آوریل 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅صید و شکار و دام گذاری.
✅خرید وسیله سواری.
✅مسافرت.
✅آشتی دادن افراد.
✅خرید کردن.
✅و داد و ستد وتجارت خوب است.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید.
🚘مسافرت: مسافرت خوب است.
👶 مناسب زایمان و نوزاد محبوب و دوست داشتنی خواهد بود.
💑مباشرت امشب: شب یکشنبه سندی مبنی بر استحباب و کراهت ندارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید کالا و ملک.
✳️دیدار مسولین و روسا.
✳️مبادله سند و قولنامه.
✳️ارسال جنس به مشتری.
✳️لباس نو پوشیدن.
✳️شروع نگارش کتاب و مقاله.
✳️و امور تعلیمی و آموزشی نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث درد در سر می شود.
😴😴 تعبیر خواب :
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 5 سوره مبارکه "مائده " است.
الیوم احل لکم الطیبات...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود و چیزی همانند آن قیاس گردد...
کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅 سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا ۚ قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿۱۴۲﴾
🔸 مردم بیخرد خواهند گفت: چه موجب شد که مسلمین از قبلهای که بر آن بودند (از بیت المقدس) روی به کعبه آوردند؟ بگو: مشرق و مغرب برای خداست و هر که را خواهد به راه راست هدایت میکند.
🔅 وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا ۗ وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ ۚ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ ۗ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۱۴۳﴾
🔸 و ما همچنان شما (مسلمین) را به آیین اسلام هدایت کردیم و به سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید و پیغمبر نیز گواه شما باشد (تا شما از وی بیاموزید). و (ای پیغمبر) ما قبلهای را که بر آن بودی تغییر ندادیم مگر برای اینکه بیازماییم و جدا سازیم گروهی را که از پیغمبر خدا پیروی میکنند از آنان که عقبگرد کنند و (به مخالفت او برخیزند)، و این تغییر قبله بسی بزرگ نمود جز در نظر هدایت یافتگان خدا. و خداوند اجر پایداری شما را در راه ایمان تباه نگرداند که خدا به خلق مشفق و مهربان است.
💭 سوره: بقره
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ ﴿۱۲۷﴾
🔸 و تو (ای رسول) صبر و تحمل پیشه کن که صبر تو تنها به (توفیق) خداست، و بر آنها (که ترک کفر و عناد نمیکنند) غمگین مشو و از مکر و حیله آنان دلتنگ مباش.
💭 سوره: نحل
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃
📚 داستان های آموزنده 📚:
.
#داستان_آموزنده
🔆عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل
درد عاشق با دیگر دردها فرق دارد. عشق آینة اسرارِ خداست. عقل از شرح عشق ناتوان است. شرحِ عشق و عاشقی را فقط خدا میداند. حکیم به شاه گفت: خانه را خلوت کن! همه بروند بیرون، حتی خود شاه. من میخواهم از این دخترک چیزهایی بپرسم. همه رفتند، حکیم ماند و دخترک. حکیم آرام آرام از دخترک پرسید: شهر تو کجاست؟ دوستان و خویشان تو کی هستند؟
پزشک نبض دختر را گرفته بود و میپرسید و دختر جواب میداد. از شهرها و مردمان مختلف پرسید، از بزرگان شهرها پرسید، نبض آرام بود، تا به شهر سمرقند رسید، ناگهان نبض دختر تند شد و صورتش سرخ شد. حکیم از محلههای شهر سمر قند پرسید. نام کوچة غاتْفَر، نبض را شدیدتر کرد. حکیم فهمید که دخترک با این کوچه دلبستگی خاصی دارد. پرسید و پرسید تا به نام جوان زرگر در آن کوچه رسید، رنگ دختر زرد شد، حکیم گفت: بیماریت را شناختم، بزودی تو را درمان میکنم.
این راز را با کسی نگویی. راز مانند دانه است اگر راز را در دل حفظ کنی مانند دانه از خاک میروید و سبزه و درخت میشود. حکیم پیش شاه آمد و شاه را از کار دختر آگاه کرد و گفت: چارة درد دختر آن است که جوان زرگر را از سمرقند به اینجا بیاوری و با زر و پول و او را فریب دهی تا دختر از دیدن او بهتر شود. شاه دو نفر دانای کار دان را به دنبال زرگر فرستاد. آن دو زرگر را یافتند او را ستودند و گفتند که شهرت و استادی تو در همه جا پخش شده، شاهنشاه ما تو را برای زرگری و خزانه داری انتخاب کرده است. این هدیهها و طلاها را برایت فرستاده و از تو دعوت کرده تا به دربار بیایی، در آنجا بیش از این خواهی دید. زرگر جوان، گول مال و زر را خورد و شهر و خانوادهاش را رها کرد و شادمان به راه افتاد. او نمیدانست که شاه میخواهد او را بکشد.
سوار اسب تیزپای عربی شد و به سمت دربار به راه افتاد. آن هدیهها خون بهای او بود. در تمام راه خیال مال و زر در سر داشت. وقتی به دربار رسیدند حکیم او را به گرمی استقبال کرد و پیش شاه برد، شاه او را گرامی داشت و خزانههای طلا را به او سپرد و او را سرپرست خزانه کرد. حکیم گفت: ای شاه اکنون باید کنیزک را به این جوان بدهی تا بیماریش خوب شود. به دستور شاه کنیزک با جوان زرگر ازدواج کردند و شش ماه در خوبی و خوشی گذراندند تا حال دخترک خوبِ خوب شد. آنگاه حکیم دارویی ساخت و به زرگر داد. جوان روز بروز ضعیف میشد. پس از یکماه زشت و مریض و زرد شد و زیبایی و شادابی او از بین رفت و عشق او در دل دخترک سرد شد:
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
زرگر جوان از دو چشم خون میگریست. روی زیبا دشمن جانش بود مانند طاووس که پرهای زیبایش دشمن اویند. زرگر نالید و گفت: من مانند آن آهویی هستم که صیاد برای نافة خوشبو خون او را میریزد. من مانند روباهی هستم که به خاطر پوست زیبایش او را میکشند. من آن فیل هستم که برای استخوان عاج زیبایش خونش را میریزند. ای شاه مرا کشتی.
اما بدان که این جهان مانند کوه است و کارهای ما مانند صدا در کوه میپیچد و صدای اعمال ما دوباره به ما برمیگردد. زرگر آنگاه لب فروبست و جان داد. کنیزک از عشق او خلاص شد. عشق او عشق صورت بود. عشق بر چیزهای ناپایدار. پایدار نیست. عشق زنده, پایدار است. عشق به معشوق حقیقی که پایدار است. هر لحظه چشم و جان را تازه تازهتر میکند مثل غنچه.
عشق حقیقی را انتخاب کن, که همیشه باقی است. جان ترا تازه میکند. عشق کسی را انتخاب کن که همة پیامبران و بزرگان از عشقِ او به والایی و بزرگی یافتند. و مگو که ما را به درگاه حقیقت راه نیست در نزد کریمان و بخشندگان بزرگ کارها دشوار نیست
📚داستان های مثنوی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c