eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 سلام خواهشا سریع سوال منو بزارید دوستان توروخدا مشکل منم بخونید جواب بدید🙏🙏😔😔😭 دختری هستم ۱۸ ساله که ۴ ماهه نامزد کردم توی مجردیم تو خونه بابام که الانم هستم تا به الان چیزی ندیدم از بچگی توی کمبود بزرگ شدم لباس درست و حسابی نداشتم وقتی مدرسه ها مجازی شد بابام برام موبایل نخرید تاحالا یه بار مسافرت نرفتیم یا حتی یه تفریح چن ساعته جایی نمی‌رفتیم بابام یه آدم خیلی بداخلاق و به شدت خسیسه یعنی خیلی زیاد😣 همه ازش بدشون میا از بچگی تا الان ازش متنفرم چقدر دعا کردم خدا یه آدم خوب رو سر راهم بزاره باهاش ازدواج کنم از شر بابام راحت شم خداروشکر خدا حاجتمو داد نامزدم آدم خوبیه والبته خانواده خیلی خوب خانواده شوهرم خیلی آدم های خوبین اونارو از خانواده خودم بیشتر دوست دارم نامزدم میخواد خونه رو بسازه بابای منم که خیلی آدم خسیسه و البته ندار حالا وام ازدواج گرفتیم میخواییم جهیزیه بگیریم کل وام ۱۵۰ تومنه که بابام چون پول نداره قسط وام بده ۳۰ تومنشو گذاشته کنار که تا چن ماه قسطو بده کلا ۱۲۰ تومن داریم بابام گفتش من پول ندارم واست چیز دیگم بگیرم فقط اندازه همین۱۲۰ تومن واست میخرم بقیش به من ربطی نداره آخه با این مقدار پول مگه میشه جهیزیه خرید😭😭 هر چی میگیم تو کتش نمیره درک نمیکنه من یه دونه دخترم دو تا داداش دارم واسه یه دونه دخترش حداقل نباید یه جهیزیه درست و حسابی بده؟ آخه من چیکار کنم خداییش مامانم خیلی خوبه تنها کسی که منو درک میکنه و میفهمه مامانمه ولی بابام به حرف مامانمم گوش نمیده ما اطراف قزوین زندگی می‌کنیم جایی رو بلدین که وسایل ارزون باشه تهران قزوین از این دوتا شهر جایی رو بلدین که ارزون باشه نمیخوام آبروم پیشه خانواده و فامیل شوهرم بره تورو خدا ادرس جایی که وسایل ارزون باشه رو بلدین توروقران کمکم کنید قسم خوردم وقتی عروسی کردم دیگه به دیدن بابام نیام ازش تنفر دارم خیلی درحقم بدی کرد😭 ایدی ادمین❤️👇 @nabat1389 : عزیزای دلم لطفا سوالات رو بی پاسخ نزارید😘🙏 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🤶 🔹 توجه به همسر اگر ديديد همسرتون دوستون داره اما براتون كادو نميخره از دستش ناراحت نشيد. يا بلد نيست، يا خيلي باهاتون راحته يا دغدغه ها و كمبودهاي مالی داره فكر مي كنه پولش رو خرج شكمتون كنه بهتر از اينه كه خرج كادو كنه، يااينكه حواسش پرته. 🔹 مردها فكر مي كنن همين كه با خانومشون راحت شدن و شكمش رو سير كردن و رخت و لباسش رو تامين كردن همه چيز حله. نميدونن كه ابراز عشق از طريق خريد كادو برای يه زن از نون شب هم واجب تره. 🔹 براي خانومهاتون كادو بخريد، گل بخريد، لازم نيست حتما كلي خرج كنيد زنها با يه كادوي كوچيك هم خوشحال ميشن قدر خانومهاتون رو بدونيد. انقدر با بي توجهي هاتون اين فرشته ها رو دق نديد. بسه خجالت بكشيد.😕 اخه چقدر پیام باید بیاد از دست بی توجهی و بی عشقیتون😢 یه بوسه یه بغل یه توجه مگه چقدر خرجش میشه که دریغ میکنید چرا خانم باید در حسرت خوابیدن شب کنار شوهرش باشه چرا زندگیای قشنگتونو الکی خراب میکنید اخه😔 چو بر خاکم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده که اکنون همانیم❤️ ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃 سلام.برای مردی که به خاطر بیماری دیابت قوای جن سی تقریبا به صفر رسیده چه راه حلی دارین؟ خیلی خییییلللی سرد مزاج شده . منم فرد احساسی .خیلی اذیت میشم .خیلی تو روحیه ام اثر گذاشته . چند ساله تحمل میکنم .ولی کم آوردم. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام .خسته نباسید میشه پیام منو بزارید برای کیست تخمدان چه راه کاری دارین ؟ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام نبات خانوم من میخواستم از تجربه ی اعضای کانال استفاده کنم اگه امکانش هست پیام منو بزارید پسرم امسال سال دهمه رشته ی ریاضی هستش سال های قبل درسش خوب بود ولی متاسفانه امسال میگه تا نگاه کتاب میکنم سرم درد میگیره و اصلا حوصله درس خوندن نداره میگه با درس خوندن کسی به جایی نمیرسه و از این حرفا میگه معلم که درس میده خوب یاد میگیرم ولی چند دقیقه بعدش کلا یادم میره اینم بگم سالای قبل ریاضیش خیلی عالی بود البته همه ی درساش خوب بودن بنظرتون باید چیکار کنم خیلی نگران آینده ش هستم لطفا راهنمایی کنین ماجرای پیرزن و اردک ها رو که خوندم خیلی گریه کردم از امام رضا خواستم به همه ی جوونا و پسر منم کمک کنه برا سلامتی و تعجیل ظهور آقا صاحب الزمان و عاقبت بخیری همه ی جوونا یه صلوات بفرستین 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام وروزخوش خدمت همه ی شما تبریک می گم به این گروه پرمحتواتون😘 سوالی داشتم... دخترسه ساله ای دارم که چندماه می شه وقتی ازخواب پامی شه یکی ازچشم هاش انگارکه عفونت داشته باشه ماده ی سفیدی کنارش جمع می شه کسی می دونه علتش چیه لطفاراهنمایی ام کنیدممنون 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام وقت بخیر خانوما بببخشید برا خشکی وخارش واژن تو دوران پریودی چه چیزی خوبه؟ ایدی ادمین❤️👇 @nabat1389 : عزیزای دلم لطفا عنایت کنید سوالات بی پاسخ نمونه 🙏❤️ ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#درد_دل_اعضا اونروز فهمیدیم علی و ستایشم همو دوست دارن و هممون خیلی خوشحال بودیم...! وقتی رسیدم
دوییدم تو آشپزخونه پیش مامان که داشت سبزی پاک میکرد.. کنارش نشستم و گفتم: مامان دلم برا ستایش خیلی تنگ ‌شده... مامان لبخندی زد و گفت: ستایش دختر خوب و خانومی بود...! حیف شد دیگه همکلاسیت نیست... با شنیدن این حرف لبخندی زدم و گفتم: مامان ستایش بالاخره تونست اجازه بگیره از مامان بزرگش بیاد بیرون.. امروز میتونم برم یه ساعت ببینمش...؟ مامان گفت: خب بگو بیاد خونمون... چرا برید بیرون..؟ با شنیدن این حرف هول شدم و بریده بریده گفتم: نه... آخه... بقیه دوستاشم هستن... نمیتونم بگم همه بیان خونه ی ما که...! مامان اخمی کرد و گفت: نگین.. نمیشه هرروز هرروز بری بیرونا... بابات عصبی میشه... با مظلومیت گفتم: مامان تروخدا... زود برمیگردم...! قول میدم...! مامان با کلافگی پوفی کشید و گفت: فقط یک ساعت... زود برمیگردیا...! با خوشحالی بوسش کردم و تند تند لب زدم: چشم.. چشم... دوییدم تو اتاقم... ساعت سه بود یک ساعت وقت داشتم... شروع کردم به درست کردن موهام که تا روی کمرم بود... بالای سرم بستم و فرق باز کردم.. و بعد شروع کردم به انتخاب کردن لباس... سینا رنگ آبی دوست داشت برای همین مانتوی آبی رنگی برداشتم و پوشیدم و شالم و طوری رو سرم ‌گزاشتم که یذره از موهام بیرون بیفته و بعد ادکلن مامانمو یواشکی برداشتم یذره ازش زدم..! تو اتاق مامان اینا وایساده بودم.. به خودم تو آینه نگاه کردم.. خوشگل شده بودم..‌. یهو چشمم خورد به رژ صورتی کمرنگ مامان که بعضی وقتا استفاده میکرد... با استرس برداشتمش و چند بار کشیدم رو لبام... اوم بد نشده بود...! و بعد جوری که مامان قیافمو نبینه خداحافظی کردم و از خونه زدم بیرون ... پنج دقیقه از چهار گذشته بود که رسیدم دم پارک... همون جای همیشگی نشسته بود... رفتم‌ سمتش... تو آغوشش فشارم داد و گفت: میدونستم میای خانوم کوچولو... لبخندی زدم و چیزی نگفتم... زل زد تو چشمام و گفت: خوشگل بودی... خوشگل تر شدی... با ذوق خندیدم و تشکر کردم... قند تو دلم آب میشد اینجوری ازم تعریف میکرد... باهم راه افتادیم سمت بستنی فروشی... با شوخی خنده بستنی گرفتیم و همینجوری که بستنیامونو لیس میزدیمو میخندیدیم یهو نگاهم افتاد به یه جفت چشم آشنا... وای.. بدبخت شدم... هم منو میکشن هم سینارو... سریع دستم و که تو دست سینا بود و بیرون کشیدم که سینا با تعجب بهم‌ نگاهی انداخت و پرسید: چیشده نگین.. با وحشت بریده بریده گفتم: بدبخت شدیم... اونی که.. اونی که اونور خیابونه... آخر جملم با صدای فریاد بابا قاطی شد بابا داد میزد: دختره ی بی آبرو... و بعد با سرعت به سمتون اومد... یقه ی سینارو گرفت و با مشت کوبید تو صورتش و هلش داد...! و فحشی نثارش کرد...! و بعد سمت منی که از ترس میلرزیدم اومد و دستمو کشید و بلندم کرد... دنبال خودش بردتم و پرتم کرد تو ماشین... از شدت ترس میلرزیدم و هق میزدم... با سرعت وحشتناکی رانندگی میکردو چند دقیقه بعد دم خونه رسیدیم..! از ماشین پیاده شدم... بابا داد میزد بدو... بدو گمشو خونه...! با گریه راه افتادم سمت خونه... مامان با شنیدن صدای ما اومد تو حیاط و با ترس پرسید: یاخدا... چیشده... بابا داد زد: خفه شو... با این بچه تربیت کردنت... و بعد نگاهی با عصبانیت بهم انداخت و گفت: دختره ی بی حیا.... و بعد رو به مامان ادامه داد: دخترتو تو پارک دست تو دست با پسر دیدم... لباشم برداشته سرخ کرده برا من... ول شده... دختره ی خیابونی... انگار با گفتن این حرفا حرصی تر شد و کمربندشو درآورد افتاد به جونم .... تو همون حیاط... پرتم کرد رو زمین و شروع کرد به کتک زدنم...! مامان جیغ میزد و التماس میکرد که ولش کن مرد... کشتیش...! بابا انقدر زد که خسته شد و بی توجه به من رفت داخل خونه.... و مامان موند و منی که خونی و کبود کف حیاط افتاده بودم...! ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✅ رابطه شما زمانی می تواند رو به عالی ترین شدن پیش برود که؛ عشق واقعی را بشناسید! واعتماد به نفستان بالا برود. افراد مدام در حال کنترل کردن طرف مقابلشان هستند! وبه طور مثال اگرطرفشان جواب تلفنشان را ندهد. فکر منفی به سراغشان می‌آید: نکند خیانت می کند! دوستم ندارد! وهزاران نکند دیگر. و به این طریق طرف را مدام کنترل می‌کنند! وبه طور حتم روزی رابطه شان دچار مشکل خواهد شد. اعتماد به نفس خودمان را بالا ببریم؛ خودمان را شایسته این می‌بینیم که هرگز به خیانت طرف یا ترکش دچار نخواهیم شد! واگر عشق واقعی را بشناسیم، اعتماد خواهیم کرد... ومی‌گذاریم طرف مقابل هم در آزادی کامل هم به ما عشق بورزد، وهم به زندگی شخصی خودش برسد. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃 سلام من یه دختر نوجوان پونزده ساله ام من پدر و مادری دارم که هر روز خدا منت به دنیا آوردنم رو سرم میذارن خب مگه من خودم میخواستم به دنیا بیام شما خودتون با خواست خودتون منو به دنیا اوردین منتم سرم میذارین؟؟ یک بار اینو به مادرم گفتم و جلوی بابام گریه زاری راه انداخت ضجه مویه کرد داد و بیداد کرد بابام هم با کمربند اومد سراغم مامانم متظاهر خیلی خوبیه هر وقت یه بحث تو خونمون راه میفته که نمی تونه دلیل منطقی براش بیاره گریه زاری و داد و بیداد راه میندازه و دقیقا حواسش هست که بابام هم اونجا باشه و بابام هم میاد و منو می زنه اخه چجوری یک مادر همچین کاری با فرزندش می کنه. من هر روز خدا فحش و بددهنی میشنوم فقط از آدم توقع دارن خودشون توی دعوا با بچه هاشون هر چی از دهنشون درمیاد می گن و هیچی در این مورد به ما یاد ندادن و انتظار دارن ما موقع دعوا از خودشون الگو نگیریم و فحش ندیم. البته خب از نظر مادی هیچ چیزی برام کم نذاشتن و واقعا در این مورد ازشون ممنونم ولی خب قبول نمی کنن که با این کارهاشون شخصیت بچه رو خورد می کنن و بچه رو عقده ای بار میارن. اینا همه‌ی کارایی که می کنن نبود مثلا بابام هر مشکلی داشته باشم بیام بهش بگم میگه برو بابا سوسول همینه که شما اینجوری بار اومدین... بعد شروع می کنه از رشادت ها و حماسه هاش تعریف می کنه درصورتی که وقتی خودش مریض میشه یا یه مشکلی داره زمین و زمان رو به هم میدوزه و درضمن بابام خیلی دیکتاتوره و اصلا به حرف های بقیه ی اعضای خانواده حتی مادرم احترام نمی ذاره و هر چی بقیه بهش بگن آخر سر کار خودشو می کنه به خاطر همین کاراش مامان بابام تا مرز طلاق پیش رفتن الان که به اون روزا فکر می کنم هم گریم می گیره بعد از اون موقع من دیگه هر گز اون آدم قبلی نشدم من یه دختر شاد و بانشاط بودم ولی الان گوشه گیر و منزوی شدم و تو لاک خودمم و اگه بهش اینا رو بگم پوزخند می زنه .... نمی دونم چی بگم واقعا حس می کنم من تو این سن کم چیز هایی رو دیدم که واقعا قابل هضم نیست برام وقتی یاد شبایی میفتم که مامان بابام دعوا می کردن و مامانم جیغ می زد و خودزنی می کرد و بابام گریه می کرد دستام می لرزه... هر چند وقتی نظرات دوستان رو خوندم فهمیدم که وضعیتم دربرابر بقیه خیلی عالیه ولی هر روز حس می کنم خلاء های شخصیتی بیشتری پیدا می کنم.... خدایا اگه صدامو میشنوی کمکم کن🙏 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸🍃 پدر و مادری که دخترشون رو ساپورت نکنن چی دختری که ازدواج ناموفق داشته و میخواد دوباره تشکیل زندگی بده ولی هیچ‌گونه حمایتی نمیکنن من. عقدم و باردارم میگن برو دنبال زندگیت ما نمیتونیم کاری کنیم واست در صورتی که قرار بوده یه جهاز مختصر واسم جور کنن ولی به شوهرم میگن باید صد تاسکه مهرش کنی الانم به سوهرم میگن یه خونه با وسیله جور کن زنتو ببر اصلا براشون مهم نیست که اونم نمیتونه اینقدر هزینه کنه از طرفی پدرم برای برادرم همه کارمیکنه که زندگیش خراب نشه تا گیر میکنه فوری حتی .... هم هست میکنه که برادرم گیر نیوفته همیشه حمایتش میکنه ولی به من میگه یه بار واسه تو کردم چند بار چند بار بکنم در صورتی که وقتی میخواستم از نفر قبل زندگیم جدا شم گفت این زندگیو ترک کن بیا بریم من خودم برات همه کار میکنم حالا خیلی راحت میگه ندارم نمیکنم تازه به شوهرم میگن باید زنتو راضی میکردی بچه رو بندازه😢😢😢😢 داغونم از دستشون انگار اضافیم به یه بچه تو شکمم شب و روزم گریه و اعصاب خوردی باعث سرکوفت واسم شدن شوهرم میگه انگار تو دخترشون نیستی میگه من ندیدم همچین پدر مادری نمیگن کاری برای تو بکنن تو رو سر بلند میکنن و خیلی ناراحت و عصبانیه میگه پدرت با این سنش رو حرفاش نیست و حرفاشو عوض میکنه و درنهایت میگه اگه همینجوری اومدی باید دور خانوادتو خط بکشی کسایی که به تو ارزشی ندادن تو زندگیت نباشن بهتره میگه از اول به پدرت گفتم من خانواده دختر واسم مهمن اگه قراره هیچ جوره برای تو نباشن پس کلا نباشن خیلی از دستشون ناراحتم همیشه جنگه بینمون نمیگن این حاملس برای بچش بده اینهمه استرس اصلا براشون مهم نیستم چطوربه همچین پدر و مادری میشه احترام گذاشت چطور پدرو مادر میتونن زجرو ناراحتی دخترشونو ببینن من از الان داعم به بچم فکر میکنم و کلی برنامه ریزی براش که چیکار کنم چیزایی که میخوادو داشته باشه اذییت نشه چه مادی چه معنوی حتی حاضرم از خودم بزنم واسه بچم خودم نخورم نخرم وای بچم چیزی کم نداشته باشه چون واقعا به این درک رسیدم اون نمیخواد به این دنیا بیاد نمیدونه این دنیا کجاس و چی درانتظارشه و من دارم اونو به این دنیا میارم پس مسوولم در قبال زندگیش وحتی نمیتونم هیچ منتی سرش بذارم نه به خاطر ۹ ماه بارداریم نه بزرگ کردنش منتی که خانواده من داعم روی سرم میذارن به خاطر اینکه به این دنیام آوردنو یه لقمه نونی که دادن بهم و کلی منت به خاطر جهازی که ۱۴ سال پیش بهم دادن 😔😔 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#درد_دل_اعضا 🌸🍃 #پرسش سلام خواهشا سریع سوال منو بزارید دوستان توروخدا مشکل منم بخونید جواب بدید🙏
🌻🍃 سلام،فک کردم فقط بابای من خسیسه،عزیزم ماهمیشه اگه پول نیازداشته باشیم ویاکاری باشه که نتونیم خودمون به بابام بگیم،به یه نفردیگه میگیم که بگه،بابام حرف یکی از داییامو خوب میخونه،اکثرا به اون میگیم،یاهم یکی از استادای دانشگاهی که قبلا توش درس میخوندیم،نمیدونم راه حل ما واسه توهم کارایی داره یانه اما پیشنهاد بدی نیس،به امام جماعت یا روحانی مسجدیا یه آدم توفامیلتون بگو بیادباهاش حرف بزنه(منم همیشه باخودم میگم عروس شدم دیگه پامونمیذارم خونه بابام😅) 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام، دختر خانمی که 4ماهه عقد کرده و نگران جهیزیه هست دخترم نگران نباش ان شاءالله جهیزیه خوب و آبرومندی برات روبراه میشه فقط چند نکته رو در نظر داشته باش از خریدهای غیر ضروری در جهاز بپرهیز وسایلی بگیر که به چشم بیاد مثلا وسایل ریز که تو کابینت میره رو خیلی نخر، بعد تو زندگیت کم کم ناقصی ها رو کامل کن الان مارک ایرانی پارس خزر خوبه، دو تکه ضروری اول زندگیتو بگیر که موقع چیدن رو کابینت بزاری وسایل چوبی رو از تهران، پائینتر از یافت آباد، (فکر کنم نعمت آباد باشه) از اونجا یه دست مبل و سرویس اتاق خواب بگیر البته تو سایت دیوار تهران مبلمان خانگی قسمت فروشگاهی بزنی آدرس و مبلمان خوبی که با پولت جور در بیادو ببین فرش هم از سرای فرش قسمت حراجی قسطی بردار به برادرات بگو اگه میتونن برات وام جور کنن و بعد رفتی تو زندگیت جمع و جور کن قسطاشو بده اگه کسی بهت هدیه پول میده، برو وسیله خونتو بخر تو دیوار بزن، هر وسیله ای بخوای آدرس فروش جاهایی که ارزون میدنو داره ان شاءالله خوشبخت بشی و آینده ای روشن داشته باشی🌺 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام وقت خوش دررابطه بادخترخانمی که نامزدکردن ودنبال یه قیمت مناسب برای جهیزیه هستن اولابهتون تبریک میگم امیدوارم زندگی سراسرعشق ومحبت روتجربه کنی میتونی وسایل چوبی وفرش روباقیمت مناسب ازنعمت آبادتهران تهیه کنی هم شیکه وهم قیمتش خیلی مناسب ترازجاهای دیگس خوشبخت بشی عروس خانم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام برای اون دختر خانم ۱۸ساله ای مینویسم که به پدرشون بی احترامی کردن عزیزم شما فکر کردی الان بابات ۵۰۰تومن برات جهاز بزاره خانواده شوهرت میگن به به و چه چه ،نخیر عزیزم ☺️بعدشم یکم پدرتو درک کن ۱۲۰تومن پول کمی نیس میتونی همه چی باهاش بخری درضمن اون چیزی رو بخر که نیازه و اینکه دعای پدر مادر خوشبختی میارع نه جهاز ۵۰۰تومنی 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام در جواب خانمی ک پدرشون جهیزیه نمیدن و دنبال یه جای ارزون هستن فروشگاه سرای ایرانی(قم) خیلی چیزای ارزون و متوسط داره 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام به خانمی که اطراف قزوين بودن سرای ایرانی قم کالاهای قیمت مناسبی دارن عزیزم 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 سلام به همه ی دوستان میخواستم نظرمو در مورد دختر گلی که میخواد جهاز بگیره ولی پدرشون خسیسه دخترم وقتی اخلاق باباتون و میدونستی وام ازدواج خودتون هم می دادین نامزدتون بردارن که هم نگران پرداخت قسطش نباشی هم با کمک نامزدتون جهاز و میگرفتی از خوانواده ی نامزدتون هم شیر بها نمی گرفتین این جوری دیگه کم و زیادش با خود نامزدتون یا حق ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️😍 چند سال پیش با مامانم و بابام و خواهرم و شوهرش و بچه دو ساله اش و مامان بزرگم شش نفر و نصفی آدم چپیدیم تو یک سمند و از تهران راه افتادیم سمت مشهد که سال نو مشهد باشیم چهار نفر عقب نشسته بودن مامان بزرگم که پادرد کمردرد داشت جلو نشسته بود ما مردها هم نوبتی رانندگی میکردیم بچه هم این وسط ها وول میخورد و اذیت میکرد یک عروسک لاکپشت هم داشت این دست و پاش از این پلاستیک سفتها بود ولی بدنش پارچه ای بود با این میزد تو سر و صورت ما خلاصه نرسیده به گرمسار این لاکپشته افتاد کف ماشین بابامم حواسش نبود پاشو گذاشت روش خلاصه خواهرم این عروسک رو گرفت گفت کثیف شده میکنه تو دهنش مریض میشه تو مسافرت این بچه از خود گرمسار تا سمنان یک نفس گریه کرد دیگه همه رو روانی کرد بالاخره من کنار یکی از استراحتگاه های جاده زدم کنار گفتم بدید من برم اینو بشورم این بچه صداشو ببره کار ندارم خواهرم گفت آب اینجا کثیفه و رفتیم آب معدنی خریدیم عروسک رو شستیم مامانم یک جوراب زنونه نپوشیده داشت عروسک رو گذاشتم توش با شدت دور سرم چرخوندم که قسمت پارچه ایش خشک بشه یک جای خلوتم وایساده بودم که آبش به کسی نپاشه خیلی هم حرص داشتم و کلافه بودم آقا یهو سر جوراب از دست من ول شد صاف خورد تو سر یک دختر که از ناکجا آباد جلوی من سبز شده بود بنده خدا از درد اشک تو چشاش جمع شد من هی معذرت خواهی کردم هیچی نگفت معلوم بود میخواد سر به تنم نباشه ما هم سریع چپیدیم تو ماشین و تخت گاز رفتیم نهار رسیدیم شاهرود رفتیم تو یک رستوران آخر نهار بودیم که دختر و خانوادشم اومدن تو همون رستوران یکبارم قدمگاه با اینا روبرو شدیم من بیچاره هم هردفعه به معذرت خواهی سر تکون میدادم اونم روشو برمیگردوند من همش نگران بودم تو هتلم با ما باشن که خداروشکر نبودن روز آخر تو حرم امام رضا رفتیم برای خداحافظی باز با هم چشم تو چشم شدیم تو حیاط اونم وسط اون همه جمعیت این بار دیگه سر تکون ندادم رفتم جلو گفتم شما ظاهرا تا منو نبخشید این وضعیت ادامه داره اونم خندید گفت بخشیدم برو که دیگه ریختتو نبینم دیگه بنده خدا خبر نداشت مامانم داره اون پشت با مامانش حرف میزنه و شماره رد و بدل میکنن این شد که الان ۹ سال هرروز مجبور ریخت منو تحمل کنه😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
✅ ❌پیش‌بینی جدایی  با 4 رفتار مخرب دکتر جان گاتمن(John Gottman)  روانشناس معروف خانواده بعد از مطالعه زندگی‌های مشترک زناشویی بسیاری از خانواده‌ها تونست 4 رفتار مخرب رو پیدا کند. ۱) انتقاد یا عیب‌جویی: انتقاد یعنی توی بحث و اختلافات، به جای صحبت در مورد مشکل خاص، شخصیت و هویت طرف مقابل رو نشونه می‌‌گیریم و بهش حمله می‌کنیم. : خیلی بی‌مسِولیتی که یک خبر از خودت ندادی. همیشه همینی. همیشه همینقدر خودخواهی، نمیگی که من نگرانم؟! پیشنهاد: چون برام خیلی عزیزی واقعا نگرانت شدم از اینکه دیر اومدی. ۲)تحقیر: تحقیر یه چیزی فراتر از انتقاده و ما این پیام رو به طرف مقابل انتقال میدیم که تو بی‌ارزشی! حرف‌های کنایه‌آمیز، حرف‌های مسخره‌کننده و… فرق انتقاد و تحقیر میدونی چیه؟ در حالی که پیغام انتقاد اینه که فکر می‌کنیم فرد به اندازه کافی خوب نیست، با تحقیر نشون میدیم که به هیچ وجه خوب نیست! یادت باشه که تحقیر، از بزرگ‌ترین عامل پیش‌بینی‌کننده طلاقه چون نفرت رو نسبت به شخص مقابل بیان میکنه. ۳) حالت تدافعی: یعنی شما با وجودی که میدونی کار اشتباهی کردی، بهانه‌ها و توجیهات مختلف میاری تا از زیر بار مسئولیت کاری که انجام دادی فرار کنی. : قرار بود لباس‌ها رو از خشک‌شویی بیاری! پاسخ دفاعی: خیلی سرم شلوغ بود. خودتم میدونی چقدر کار داشتم. چرا خودت نرفتی اصلا؟ حالا من یک بار یادم رفت‌ها، چقدر غر میزنی. حیف من که این همه دارم جون می‌کنم! پاسخ غیردفاعی: خیلی متاسفم. گرفتار کار شدم و فراموش کردم. من باید از تو می‌پرسیدم که می‌تونستی به جای من این کار رو انجام بدی؟ تقصیر منه. ۴)طفره رفتن یا فرار از بحث آخرین رفتاری که طلاق و رو پیش‌بینی میکنه فرار از بحثه. یعنی اختلاف پیش اومده ولی شما به جای اینکه وارد بحث بشی و مشکل رو حل کنی، فرار میکنی حرف‌هایی مثل این میگی: بی‌خیال، باز شروع کردی؟ بسه دیگه! ولش کن و… : زن:وقتی اینجوری میگی من ناراحت میشم. حس میکنم داری از من بازجویی میکنی. مرد: سکوت زن: نمیخوای چیزی بگی؟ چیکار کنیم حل بشه این مشکل؟ پیشنهادت چیه؟ مرد: سکوت ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
☀️🍃 آنگونه می‌خواهم تورا، دنیا حسادت می‌کند دل بسته ی امروزم و فردا حسادت می‌کند یک قطره از عشق تورا آن‌سان به جانم می‌خرم... باران و اقیانوس و رود، دریا حسادت می‌کند زیبا و زشت و خوب و بد فرقی ندارد چون تویی دل خوش به کابوسِ توام، رویا حسادت می‌کند سیب فریبم را بچین از شاخه ی لب های من تو آدم من شو ببین حوا حسادت می‌کند آخر چطوری می‌شود در حسرت لمست نمرد وقتی به هرم دست تو گرما حسادت می‌کند عشقم اساطیری شده آنگونه که حتی به تو... رامین و ویس و وامق و عذرا حسادت می‌کند تا ماهتاب من شدی دیوانگی های مرا‌... هر آدم زنجیری و شیدا حسادت می‌کند آنقدر می‌خواهم تورا گاهی خودم حتی به تو... آنگونه که گاهی به تو دنیا حسادت می‌کند ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌