eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.9هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
💜🍃 بالا رفتن سن حتمی است... اما اینکه روان تو پیر شود بستگی به خودت دارد! زندگی را ورق بزن...! استکان استکان چای را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش. مبادا،مبادا. . . ! زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری دوست من پایان آدمیزاد .... نه از دست دادن معشوق است! نه رفتن یار! نه تنهایی! هیچ کدام پایان آدمی نیست.... آدمی آن هنگام تمام میشود و دلش پیر شود که دنبال رویاهایش نرود...🌅 شاد باش و شاد کن و لذت ببر زندگی کوتاهست ... ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 جوراباشو درآورد و گوله کرد توی هم و پرتشون کرد یه گوشه. می‌شناختمش؛ پر بود، حرف داشت، خیلیم حرف داشت... - می‌دونی نهنگا چجوری همو پیدا می‌کنن؟! تعجب نکردم از سوال بی ربطش. سکوت کردم، نمی‌دونستم! - صدا می‌زنن همدیگه رو! اونا که اهل همن و مثل هم، می‌شنون اون صداهه رو، می‌فهمنش، میرن پِیِش، پیدا می‌کنن همو... چیزی از "تنهاترین نهنگ دنیا" شنیدی؟! سر تکون دادم، نشنیده بودم! - بهش می‌گن نهنگِ پنجاه و دو هرتز! صداش مثل صدای بقیه ی نهنگا نیست، فرکانسشو بلد نیستن نهنگای دیگه، نمی‌شنونش، نمی‌فهمنش، تنهاست، همیشه تنهاست، خیلی وقته که تنهاست... کلافه دست کشید به صورتش - می‌دونی؟! این روزا حس می‌کنم یه نهنگم وسطِ اقیانوس که صداش رو فرکانس ۵۲ هرتزه! دور و برم شلوغه اما گیر کردم توو تنهایی، هیشکی نیست صدامو بشنوه، هیشکی نیست حرفامو حالیش شه، هیشکی نیست بفهمدم، هیشکی نیست دستمو بگیره و نجاتم بده از خودم... می‌دونی؟! گفتنش خیلی سخته اما این روزا حس می‌کنم یه نهنگم وسطِ اقیانوس که صداش رو فرکانس ۵۲ هرتزه، رو فرکانسِ تنهایی... کلافه تر چنگ‌ زد به موهاش و بلند شد که بره. توی سکوت خیره شدم به مسیرِ رفتنش، کوه روی دوشش بود انگار! فکر کردم همه ی ما آدما، این روزا شبیه نهنگیم! شبیهِ یه نهنگ، که خیلی وقته توی تنهاییِ بی رحمِ خودش گیر افتاده...! ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 ﻧﻤﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﮏ ﭘﺎﺵ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ!!! ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﻣﻮﺧﺘﯿﻢ! ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﮊﻥ ﻣﺎﻥ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺻﻼً ﺷﺨﺼﯿﺘﻤﺎﻥ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﮐﺴﯽ ﺑﮑﺎﻫﯿﻢ ﺑﺮ ﺩﺭﺩ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺍﻓﺰﺍﯾﯿﻢ!!! ﮔﺎﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻓﻘﻂ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﻭ ﻫﻤﺪﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ ! ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ! ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ. ﺍﺯ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﻧﺴﺎﺯ ﻭ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﮑﺎﺭﻫﺎﯼ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻧﮕﻮ. ﮔﺮﻩ ﮐﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮐﻮﺭﺗﺮ ﻧﮑﻦ. ﺳﻮﺍﻻﺕ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻧﭙﺮﺱ ﻭ ﺑﺮ ﺍﻓﺴﻮﺳﻬﺎ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﯿﻔﺰﺍ ... ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﻮﺩ ... ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ! ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﺠﺎﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ . ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﯾﯽ، ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘند. ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻣﺮﺍﻗﺒﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 بخواه که وابسته نباشی؛ به هیچ چیز و به هیچ کس! اشیاء و آدم ها را فارغ از سهمِ خودت بودن، بپذیر؛ جسم ها و شئ هایی جدا از تو که برای بودن ؛ نیازی به تعلق داشتن، ندارند! که نیامده اند سهم کسی باشند! و هستند برای زیبایی و تکامل جهان و مقصد و هدفی که برایش آمده اند. اما وابستگی، یک مانع است، وابستگی و اصرار برای داشتن ها، لجاجتِ بی حاصلی ست که نظم جهان را به هم می ریزد! پس هیچ چیز و هیچ کس را برای خودت نخواه! تو نیامده ای که کیسه ی دارایی ات را پر از چیزها و آدم ها کنی، وقتی خودت در این مسیر، رهگذری و قرار نیست تا همیشه بمانی! تو نیامده ای که این فرصت کوتاهِ حضور را به اندوهِ نداشتن ها و از دست دادن ها بگذرانی، بخواه که رها باشی... چونان رهگذری سرخوش و آرام، زیبایی های مسیر را ببین، لذت ببر و برای زیباتر شدنش بکوش، و عبور کن... وقتی به هیچ چیز و هیچ کس تعلق نداشته و وابسته نباشی؛ آرامی! که اندوهِ بی پایانِ آدمی از همین ناشیانه خواستن ها و اجبار برای داشتن هاست... ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💜🍃 یه رفیقی داشتیم قدیما که هیچ‌وقت نمی‌ذاشت براش تولد بگیریم، خودشم تولد خودشو جشن نمی‌گرفت حتی! بدش می‌اومد از این بند و بساطِ سورپرایز کردن و کادو گرفتن و تولد بازی... می‌گفت از سر اجبار به دنیا اومدن و زندگی کردنِ زوری، ارزش جشن گرفتن نداره! تا اون سنشم کسی حریفش نشده بود برای تغییرِ عقیده و یه عمر با همون افکارش زندگی کرده بود‌‌‌... تا این‌که یه بار زد و در عینِ ناباوری ما، یه مراسمِ مفصل برای تولدش تدارک دید و همه‌رو هم دعوت کرد، اونم نه توی روزی که به دنیا اومده بود، یه چند ماه بعد ترش... رفتم، دوست و آشناها همه‌مون رفتیم، از سرِ کنجکاوی، از روی تعجب!  کاشف به عمل اومد دل لاکردار رفیقمون رفته و بدم رفته! برای یه آدمِ معمولی، مثلِ خیلیای دیگه... اما خاص برای رفیقِ ما! هرکی ازش می‌پرسیدچی شد پس؟ اصلا چرا این موقع؟ تولدت که امروز نبود تو! می‌گفت نمی‌دونم! ولی حالا زندگی ارزششو داره! اجباری نیست، زوری نیست... حالا عشقو داره، ذوقِ دیدنشو داره، شوقِ داشتنشو داره، می‌ارزه هر لحظه ی  این زندگی رو جشن بگیرم... حالا که به باهم بودن می‌گذره! می‌گفت مهم نیست آدم توی شناسنامه چه روزی به دنیا بیاد، مهم اینه که زندگیش برای خودش از چه زمانی معنادار شده، خواستنی شده، با ارزش شده... اون روز، روزیه که اون آدم واقعا به دنیا اومده! زندگی منم از امروز شروع شده، آغازِ بودنِ من همین امروزه، روزی که عشقو پیدا کردم... روزی که دلیلِ زنده بودنمو پیدا کردم! اگه قرار به جشن گرفتنم باشه، وقتش همین روزیه که بهترین بهونه رو پیدا کردم... برای زنده موندن و زندگی کردن؛ و روی حرفشم موند! از اون به بعد هرسال جشن گرفت، مفصل‌تر از سالِ قبلش، با کلی مهمون و دبدبه و کبکبه... روز تولد عشقشو! ما هم عادت کردیم به دیوونه بازیاش، به عاشقیت بی حد و مرزش، به فلسفه ی زندگیش... خیلی سال می‌گذره از این جریان ولی من گاهی توی دلم، برای همه ی آدم‌های دنیا آرزو می‌کنم، یه دیوونه ی عاشق، از جنس رفیقمو! ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 دلتنگم... دلتنگ گذشته‌ دلتنگ خونه مادربزرگ دلتنگ جمعه‌هایی که همه تو خونه مادربزرگ جمع می‌شدیم دلتنگ بازی با بچه‌های فامیل دلتنگ آب‌تنی تو حوض دلتنگ خوابیدن تو پشه‌بند دلتنگ یه سفره از این سر تا اون سر خونه و کلی آدم که حالشون خوبه که با دیدن هم حالشون بهتر میشه دلتنگ اون ‌سال ‌هام دلتنگ اون روزام دلم کمی قدیم میخواهد..🪴♥️   ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 📌مرد که خوب باشد، زن عزیزِ خانه میشود، لباس های رنگارنگش موهایِ بلند و آبشارش گلِ سر های گل گلی اش و عطرِ تنش خانه را زنده میکند. 👈 مرد که مهربانِ یار باشد زن عزیز دردانه یِ اش میشود. حس امنیت و اعتماد درونش موج میزند محبت اش تمام آدمهای اطرافش را احاطه میکند بلند میخندد با شوق وقایع را تعریف میکند دنبالِ بهترین ها میرود که بهترین باشد خانه همیشه گرم و امن باقی میماند مرد که دوست باشد زن همپایِ خستگی ناپذیر لحظه های سخت میشود. رفیقِ شش دانگِ سالهایِ طولانی که او دیگر میداند هر مهر و علاقه ای که خرج میکند دوبرابرش را پس میگیرد. مرد که خوب باشد زنش را میسازد اخلاقش را شکل میدهد مهرَش را بارور میکند هر زنی در هر سن و چهره و اصالتی نیاز دارد که یک مردِ مهربان رفیقِ روزهایِ سختش باشد. ✅ و مردِ مهربانِ رفیق، یافتنی نیست، بلکه ساختنی هست و یک زن با هوشمندی خودش می تونه مردش رو به چنین شخصیتی تبدیل کنه 😍 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 هیچ وقت فکر نمی‌کردم خودم ازدواجم فامیلی باشد. البته ازدواج من با فامیلی که با او رفت و آمد داشته باشیم نیست اما باز هم باعث کشفیات جالبی شده. از جمله اینکه سرویس قاشق و چنگالی که همیشه در خانه‌ی پدرشوهرم استفاده میکنند را مادرم چشم روشنی خانه‌ی جدیدشان بهشان داده بود و نکته اش اینجا بود که این سرویس فقط ملاقه نداشت و ما در خانه‌ی خودمان فقط ملاقه‌ی این سرویس را داشتیم. کاشف به عمل آمد زمانی که مادرم این سرویس را خریده به شدت عاشق ملاقه‌اش شده و آن را از توی سرویس بیرون آورده و برای خودش نگه داشته و حتی فکرش را هم نمیکرده که ۳۵ سال بعد توسط دخترش گندش دربیاید. نکته‌ی جالب بعدی مربوط به سمیراست: سمیرا عروسک چیپِ پلاستیکیِ دوران بچگی من بود که اتفاقا خیلی هم دوستَش داشتم. در دوره‌ی بلوغم دقیقا در همان برهه ای که به شدت هاپو شده بودم تمام اسباب بازی هایم را جمع کردم و بردم خانه‌ی مامان بزرگم: 《_دایه اینا رو بده به فقیرا یا بچه‌های فامیل. من که دیگه بچه نیستم به دردم نمیخوره.》 حتی یکی را هم برای یادگاری نگه نداشتم. و الان خیلی پشیمانم. خانه‌ی پدر شوهرم در همسایگیِ خانه‌ی مامان بزرگم بود و آن موقع به تازگی نوه‌دار شده بودند. این طور میشود که دخترم سمیرا حداقل ده یا دوازده سال زودتر از من وارد این خانه میشود. هرچند دیگر یک پایش کنده شده بود و لباسش پاره پوره بود ولی من به شدت از دیدنش ذوق کردم. هر چه گشتم پایش را پیدا نکردم. سمیرا مجروح شده بود مجروح از جنگ درونی من با خودم در دوران بلوغ. همیشه ام ازدواج فامیلی باعث اتفاقات جالب نمیشود مثل همین همسایگیِ خانه‌ی مامان بزرگ. خانه ای که دیگر مامان بزرگ نداشت. خانه ای که سال‌ها پیش ورثه فروخته بودند به یک بنده خدایِ تخریب کار. چون خانه را حسابی مفت خریده بود نیمه تخریبش کرد تا فروشندگان راهی برای پشیمانی نداشته باشند. نگاه کردن به آن برایم دردآور بود. گاهی که از کنارش قدم زنان رد میشدم، ناخودآگاه قدم هایم سنگین میشد و چیزی توی گلویم شروع میکرد به رشد کردن و آنقدر بزرگ میشد تا از چشمهایم قطره قطره بیرون می‌آمد. شوخی نبود من با آن آجرها بزرگ شده بودم. وقتی رنگ سبز دیوارِ اتاق دایه را از توی خیابان میدیدم میمردم. این آجرهای ریخته شده روی زمین خاطرات من بودند. سال‌ها از آن روزا گذشته است. زمین تفکیک شده به سه قسمت. خانه های ساخته شده هیچ شباهتی به خانه‌ی مامان بزرگ با آن دهلیز باریکی که به حیاط مرکزی بزرگی می‌رسید، ندارند. مطمئنم این خانه ها باغچه هم ندارند. تنها چیزی که قبلا هم بود جوب جلوی خانه است که خشکیده. جوبی که منو دختر داییم چوب بستنی هایمان را تویش می‌انداختیم و با قایق‌هایمان تا سرکوچه میدویدیم. جوب هم دیگر جاری نبود و آبی در آن حرکت نمیکرد. از وقتی قلب دایه ایستاد دیگر هیچ چیزی در آن خانه حرکت نکرد حتی عقربه‌های ساعت... ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 به مَردی دل ببند که از علاقش به خودت مطمئنی قانونِ رابطه ها این است: مَرد باید عاشق تر باشد مَرد است که باید برای داشتنت تلاش کند مَرد است که باید پُر باشد از نیاز به تو مَرد است که باید بجنگد... تو چرا نشسته ای کنجِ اتاق و زانوهایت را بغل گرفته ای و اشک می ریزی و روزهایت را آتش میزنی! چند سالت است مگر؟! اینکه می نویسی خسته شده ای، اینکه می نویسی دیگر کِشِش نداری، این فاجعه است، فاجعه! این روزهایت، بهترین روزهایت هستند... حالاست که باید بخندی، حالاست که باید رها باشی و آزاد، حالاست که باید دخترانگی کنی... نه که همه را خط بزنی و بنشینی کنجِ اتاق و دیوارهایش را خراش دهی و زاربزنی برای نداشتنِ مَردی که حواسش هم به تو نیست..! ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 «صباح الخير للذين يظنوا أن العالم بأكمله انغلقَ في طريقهم ولا يعلموا أن بعد كُل ضيق مُتسع من الله...» صبح بخیر به تمام آنهایی که گمان می کنند دنیا به آخر رسیده و دیگر راهی برای آنها باقی نمانده؛ و نمی دانند که خدا بعد از هر سختی و تنگنا راه و راحتی برای آنها فراخ نموده است...🍃🍃🍃 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💜🍃 🎯 ﺩﻭﺳﺖ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﻡ...!💪 ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﺠﺎﯾــﺶ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺩﺍﺭﺩ..؟ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﺸﮑﻞ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ... ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻧﺸــﺎﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ... ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﺗﻼشــــــ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ... ﻣﺸﮑﻼﺕ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻐﯿﯿـــ ــــﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻫﺴﺘﯽ... ﻣﺸﮑﻼﺕ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﮐﻪ ﻋﻮﺽ ﺑﺸﯽ... ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺳﺎﯾﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺭﺷــﺪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﻗﻮﯾﺘﺮ ﻣﯿﺸﯽ... ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﻧـــ ـــﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮﺳﺖ... ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﻧﯿﺴﺘﻦ... ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﻧﻘﻀـــﺎ ﺩﺍﺭﻥ... ﻫﻤﻪ ﺣــﻞ ﻣﯿﺸﻦ...! ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﺻﺒـــــــــﺮ... ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💜🍃 اگه کنترل رفتار و حرف‌هات تو عصبانیتت دست خودت نیست، منم کنترل قلبم دست خودم نیست‌. نمیتونم بهش حالی دار کنم الان عصبی‌ای و حرفات واقعی نیست، نمیتونم بش بگم حرفاتو باور نکنه و نشکنه. میفهمی چی میگم؟؟ تو میتونی بری یه لیوان آب بخوری، سکوت کنی، نفس عمیق بکشی، چند دقیقه ازم دور بشی، تا عصبانیتت فروکش کنه ولی من قلبم که بشکنه دیگه شکسته. کاریشم نمیشه کرد. میتونی با ببخشید گفتن، تیکه های قلبمو به هم بچسبونی و چیزایی که ازت دیدمو از یادم ببری؟:)))) ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌