🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#راز_دل_اعضا😔
سلام من فاطمه 19 ساله هستم از شهرکرد...
ممنون میشم راز منو هم داخل گروه تون بزارین.
همه چیز از اون جایی شروع شد که من وقتی 6 یا 7 سال داشتم مامانم میرفت بیرون و منو با پسرخالم که اون موقع حدودا 13 _ 14 سالش بود تنها میذاشت...
اون عوضی هم منه صاف ساده رو گول زد و به بهونه ی بازی...
روز بعدش اون یکی پسرخاله ی اشغالم رو اورد و...
وقتی هم که 4 یا 5 سال داشتم یه پسرعمو به اندازه خرس قطبی داشتم
اون هم منو به بهونه ی بازی به اون یکی اتاق خونه مامان بزرگم میبرد و...
منه خرم دیگه یه جورایی به میل خودم به سمت این نجاسات میرفتم.
تا اینکه تصمیم گرفتم دیگه یه دختر پاک باشم 🤍🤍
دیگه سراغ این کار ها نرفتم و یادمه یه روز برای مدرسه ام پرگار نیاز داشتم مامانم گفت برم از پسرخالم بگیرم با این که دوست نداشتم رفتم و تو راه پله ها دعا میکردم اتفاقی نیوفته از شانس بدم تو خونه تنها بود پرگارم تو دستش ( چون مامانم زنگ زده بود بهش ) و جلوی در وایستاده بود از همون دم در با ترس دستم رو جلو بردم تا ازش بگیرمش اما پرگارو که داشت بهم میداد....
دستمو کشید و منو چسبوند به خودش با جیغ و دست و پا زدن خودمو نجات دادمو دویدم سمت خونه وقتی رسیدم مامانم پرگارو دید و گفت شکسته و من هیچ وقت نتونستم بگم چرا شکست💔
اما حالا از این میسوزم که پسرعموم داره طلبه میشه..
پسرخالم یه آدم نسبتا موفق شده....
و اون یکی پسرخالم تو مدرسه معلمی میخونه..
خدا رو شکر اسیبی بهم وارد نشد😔
از خدا خیلی بخشش خواستم خیلی گریه کردم تورو خدا برام دعا کنید
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df