eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
33.7هزار دنبال‌کننده
22.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
17 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#نکته_روز 🌱 ❌ 10 علت مهم طلاق در جامعه👇 ۱) #خیانت خیانت یکی از عوامل اصلی فروپاشی اکثر ازدواج‌ه
🌱 ۶) بسیاری از جوانان ازدواج را با انتظارات و توقعاتی بلندپروازانه شروع می‌کنند و انتظار دارند که همسرشان کاملاً با تصورات آنها مطابقت داشته باشد و تمام رویاهای عاشقانه‌شان به واقعیت مبدل شود. این انتظارات غیرمنطقی فشار و تنش شدیدی را به طرف مقابل ایجاد می‌کند، مایه ناامیدی دیگری می‌شود و ازدواج را به لبه پرتگاه می‌کشاند. ۷) سردی رابطه و دور بودن از یکدیگر به سرعت ازدواج را به نابودی می‌کشاند، چرا که زوجین حس می‌کنند که دارند با یک فرد غریبه زندگی می‌کنند و بیشتر از آن که همسر داشته باشند، هم‌خانه دارند. ‌این سردی و بیگانگی پی‌آمد فقدان نزدیکی عاطفی یا جسمی نیست و همواره به رابطه جنسی مربوط نمی‌شود. اگر مدام به همسرتان بی‌محلی می‌کنید، باید بدانید که دارید زمینه را برای طلاق آماده می‌کنید. گرم و خاص کردن رابطه زناشویی مسئولیت هر دو طرف است. کارهای کوچک اما مهمی مانند مهربانی و قدردانی را امتحان کنید و حتی‌الامکان رابطه جنسیتان را لذت‌بخش کنید تا رابطه‌تان شیرین شود. ۸) در تقسیم مسئولیت‌ها بین همسران چنانچه یکی از همسران حس کند که مسئولیت بیشتری را در زندگی به عهده گرفته است، این نابرابری بر دیدگاه او نسبت به زندگی اثر می‌گذارد و باعث بی‌علاقگی او می‌شود. زوجین باید درباره چالش‌های خاص و منحصر به فرد خود مذاکره کنند و با همفکری یکدیگر راهی را برای یک زندگی عادلانه پیدا کنند که در آن هر دو از یک رابطه هماهنگ و توام با احترام و لذت برخوردار شوند. ۹) تعداد قابل توجهی از زوجین در تمام گروه‌های سنی آماده نبودن خود را برای ازدواج و شروع یک رابطه متعهدانه دلیل اصلی طلاق می‌دانند. بالاترین نرخ طلاق به گروه سنی 30 ـ 20 سال مربوط می‌شود. تقریباً نیمی از طلاق‌ها در ده سال نخست زندگی، به ویژه بین چهارمین و هشتمین سال ازدواج رخ می‌دهد. ۱۰) سوءاستفاده عاطفی یا جسمی واقعیت تلخ و ناراحت کننده‌ی زندگی بعضی زوجین است. فردی که مرتکب سوءاستفاده می‌شود، لزوماً همواره شیطان‌صفت و بد نیست، عموماً مشکلات عاطفی عمیقی وجود دارد که در ریشه‌یابی علت سوءاستفاده باید به آنها پرداخته شود. دلیل سوءاستفاده هر چه که باشد، هیچ کس نباید به آن تن بدهد. اگر در چنین شرایط ناراحت کننده‌ای قرار دارید، هر چه سریع‌تر به روشی ایمن و قانونی خودتان را آزاد کنید. ✅بهتر است با یک مشاور صحبت کنید تا رابطه‌تان را بررسی کند و راهنمایی‌تان کند که آیا طلاق گرفتن به صلاح شما است یا خیر❓ ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️😍 محرم چند سال پیش بود ما رفتیم شهرستان خونه خالم، شوهرخالم هیئت داشت ده شبانه روزم غذا میداد، هیئتم تو حیاط خونه اش بود از اونجایی که بچه هاش کوچیک بودن یه برادر مجرد داشت هرسال دست راستش بود کاراشو میکرد اون سال مهاجرت کرده بود رفته بود خودشم بخاطر کارش خیلی فرصت نمیکرد چند روز اول دهه به کارای هیئت برسه اون سال به من پیام داد اگه کاری نداری تو امسال بیا کمک منم فارغ التحصیل بیکار بودم بند و بساطمو جمع کردم رفتم خانوادم چون کار داشتن چند روز بعد من اومدن خلاصه ما رفتیم اونجا و حسابی هماهنگی همه چی دست من بود از خرید و تنظیم کارها بگیر همه اهل محل و هیئتم حسابی تحویلم میگرفتن دیگه بدجوری من جوگیر شده بودم روزا تیپ مشکی میزدم با یه عینک ریبن مشکی تو محل مانور میدادم مثلا خیلی کار دارم شبا هم علم بلند میکردم تبل میزدم همیشه هم صدای پچ پچ و نگاه دخترا رو متوجه میشدم ولی از اونجایی که خدا میزنه پس گردن آدم جوگیر ظهر عاشورا که ته کوچه بن بستشون هفت هشت تا دیگ زده بودیم منم با اون تیپ و عینکم مانور میدادم به آشپزها ٱرد میدادم اینجور کنید اونجور کنید اومدم با فیگور و ژست بچرخم برم پام رفت رو لعاب برنج که آبکش کرده بودن دوتا لنگم رفت هوا با باسن فرود اومدم تو همون آبهای کثیف اونم جلوی چه جماعتی یهو همه زدن زیر خنده منم خیس عرق از خجالت بلند شدم یه لبخند زدم سریع خودمو جمع کردم از زیر عینک میدیدم دخترا ریسه رفتن فقط یکیشون اصلا نخندید خیلی مودبانه روش و کرد اونور که من خجالت زده تر نشم همونجا یاد حرف بابابزرگم افتادم میگفت هیچوقت اونی که میخوری زمین ولی بهت نمیخنده رو ول نکن آمارشو از خالم درآوردم موقع رفتن سفارش کردم به خالم مواظب باش تو اون محرم صفری نپره تا من برگردم هم محلی بودن بعد صفر برگشتیم رفتیم خواستگاری اول خانوادش موافق نبودن دختر راه دور شوهر بدن ولی شوهرخالم واسطه شد دیگه به اون با اون هیبت و اعتبار نتونستن نه بگن اینجوری بود که ما ازدواج کردیم تو این چند سال هزاربار حرف بابابزرگم بهم ثابت شده اونی که وقتی ضایع شدی بهت نمیخنده ارزش هر جنگیدنی داره. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
🍃❤️ باسلام و عرض ادب بنده بیست و پنج سال سن دارم.و درشرف معلم شدن هستم.درواقع دانشجوی سال آخر دبیری هستم.بورس استخدامی آموزش و پرورش.مؤدب،باشخصیت و مهربان ،من یک دختر دایی دارم که هم سن و سال منه و از بچگی با هم بزرگ شدیم حدودا.اما چند سال پیش با فوت دایی من ارتباطمان محدودتر شد،من حدود ده سال است که به دختر دایی خودم علاقمندم.اوایل عشق احساسی بود اما با بزرگتر شدنم عقلانی شد.سطح اجتماعی و اقتصادی و مذهبی-فرهنگی خانواده هامون هم برابره.هیچ ارتباط خاصی ازقبیل دوستی و یا هرنوع ارتباط دیگه هم با هم نداشتیم توی این ده سال.مشکل از جایی شروع شد که من نتونستم توی دانشگاه و رشته مورد نظرم قبول بشم و رفتم سربازی،توی سربازی که بودم دختر دایی من پزشکی قبول شد،و الان هم دیگه سال آخر درسشه.من بعد از خدمتم تمام تلاشم رو کردم که از اون جانمونم و تونستم معلم بشم و آینده شغلیمو تضمین کنم حدأقل(گرچه معلم بودن درآمد آنچنانی نداره).و به فکر ادامه تحصیلم و پشت کار و مطالعه مناسبی هم برای ادامه دادن دارم.امسال بالاخره دل به دریا زدم و خواسته قلبیم رو خصوصی مطرح کردم.دختر دایی من شدیدا دو دله بابت تصمیمش،با توجه به خواستگارای ایده آل تر از من و اینکه دامادهای خانواده اونا همه از لحاظ اقتصادی درسطح مطلوب قرار دارن و دیگه اینکه اون پزشکه و من معلم .چون ما اقوام عجیب و غریبی داریم و هرلحظه منتظر اتفاقی برای داستان سازی هستن ،بیشتر نگران حرف اقوامه،نگرانه اینه که روزی از تصمیمش پشیمون بشه.نگرانه که من نتونم زندگی خوبی براش بسازم با حقوق معلمی.خداروشکر با توجه به اخلاق و منش خودم و خانوادم و نام نیکی که توی اقوام داریم ازبابت خانواده داییم خیالم راحته.اما دختر داییم نمیتونه تصمیم بگیره.منم خیلی تا به امروز به خاطرش رنج و تنهایی کشیدم.دارم تمام تلاشم رو هم میکنم تا بتونم درسطح مطلوب تر از این که هستم قرار بگیرم.با توجه به همه عرایضی که خدمتتون داشتم ازتون راهنمایی میخوام.ممنون میشم اگه نظرتون رو بگید. باتشکر و سپاس فراوان ❤️👇 @nabat1389 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
غر زدن یک بازی روانی برای خالی کردن انرژی منفی روی فرد دیگر است!❌ پس به جای غر زدن دنبال پیدا کردن راه‌ حل باشید. در با افرادی مواجه میشوی که هیچ تلاشی نمی‌کنند، اما مدام در حال غر زدن‌اند. شاکی‌اند. از افرادی که کلام آنها فقط بوی ناامیدی و یأس می‌دهد دور بمان. ❓یک سوال مهم: اگر واقعا از وضعیت فعلی خود ناراضی هستی، پس چرا "هیچ" تلاشی برای تغییر آن نمی‌کنی؟ بیا با خودت صادق باش. شکایت از وضعیت زندگی یعنی شکرگزاری چندانی نسبت به داشته‌هایت نداری. من فردی را میشناسم که حاضر است در مقابل مبلغ قابل توجهی نابینایی‌اش رو با بینایی تو معاوضه کنه! مخالف این معامله هستی یعنی هنوز با چشمهایت کار داری. پس سعی کن آدم فعال و مثبتی باشی. "باور کنید برای هر مشکلی راه‌حلی وجود دارد. راه‌حلی که هنوز به فکر ما نرسیده... ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
روز بخیر 🌻🌞 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨ ⎾@ranjkeshideha ⏌ ••-••-••-••-••-••-••-••
🌱 🌹 🌹 صاحب خواص السور آورده که از مولایمان حضرت امام صادق علیه السلام منقول است که هر کس را بهتانی زده باشند هفت بار سوره مبارکه نور را بخواند از آن اتهام خلاص می گردد ان شاء الله     📓 منبع : کلیات مفاتیح الحاجات ص 322 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌿 ❌پیامدهای طلاق 🔖اضطراب و ترس از آینده فردی که طلاق می‌گیرد، احتمال اینکه از زندگی و آینده‌اش ناامید شود و یا بترسد بسیار زیاد است. افرادی که جدا می‌شوند دچار ترس از آینده می‌شوند و بسیار زیاد مضطرب هستند چون فکر می‌کنند:«من کجا قراره زندگی کنم؟»، «از لحاظ مالی چقدر اُفت می‌کنم؟»، «چیکار باید بکنم که دوباره زندگی‌ام سر و سامان بگیرد؟»، «نکنه دیگه کسی منو نخواد؟»، «نکنه جامعه منو به عنوان یک فرد مطلقه تحقیر کنه و با چشم بد بهم نگاه کنه؟» و… این اضطراب‌ها و ترس از آینده، بسیار آزاردهنده است و سلامت روانی و عملکرد اجتماعی فرد را به شدت تضعیف می‌کند. 🔖افسردگی برخی از افراد بعد از جدایی دچار افسردگی می‌شوند، مخصوصا زمانی که احساس کنند دوستان‌شان را از دست داده‌اند یا جامعه با آنها برخورد بدی دارد. 🔖بی‌اعتمادی نسبت به جنس مخالف برخی از افرادی که از زندگی مشترک سخت و پرتنش خارج می‌شوند، نسبت به جنس مخالف به شدت بی‌اعتماد می‌شوند و دیگر حس بدبینی و ناامنی نسبت به جهان اطراف خود دارند. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💜❤️ •┄┅💷 متولد فروردین ┅┄• 💰 در تصميم‌گيري‌هاي خود شتاب نكن. قرار است از جايي پولي برسد كه مي‌رسد و جايي براي نگراني وجود ندارد. بهتر است براي آينده خود برنامه‌ريزي دقيقي داشته باشي. •┄┅💷 متولد اردیبهشت ┅┄• 💰 مسائل پيچيده و مهمی در امور مالی پيش می‌آيد كه بايد نسبت به آنها كاملا هشيار باشی. توانایی و هوش اقتصادی تو هميشه زبان‌زد همگان است پس بايد در حد و اندازه‌ات ظاهر شوی. •┄┅💷 متولد خرداد ┅┄• 💰 يکي از کساني که از شما طلبي و يا خواسته اي دارد، با پيشنهادي تازه نزد شما خواهد آمد. سعي کنيد ابتدا حرف هاي او را به دقت بشنويد و بعد تصميم بگيريد. به مناسبتي مقداري پول بابت خريد يک چيز با ارزش از دستتان خارج ميشود. •┄┅💷 متولد تیر ┅┄• 💰 بايد سعي كني از نظر اقتصادي خودكفا باشي. با كمي تلاش و استفاده از استعدادهايت مي‌تواني موفق شوي. •┄┅💷 متولد مرداد ┅┄• 💰 نياز به صبر و استقامت بيشتري داري. بايد خوب به مشكلات مالي‌ات فكر كني، منشاء آن را پيدا كني و تحولي در وضعيت اقتصادي‌ات ايجاد كني. •┄┅💷 متولد شهریور ┅┄• 💰 اندكي از فشارهاي مادي كم كن. يك استراحت يا مرخصي كوتاه مفيد خواهد بود. پيشنهاد تجاري به تو مي‌شود كه بايد خوب آن را سبك و سنگين كني و بسنجي. •┄┅💷 متولد مهر ┅┄• 💰 بايد كاري كني كه مورد توجه مقامات قرار گيرد تا بتوانند بر روي تو حساب باز كنند و اوضاع اقتصاديت بهبود يابد. گاهي وقت‌ها بايد كاري را تبليغ كرد و ديگران را متوجه آن ساخت تا ارزش آن را دريابند •┄┅💷 متولد آبان ┅┄• 💰 گام‌هاي درست و حساب شده مفيد بوده و در پايان منافع زيادي خواهد داشت. جايي براي نگراني وجود ندارد چون مشكلي نيست كه از عهده حل آن برنيايي. •┄┅💷 متولد آذر ┅┄• 💰 به زودی با مقداری تغييرات در کار يا تحصيلت مواجه می‌شوی. فکر تغييراتی در محل زندگی يا شغل، تو را آزار می‌دهد. بايد ترديد را کنار بگذاری و تصميم قطعی‌ات را بگيری. •┄┅💷 متولد دی ┅┄• 💰 رفته رفته به ثروت و قدرت دست خواهي يافت. از نظر اقتصادي و سياسي پيشرفت‌هاي چشمگيري خواهي داشت. اما اين پيشرفت توام با دردسرهايي خواهد بود كه بايد تحمل كرد. •┄┅💷 متولد بهمن ┅┄• 💰 يک مشکل اداری و يا دعوای حقوقی پايان می‌گیرد، هر چند ممكن است تو از نتيجه آن راضی نباشی. به زودی شرایطی برای پيشرفت و توسعه کارت فراهم می‌شود. •┄┅💷 متولد اسفند ┅┄• 💰 يک قرارداد و يا قول و قراري که براي تو اهميت زيادي دارد، بهم خواهد خورد. تغييراتي در وضعيت مسکن و يا کارت پيش خواهد آمد. بعضي قول و قرارهايت را فراموش نکن چون در غير اين صورت تو بيشتر از اطرافيان ضرر خواهي كرد. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
وضعیت مالی خیلی پایینی داشتیم واز نظر بابام دانشگاه لازم نبود برم چون دولتی هم قبول نشده بودم اصلا ز
🌻🍃 در مورد خانمی که امنوره هستن،منم همین مشکل را دارم،یعنی وقتی 15-16ساله شدم و دیدم عادت ماهیانه نمیشم به پزشک زنان و غدد مراجعه کردم و با دارو پریود شدم هر زمان دارو استفاده کنم پریود میشم در غیر اینصورت نه. قبل از ازدواج چون قصد داشتم اگر قراره بچه دار نشم ،ازدواج هم نکنم،به پزشک زنان که در امور نازایی متبحر هستن مراجعه کردم(دکتر افلاطونیان ، استان یزد) و ایشان گفتند نگران نباش ،مشکلی نیست و باردار میشی. بعد از ازدواج،چون نگران بودم ،همون اوایل ازدواج بازهم به ایشان مراجعه کردم وخدارا شکر باردار شدم. برای فرزند دومم ،خیلی پیگیر نبودم و حدود ۱۲سال فاصله افتاد. البته در این سالها برای درمان بیماریم به چند پزشک زنان مراجعه کردم که یکی از پزشکان گفتن اگه چندتا زایمان کنی درست میشه و اتفاقا بعداز زایمان اولم در حد ۲-۳ دفعه بدون دارو پری.ود شدم و الان هم بعد از زایمان دومم از شش ماهگی فرزندم تا الان که یک ساله شده ۳دفعه پری.ود شدم ناامید نباشید ،ان شاالله که مشکلتون حل میشه. اگه براتون میسر هست حتما به دکتر افلاطونیان در یزد مراجعه کنید. ایشون پرفسور در زمینه ناباروری هستن 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سلام ممنون ازکانال خوبتون درمورداین دخترخانم که گفتن اصلابه بلوغ نرسیدن وپریودنشدن امسال حج مشرف شدم درمناباخانمی آشناشدم که ۱فرزندداشت پرسیدم چراکم داستان زندگیشو گفت که مشکل شماروداشته ۴۸سالش بودولی تاحالاپریودنشده بودگفت هرکی میومده خواستگاری ردمیکردم تاهمسرش میگه چرامنوردمیکنی دلیلشومیگه اونم میگه من فقط خودتومیخام بچه برام مهم نیست ولی بعدازچن سال خدا بهش پسر سالم داده بودبدون هیچ دارو دوست عزیز هیچ موقع ازمعجزه خداناامیدنباش ازدواج کن دوم اینکه آیامیدانستید لقب حضرت زهرابتول بخاطراینکه اصلاخون حیض ندیدن خدا۵فرزندبهشون داده توکل برخداازدواج کن وقبلش به همسرت بگواگرخودش قبول کردشماهم بله روبگوانشالله معجزه خداشامل شماهم میشه عزیزم 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام،خانمی بصورت داستان اززندگیدخودشون گفتن،ازهمان ۱۵ سالگی متوجه شدن علائم بلوغ ندارند ،حتما زمان نوجوانی درمانی نبود،هرچند با اینکه روستا هم بوده،ما نمی دانیم لطف خدا چیه، خیلی وقتها وقتی زندگی عادی آدمها وبچه هاشون شاید ازخدا شاکی بشویم ،اما بیماری سرطان با شیمی درمانی وپرتو درمانی باعث توقف بلوغ درنوجوانان و اون زمان هاسال ۷۰ شاید بیشتر به فکر نجات بیمار بودند وبعدها مشخص می شود آینده شون نادیده گرفته شده اما خدا این انسان ها را رها نمی کند،چون شماهم گفتید شاغل هستید، پس خدا شما را رهانکرده واراده ی خوبی داشته اید ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#درد_دل_اعضا 🍃❤️ باسلام و عرض ادب بنده بیست و پنج سال سن دارم.و درشرف معلم شدن هستم.درواقع دانش
☀️🍃 سلام .چند روز پیش یک نفر پیام گذاشته بود که سپاه هزینه های درمان باروری رو میده ویزد حتی هزینه مکان هم میدن کاش یکبار دیگه زحمت بکشه این پیام رو کامل بذارند پیامشون ذخیره نکردم هر چی هم میگردم پیدا نمیکنم.در پناه خدا و امام زمان باشید 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام آقایی که معلم هستید اول اینکه شغل تون خیلی شریفه ولی به عنوان همسر یک فرهنگی میگم واقعا درآمد تون کمه و زندگی رو اداره کردن بسیار سخت فقط درآمد نیست اگر دلسوزانه هم مثل همسرم کار کنید اعصابی برایتان نمی ماند اصرار نکنید تا دختر دایی تون تصمیم بگیره من خودم انتخاب کردم ولی اگر حمایت خانواده م نبود نمی تونستم به اضافه اینکه لطفا برای بهتر رفتار کردن حتما یک سری کارگاه ها رو باهم برید 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام آقای ۲۵ ساله در شرف معلم شدن پسرم بهتره فراموشش کنی ازدواج شما به خیر و صلاح هیچکدومتون نیست اون الان پزشکه ولی بعداً دکتر جراح و متخصص میشه اگر خودش هم مشکلی نداشته باشه خانواده و دوست و آشنا و همکاران دمار از روزگارش درمیان آنقدر زخم زبان میزنن و مسخره میکنن تا صبرش تموم بشه شغل معلمی بسیار شریف و با ارزش و معنوی هست ولی وضعیت فعلی جامعه خوب نیست و مردم درآمد و سطح زندگی بیشتر براشون مهمه تا معنویت خلاصه یک کلام بگم نه به صلاح شماست و نه به صلاح دختر دایی شما انسان همیشه به همه خواسته هاش نمی‌رسه و بعضی وقتا مجبور میشه بدلیل عقل پا رو احساسش بزاره ناراحت نشو خدا کریمه 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام..در پاسخ به آقایی که معلم هست وعلاقه به دختر داییش داره و دختر داییشون پزشکی ميخونه...خدا رو شکر که شما شغل شریف و آبرومندی دارین و با توکل به خدا و پشت کارتون به پیشرفت بهتر امید دارین. پسر عمه ی خودم کارگر هست با مدرک فوق دیپلم ولی همسرشون سال چهارم دانشکده پزشکی ...اصلا از این نظر باهم مشکلی ندارن و خیلی هم بهمدیگه علاقمندن ..و خیلی به نظرات همدیگر احترام میزارن..و اصلا میزان تحصیلات و شغل اونها باعث دو دلیشون نشده.. اگه دختر داییت به شما علاقه داره هیچ بحثی در این مورد نميتونه باعث دو دلی شما در ازدواج بشه .. امیدوارم موفق باشین و ملاک ازدواج هر دوی شما چیزای مهمتری باشه. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام راجع به آقا پسری که دبیر هستن و خاستگار دختر داییشون بودن میخواستم بگم اگر میشه منصرف شو من دخترم پزشکی میخونه با یکی از اقواممون که معلم هستن ازدواج کرده الان همه مون پشیمونیم حتی من از بس ناراحت هستم که چرا قبول کردم( با اینکه اخلاقشون بیسته و خانواده شون عالی هستن) همش میرم پیش روانپزشک دارم به خودکشی فکر میکنم ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✅ ❗️فکر می کنید شوهرتان از شما چه می خواهد؟ غذاهای خوشمزه؟ بچه های با ادب؟ لذت عاطفی و جنسی؟ خانه و زندگی تمیز؟ آرامش؟ باور نکنید ولی اولین چیزی که هر مردی از همسرش می خواهد چیزی است خیلی ساده تر از همه این ها؛ آنقدر ساده که گاهی فراموش می شود. روی صحبتم با شما است خانم جان! آیا آنقدر که برای حرص خوردن های جور و واجور وقت صرف می کنی، برای خلوت کردن با خودت وقت می گذاری؟ شمایی که صبح تا شبت را با خدمت کردن به خانواده پر می کنی؛ خانه را تمیز می کنی، از بی نظمی بچه ها حرص می خوری، برای یک قِران را دو زار کردن، فقط از مرکز تره بار خرید می کنی و صد ها متر بار سنگین میوه و سبزی را به دوش می کشی!! 🌀سعی می کنی با کمترین امکانات مقوی ترین و خوشمزه ترین غذاها را درست کنی، از هزار تا چیز می زنی تا بلکه مبلغی ولو ناچیز از خرجی خانه را برای روز مبادای زندگی تان پس انداز کنی، غصه ی قسط های عقب افتاده و عقب نیفتاده تان را می خوری، از نگرانیِ فردای خانواده ات شب ها تا دیر وقت در رختخواب غلت می زنی، و خلاصه همه ی حواست را جمع می کنی تا زندگی ات را بچرخانی و همسرت را از این شراکت مادام العمر راضی نگه داری! ❗️در کنار همه این ها که به جای خود خوب و در زمانه ی فعلی برای خیلی از خانواده ها ناگزیر هستند، چقدر حواست به خودت است؟ ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#درد_دل_اعضا پدرو مادر حسین به همراه دختر جوونی که شب خواستگاری هم بود تو ماشین منتظرمون نشسته بود
وقتی کنار حسین رسیدم به صورتم زل زد با لبخندی کمرنگی گفت: خوشگل شدی...! بی تفاوت تر از همیشه بهش زل زدم و چیزی نگفتم... سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت محضر... وقتی رسیدیم دم محضر حالم خیلی بد بود...! همه جا تیره و تار بود... نفهمیدم کی عاقد خطبه رو خوند... کی من بله رو گفتم... فقط یهو با صدای کل کشیدن خانومهای فامیل به خودم اومدم...! زیر لب گفتم: خب دیگه... بدبختیم شروع شد...! تو دوران عقد با حسین بیشتر میرفتیم بیرون و وقت میگذروندیم... حسین پسر خوبی بود ولی به شدت مرد سالارو غیرتی بود... با اخلاقایی که ازش دیده بودم فکر نمیکردم اجازه بده برم مدرسه.. ولی تصمیم گرفتم بازم شانسمو امتحان کنم...! یه روز که اومد خونمون با مهربونی به استقبالش رفتم... از مهربونیم تعجب کرده بودو با چشمای از حدقه بیرون زده نگاهم میکرد...! خنده ی ریزی کردم و پرسیدم: چرا اینجوری نگاه میکنی..؟ لبخندی زد و گفت: آخه از اول آشناییمون همیشه نسبت بهم بی تفاوت بودی... ولی امروز خیلی شاد و خوش اخلاقی..! سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم... یه ساعتی از اومدنش گذشته بود که نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم بریده بریده حرف زدن: میگم که... آقا حسین... من.. من خیلی دوست دارم درسمو ادامه بدم... میخواستم بدونم شما اجازه میدی من برم مدرسه..؟ اخمی کردو با پوزخند گفت: برای همین انقدر مهربون شده بودی...؟ با عصبانیت از جاش بلند شد و همینجوری که به سمت بیرون میرفت گفت: نه.. اجازه نمیدم... درس به چه دردت میخوره..؟! از این به بعدم کلاس خیاطی هم میخوای بری خودم میام دنبالت.. !ساعتاشم از مامانت میپرسم.... و بعد رفت بیرون..! با بغض سر جام نشسته بودم... آخه من چرا باید برای درس خوندن انقدر التماس کنم...؟ بعد یاد حرف سینا افتادم که بهم گفته بود ازدواج کنیم میزارم بری درستو ادامه بدی...! اشکام دونه دونه رو گونه هام میریخت و عذاب وجدان داشت خفم میکرد... هرچی میشد من حسینو با سینا مقایسه میکردم... این خودش یه نوع خیانت بود.. باید سعی میکردم سینارو از ذهنم بیرون کنم... من الان دیگه متاهلم..! خیلی زود روز عروسیم از راه رسید..! صبح زود حسین اومد دنبالم و رفتم آرایشگاه... آرایشگر آرایش ملیحی رو صورتم نشوندو موهامو فر کرد و ریخت دورم..! لباس عروسی که سلیقه ی نازی خانوم مادر حسین و دخترش مهگل بود و پوشیدم... حتی از عقدم خوشگل تر شده بودم... برعکس اون موقع که آرایشم غلیظ بود این بار آرایش ملایمی داشتم و بیشتر بهم میومد...! حسین اومد دنبالم و رفتیم آتلیه... کلی عکس با ژست های مختلف گرفتیم و بعدش رفتیم تالار.. وقتی داشتیم میرفتیم داخل تالار سایه ای پشت درخت دیدم... ولی تا برگشتم ببینم کیه دویید رفت... با خودم گفتم یعنی کی بود...؟ تا آخر عروسی فکرم درگیر اون سایه بود... چرا تا من دیدمش رفت...! ساعت از نیمه شب گذشته بود که عروسی تموم شد و رفتیم خونمون... شروع کردم به گشتن تو خونه... آخه تو جهیزیه خریدن هیچ نظری نداده بودم و همش سلیقه مامان و نرگس بود...! خداییش سلیقه هاشونم خوب بود... البته سلیقه نرگس... شانس آوردم نرگس چند وقتی برای عروسی من و کمک به مامان اومده بود روستا و توی جهیزیه خریدنم کلی کمک کرد وگرنه معلوم نبود مامان چی برام میخرید...! روزها پشت هم میگذشت و اخلاق حسین روز به روز بدتر میشد... شبا دیر میومد و‌ اکثر اوقات خونه تنها بودم.. منم خودمو با خیاطی سرگرم کرده بودمو سخت تلاش میکردم که کامل یاد بگیرم... مامان هی بهم گوشزد میکرد که زودتر حامله شم و حسین و پایبند زندگی کنم... ولی خودم اصلا دوست نداشتم... چرا باید تو زندگی اجباری بچه دار میشدمو اونم بدبخت میکردم...! حسینم چیزی راجع به بچه دار شدنمون نمیگفت... یعنی هربار که مامانم و مامان نازی راجع به بچه دار شدن میگفتن هیچ عکس العملی نشون نمیداد... خلاصه که زندگی خیلی تکراری شده بود...! یه شب منتظر حسین نشسته بودم که… ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌