#شهریار 🌱
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده ی جوانی از این زندگانیم
دور از کنار مادر و یاران مهربان
زال زمانه کشت به نامهربانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم
یک شب کمند گیسوی ابریشمین بتاب
ای ماه اگر ز چاه به در می کشانیم
گوش زمین به ناله ی من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانیم
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
بر خاستی تا بر سر آتش نشانیم
در خواب زنده ام که تو می خوانیم به خویش
بیداریم مباد که دیگر نرانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
.
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#تقاضای_همفکری : خانمی که این پیام داده خواستم بگم جامع با سداب چی هست🤔ازعطاری بگیرم بعد برای سنگ
#همفکری
سلام و عرض ادب بنده safirهستم
در جواب خانمی که فرمودند شوهرشون خطاب به مادرزنش میگه دوسش دارم و این ایجاد حساسیت کرده:
ببینید بزرگوار
تو این کانال مشکلاتی مطرح میشه که اگر کمی سوء ظن هم چاشنیش کنین میتونه برای ایجاد وسواس فکری کافی باشه و دچار مشکل بشین..
مادر زن مثل مادر خود شخص هست ،اینکه همسرتون از باب محبت گفته دوسش دارم خب این رو نباید مقایسه کنین با مشکلی که عزیزی چند وقت پیش تو این کانال مطرح کرد
من خودم گاها به شوخی پیش همسرم خطاب ب مادرش میگم این عشقه منه ها 😊😂
و مثل مادر هم دوسش دارم
قرار نیست به هر حرف و کلمه ای ما بدبین بشیم و ....
یادتون باشه که گفتن این نوع کلمات پیش همسرتون (ابراز بدبینی) باعث از بین،رفتن قباحت اون کار و احترام بینتون میشه.
.
اما باتوجه به همه این ها باید حد و حریم هم حفظ بشه چه از لحاظ پوشش پیش داماد وبرعکس چه از جهت گفتار و رفتار
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#همفکری
سلام فاطمه جون،خداقوت
در مورد خانمی که اسم دخترش را میخواد انتخاب کنه
گلم مبارکت باشه ،وقت زایمانت التماس دعا ،ما راهم دعا کن عزیزم
گل بانو به نظر من توی اسامی حضرت زهرا بگرد یکیش را انتخاب کن
من خودم دختر ندارم ولی بچه آخرم راکه میخواستم این انتخاب کنم گفتم اگه دختر بود
یا میگذارم لیلا یا هانیه ،البته هانیه را حانیه اینطوری هم مینویسند
حالا دیگه هرطور خودت صلاح بدونی ،التماس دعا🙏
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#همفکری
سلام خسته نباشین
برای اون خانمی که دنبال اسم دختربودن
اول مبارکشون باشه وخوش قدم انشاءلله
بعدم اگه ازالغاب ائمه میخوان وقشنگم باشه👇
فاطمه زهرا.حدیثه. کوثر. مطهره. هدی. وبشرا. ریحانه. حورا
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
#همفکری
سلام در مورد اون خانمی که گفتن خونه دار نمیشن عزیزم هفت تا شنبه روزه مسلم بخون توی خونه ویه قابلمه کوچک اش هم بپز به چند تا همسایه بده آنقدر مجرب هست که طولی نمیکشه که توی این گروه خبر خانه دار شدنت میدی یاعلی برای فرج امام زمان صلوات
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
🔗📎🖇🔗📎🖇🔗📎🖇🔗📎🖇
#کف_خیابون_11
افشین در مدتی که افسانه سر کار رفته بود، حتی تصمیم میگیره که از مامانشون خواهش کنند که دیگه سبزی پاک کنی نره و مثل بقیه مامانا توی خونه باشه. چون حقوق خودش و افسانه را برای زندگی سه نفرشون کافی میدونسته.
این فکر را با افسانه هم مطرح میکنه. افسانه خیلی استقبال میکنه و حتی میگه توی همین فکر هم بوده اما پیشنهاد بهتری داره که بنظرش اگه مامان قبول کنه، خیلی عالی میشه!
افشین مینویسه: شب با خستگی و کوفتگی رفتم خونه. اون شب، افسانه باز هم دیر اومد. اما نه ساعت 2 و3 نصف شب! حدودا ساعت طرفای 11 بود که سر و کله افسانه پیدا شد. مثل بقیه شب ها خوشحال و خندون و با کلی لباس واسه تمرین شو و تست پوشش. افسانه شامش را در مزون خورده بود... من داشتم میوه میخوردم... افسانه سر حرف را برداشت... گفت: «مامان! فردا جایی نرو که مهمون داریم!
مامان گفت: باید برم... مهمون کیه؟ من به خانم جزیری (صاب کار اصلی مامان) قول دادم فردا کارای سبزی و میوه جلسه شیرینی خورون خواهرش را تموم کنم... بمونم خونه که چی؟
افسانه گفت: وای مامان! یه کلمه گفتم نرو! ببین چیکار میکنی؟! همچین میگه به خانم جزیری قول دادم هر کی ندونه فکر میکنه با رییس فراکسیون زنان مجلس قرار داری! والا...
مامانم گفت: اسم مردم نیار اینجوری... خوبیت نداره دختر! نگفتی... کیه مهمونمون! اصلا مگه خودت نباید سر کار باشی؟ همینجوری واسه خودت مهمون دعوت کردی؟
افسانه رفت پیش مامانم نشست و دستشو گرفت و گفت: پاشو بریم اتاقم اول ببینم این ایمپایر تاپ مشکی جدیدی که آوردیم بهت میاد یا نه؟!
مامانم خیلی وقت بود که دیگه مقاومتی در برابر تست لباس و آرایش و... نمیکرد و حتی به نظرم یه جورایی راضی هم بود... رفتند تو اتاق... نیم ساعت طول کشید... حوصلم سر رفت... منم داشتم میمردم از فضولی... پاشدم رفتم تو اتاق ببینم دارن چیکار میکنند... تا در اتاقو باز کردم، مامانمو 20 سال جوون تر دیدم... خیلی عوض شده بود... اینقدر عوض شده بود که از عمد، نگاه به افسانه کردم و گفتم: «مامان من خوابم میاد... شب بخیر!» بعدش هم رو کردم به طرف مامانم و گفتم: «شب بخیر افسانه جون!»
متوجه این تیکه ی سنگینی که انداختم شدند و یهو صدای قهقهه شون رفت آسمون... خودمم که در حالتی بین بهت و خنده بودم، از اتاقشون رفتم بیرون... همینطور که رفتم بیرون و دراز کشیدم، میشنیدم که افسانه میگفت: مامان خیلی بهت میاد! این مدل به تو که هیکلی تر از منی، بیشتر میاد... صاب کارم فردا عصر میاد و این مدلو توی تنت میبینه... اشکال نداره که؟
مامانم گفت: صاب کارت؟ ببینه که چی؟
افسانه گفت: نگران نباش! اجازه بده بیاد... بعدا بهت میگم...
من نشنیدم مامان مخالفتی کنه... سکوتش هم علامت رضا بود... اون شب گذشت و منم کم کم خوابم برد...
فرداش مثل همیشه رفتم سر کار... ظهر اومدم ناهار بخورم و برم... برخلاف همیشه، سر سفره تنها بودم... کسی نیومد سر سفره... دم رفتنم، دیدم افسانه داره لباس دیشبی را تن مامان میکنه... مامان پشتش به من بود... وقتی خدافظی کردم، تا مامان برگشت و باهام از نیم رخ خدافظی کرد، متوجه آرایش غلیظش شدم! حساسیت نشون دادم و رفتم... چون واسه یه مهمونی زنونه هم غیرت آدم ورم نمیکنه...
اون روز اوضاع و احوال کاسبی چندان خوب نبود... دست پسر اوس جلال هم زیر چرخ بوکسل گیر کرد و خدا رحمش کرد که قطع نشد... به خاطر همین، یه کم زودتر جمع و جور کردیم و رفتیم خونه...
همینطور که برمیگشتم، دو تا نون بربری گرفتم و رفتم... تا رسیدم دم دمای مغرب بود... کلید انداختم و رفتم داخل... خونه ساکت بود... رفتم توی حال... آشپزخونه... مامان نبود... رفتم توی اتاقش... دیدم روی تخت خوابیده... خیلی عمیق خوابیده بود... اما... پوشش نامناسب مامان نظرمو جلب کرد... خیلی پوشش باز و اپنی داشت... تا حالا مامانو اونجوری ندیده بودم... اگه کاملا برهنه بود سنگین تر بود... داشت چشمام از حلقه درمیومد... حتی سابقه نداشت مامان اون موقع از روز، خواب باشه... چه برسه با این پوشش... !
ادامه دارد...
نویسنده : #محمدرضا_حدادپور_جهرمی
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
بخشی_از_دوره_عشق_هوشمندانهعقده_سیندرلا.mp3
12.46M
دوستای خوبم این ویس از خانم دکتر مبارکی هست بسیار مفید و سودمند
پس لطفا این ویس گوش کنید
خصوصا👇👇
#دختر_خانومای_گل
#مجرد_کانالمون👌😊😊
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#لطفا نظرات خودتون را با ما در میان بگذارید.(نظرات در کانال قرار داده میشود)
آیدی ادمین: @Fatemee113
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#یک_نکته_از_هزاران
متنی زیبا از فروید پدر روان شناسی دنیا...
وقتى می شود دقایق عمرت را با آدم هاى خوب بگذرانى، چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایى کنى که با دل هاى کوچکشان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزى هاى بچه گانه اند ...
یا مدام براى نبودنت...
براى خط زدنت تلاش مى کنند؟...
نه! همیشه جنگیدن خوب نیست!...
من همیشه جنگیده ام تا چیزى را عوض کنم...
اما این روزها فهمیده ام که با آدم هاى کوته نظر نباید جنگید...
فهمیده ام براى اثبات دوست داشتن نباید جنگید...
براى به دست آوردن دل آدم ها نباید جنگید...
براى اثبات خوب بودن نباید جنگید...
این روزها نسخه فاصله گرفتن را مى پیچم براى هر کسى که رنجم مى دهد...
از آدم هایى که زیاد دروغ مى گویند...
فاصله می گیرم...
از آدم هایى که زیاد ظلم می کنند...
فاصله می گیرم...
از آدم هایى که حرمتم را نگه نمی دارند...
فاصله می گیرم...
با حقارت برخى آدم ها و دل هایشان نباید جنگید...
باید نادیده شان گرفت ...
و گذشت ...
و بخشیدشان...
نه براى این که مستحق بخشش اند...
براى این که من مستحق آرامشم.....
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#تقاضای_همفکری
#حرف_دل_اعضا 🌱
سلام سیاست چی هست چرا من بلد نیستم من خیلی دلم میخواد شوهرم رو وابسته کنم اما اصلا حرفم نمیاید مغزم هنگ کرده اصلا خیلی دلم میخواد برم صحبت کنم با همسرم ولی ایشون اصلا گوش نمیده حتی پا میشه بدونه کلمه ای فورا از خانه میزنه بیرون به خصوص وقتی اعتراض کنم که این راهش نیست اصلا بلد نیستم خواسته هام رو بگم وقتی پیش خودم یا دوستان مشاوره میخوان راه حل های خوبی میگم ولی برای خودم نمیتونم شاید مشکل اقامون باشه که اصلا و اصلا اهمیت نمیده و تنها راه فرار کردن رو پیش گرفته خواهر ها میشه با نفسهای گرمتون برای منم دعا کنید خستم دلم ارامش میخواد اینقدر تو خونه صحبت نمیکنه نمیدونم چی میخواد الان به چی فکر میکنه چه انتظاری داره هیچیش رو نمیفهمم چون حرف نمیزنه از خواسته هاش نمیگه و من هم نمیدونم چطور سر صحبت رو باز کنم و حتی اگر برم و باهاش حرف بزنم محل نمیده و ی کلمه ای جواب میده اما زود حاضر میشه میره صبح یک بار خونه مادر بیاد نهار بخوره دوباره بره خونه مادرش اگر کاریش نداشته باشی شب ی بار روزی دو سه مرتبه
هفت ساله خودش رو باز نشسته کرده از این خونه به اون خونه با مادرش و بعضی وقتها با خواهرهاش و بگو و بخند ولی به من میرسه اخم و سکوت خستم و راه حل هام جواب نمیده
من سالهاست ختم و چله و دعا و از هرچی تو این گروه و جاهای دیگه بوده برداشتم اگر بی انصاف نباشم باید بگم خیلی هم خوب بودن ولی هنوز اونی که من میخواهم نشده چون خودم بلد نیستم چه کنم ختم شهدا الهی قربون تک تک شهدا بشم خیلی خوبه اصلا قران د دعا و توسل ارامشی داره که با هیچی مقایسه نمیشه اصلا نباید من گله کنم ولی من گلم از خودمه که نمیتونم و بلد نیستم قربون صدقه همسرم برم با تمام بی محبتی هاش دوستش دارم و منتظر روزی هستم که ارامش به قلب و جانم برگرده توکل به خدا هر چند نمیزارنش ولی منتظر لطف و فضل خدا هستم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#دلخوری
#سیاست_همسرداری 🌱
مدیریت عصبانیت مرد
🌸زندگی آرام باوجود همسر بداخلاق
تندخویی و عصبانیت شوهر موجب آشفتگی روابط می شود. با تدبیر و شکیبایی و بدست آوردن بینش بیشتر نسبت به عواقب عصبانیت می توان در روحیات همسر تاثیر گذار بود.
🌸خشم و عصبانت در روابط زن و شوهر، آزار دهنده و آسیب رساننده است و آزردگی هر دو طرف را به همراه دارد. گاهی بعضی از خانم ها از برخورد شوهر عصبانی، ناراحت و غمگین می شوند. بویژه این حالت زمانی بیشتر است که خانم ، در ارتباطات خود از محبت بیشتری استفاده می کند.
🌸برخورد با شوهرعصبانی کاری سخت است و نیاز به شکیبایی بیشتری دارد و فکر کردن در مورد برخوردهای خشونت آمیز او موجب سرخوردگی شما می شود و این احساس کاملا طبیعی است. در برخورد با شوهر عصبانی به جای اینکه فکر کنید ،مشکل لاینحل است ،به یک راه حل فکر کنید. زیرا یک مسئله هر چقدر هم سخت باشد، می توان آنرا از راهها و روشهای متعددی حل کرد.
بنابراین به این فکر کنید، چه دلیلی دارد که او چنین برخوردی دارد؟ آیا نیازهای او برآورده نمی شود؟ یا اینکه جزء عاداتهای رفتاری او شده است؟ و یا اینکه نوع برخوردهای شما، خشم و عصبانیت را در او بوجود می آورد.
بنابراین پیدا کردن جواب به شما کمک می کند تا بتوانید راه حل مناسبی را برای خود پیدا کنید.
🌸گاهی ریشه های خشم در استرس، ترس و ناکامی است. مردان خشم خود را با زبان کلامی بیان می کنند و زنان با گریه کردن.
بهترین روش، شفاف و واضح صحبت کردن شما با اوست و توضیح اینکه خشم و ناراحتی او موجب آزردگی و دلشکستگی شما می شود. البته بعضی از خانم ها می گویند ما در زمانهای مختلف به او گفتیم ولی فایده ی نداشته است. شاید نوع گفتن و زمان گفتن شما مناسب نبوده است، پس نباید ناامید شوید. و باید راه حل های متعددی را امتحان کنید تا به نتیجه برسید.
🌸گاهی مردان از پذیرفتن دیدگاههای شما سرباز می زنند، ولی شما باید در زمانهای آرام با صحبتهای منطقی ، کوتاه و محبت آمیز او را متوجه عواقب رفتارش کنید. زمانیکه شما چنین گفتگویی با او انجام می دهید، لازم است از رفتارهای مناسب او که مورد تایید و توجه شماست است، نیز گفتگو کنید و اینکه بسیاری از محبت ها و رفتار های خوب او را می پسندید. و از اینکه او دارای چنین قابلیتهایی می باشد خرسند هستید.خانما این یک سیاسته و خیلی خیلی مهمه❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
🌸گاهی شوهر شما از آسیبهای که وارد می کند، آگاهی ندارد. صحبتهای شما کمک کننده است. البته گاهی شما احساس می کنید که شوهر شما می خواهد با رفتار عمدی خود ، شما را بیازارد. این مسئله نشان می دهد که او هم عمیقا از مسئله یی ناراحت است، بنابراین سعی کنید بجای اینکه مقابل به مثال کنید رفتاری محبت آمیز و توام با همدردی نشان دهید تا او متوجه شود که بسیاری از رفتارهای شما با قصد قبلی و آزار دادن او نبود است و این بدلیل ناآگاهی شما از روحیات او بوده است که چنین اتفاقی افتاده است . بهتر است در این مورد با هم گفتگو کنید. و نشان دهید که بسیاری از رفتارهای ناراحت کننده او نیز ممکن است ناآگاهانه اتفاق افتاده باشد. لذا بهتر است در این مورد با یکدیگر به گفتگو بنشینید و در جهت رفع کدورتهای یکدیگر اقدام کنید.
همچنین درک شما از موقعیتهای مختلف او ، کمک می کند تا از شما حمایت بیشتری به عمل آورد، برخورد محبت آمیز و آرامش بخش شما می تواند او را آرام کند. در نهایت با او لجبازی نکنید.
🌸ایجاد موقعیتهای خوشایند: بهتر است بجای درگیری و تمرکز بیشتر بر خشم و ناراحتی ها، بر بوجود آوردن موقعیتهایی که شادی آور و خوشایند است تاکید کنید. شوخی و مزاح را نیز در محیط خانه رواج دهید . خنده و شوخی نمک زندگی است و یک راه پیشگیرانه در جهت بروز مشکلات و خشم می باشد. هدیه دادن و گفتگوهای محبت آمیز و شاد کردن یکدیگر و نشان دادن علاقه به همسرتان نیز می تواند در کاهش خشم و عصبانیت او کمک کننده باشد.
در بعضی مواقع نیز همسرتان متوجه خشم خود می شود ولی در کنترل آن ضعف دارد. در این مورد با کمک هم سعی کنید راههای کنترل خشم را بیابید. مطالعه در این مورد و انجام بعضی فعالیتها می تواند به شما در حل مشکل کمک کند،
🌸 بعنوان مثال با هم قرار بگذارید هنگام عصبانیت با یکدیگر صحبت نکنید تا آرام تر شوید. یا حواس خود را به چیزی پرت کنید، بیرون بروید، نوشیدنی بخورید، نفس عمیق بکشید و فعالیتهای وزرشی برای خودتان برنامه ریزی کنید.
🌸بدست آوردن مهارتهای کنترل خشم و عصبانت و ایجاد راه های ارتباطی محبت آمیز به حل مشکل شما کمک می کند
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#داستان_کوتاه به قلم #یاس
#بخت(این داستان واقعی است)
من نسرین هستم و امروز ۳۵ ساله شدم
من ته تغاری مامانم بودم
ولی نه از این ته تغاری های لوس اتفاقاً برعکس خیلی هم کاری بودم
من هفتمین فرزند من مادرم هستم
و شاید دلیل اینکه به من و روحیات من زیاد اهمیت داده نشد همین موضوع بوده
انگار که بابا و مامانم دیگه از بچه بزرگ کردن خسته شده بودند
واقعاً من خودم بزرگ شدم
خیلی بچه که بودم خواهرام تر خشکم می کردند بعد از اینکه کمی بزرگ شدم همه کارامو خودم انجام میدادم
اولین تجربه عشقیم با برادر دوست صمیمیم بود سجاد پسری مذهبی و بسیار با غیرت بود
من عاشقش بودم ولی اون چون سنم کم بود علاقمو گذاشت پای بچگی
آروم آروم به خاطر این عقده از یک دختر مذهبی تبدیل شدم به یک دختر تقریباً لاییک
خواستگارامو به خاطر اعتقاداتشون رد می کردم
دانشگاه که رفتم عاشق پسر استادم شدم
واقعا خودمو عروس استاد میدیدم
استادم نسبت به من خیلی مهربان و خوش برخورد بود پسرش نیز همین طور بود
ولی هیچ وقت از خواستگاری نکرد
من به زحمت فراموشش کردم
یه روز خیلی اتفاقی توی همین شبکه های اجتماعی با پسری آشنا شدم
و حدود دو سال با هم چت کردیم
پسر خیلی خوبی بود ولی من شمال کشورم که اون جنوب کشور
ولی با این حال بازم برایم سوغاتی و کادو پست می کرد
قرار بود با هم ازدواج کنیم ولی اون هم نشد
انگار که به این نتیجه رسید که این کار شدنی نیست
تمام این سال ها فرصت هامو بخاطر توهمات خودم از دست دادم
اون دختر جسور شاد و معتقد تبدیل شد به یک افسرده ترسو بی دین و غمگین
از من که گذشت ولی به دختر هاتون بگید عشق اونی نیست که تو ذهنتون ساختین
عشق باید خودش بیاد
پس خودتونو درگیر افراد و فکرهای بیخود نکنید
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
طرز تهیه #آش_برنج 🍚
واسه4 نفر:👨👩👧👦
برنج 1 پیمانه
گشنیز ساطوری 200 گرم
عدس یک چهارم پیمانه
آب قلم 2 لیوان
نمک ی کمک😇
ماست برای خوردن با غذا
اینجوری درستش کنید
برنج رو حدود یک تا دو ساعت زودتر خیس می کنیم(بدون نمک). قلم رو با کمی نمک جداگونه می پزیم تا خوب پخته شه بعد از اینکه قلم خوب پخته شد، آبشو روی برنج بریزید بگذارید چند جوش بزند. بعد عدس، گشنیز خرد شده و مقداری نمک اضافه می کنیم و می گذاریم بپزه. وقتی خوب لعاب دار شد، برای خوردن آمادست. در ظرف بکشید و بسته به ذائقه هر کی می تونه بهش ماست یا آبغوره اضافه کنه
♥️ لطفا انتشار دهید ♥️
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
📙 #حکایت_واقعی
🔸در بلخ زنی جوان و خوش چهره وجود داشت، اندام زن به قدری زیبا بود که هر مردی را به گناه آلوده میکرد.
روزی زن زیبا برای خرید پارچه به مغازه پارچه فروش رفت، چشمش به پسرکی که در مغازه بود افتاد و از او خوشش آمد. از پسرک خواست پارچه ها را تا خانه حمل کند. هنگامی که به خانه رسیدند درب خانه را قفل کرد و به پسر جوان گفت: میخواهم امشب را با تو سر کنم، اگر مانع شوی با دادو بیداد مردم را خبر میکنم
پسرک پاک که آبروی خود را در خطر دید مجبور به قبول کردن پیشنهاد بیشرمانه او شد. زن زیبارو که هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پسرک را به اتاق خواب خود برد و با شهوت زیاد شروع به در آوردن لباس های خود کرد.
ناگهان فکری به سر پسرک خطور کرد. فکر کرد یک راه باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضای حاجت از اتاق بیرون رفت، باصورای آلوده به مدفوع برگشت و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی در هم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.
📚منبع: الکنی و الالقاب، ج۱ ،ص۳۱۳
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
هر #روز یک صفحه از #قرآن🌱💚💚💚
#صفحه۱۵
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"