🇵🇸 Ranyaa | رانیا
بسمالله"
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن میآمد
یازده سـاله ترین شیــرِ حسن میآمد
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن میآمد یازده سـاله ترین شیــرِ حسن میآمد
بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است
او حسینیهای از خشتِ حسن ساخته است!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است او حسینیهای از خشتِ حسن ساخته است!
رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک
مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک..
یازده جرعهی ناب از یَمِ حیدر خورد هاست
خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
یازده جرعهی ناب از یَمِ حیدر خورد هاست خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است!
دست حق بر درِ خیبر بخورد میفهمند
به رگ غیرت او بَر بخورد میفهمند
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
دست حق بر درِ خیبر بخورد میفهمند به رگ غیرت او بَر بخورد میفهمند
او یتیمی است که نعلین ندارد حتی
فکر صد زخــم در آن بین ندارد حتی
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد زخــم در آن بین ندارد حتی
او نمیدید که خاری به کفِ پایش بود
دامن پیرهنش ، زیر قــدمهایش بود..!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
او نمیدید که خاری به کفِ پایش بود دامن پیرهنش ، زیر قــدمهایش بود..!
چند باری به زمین خورد.. ولی باز دوید
[ تا که زهرا به زمین خورد، علی باز دوید...]
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
چند باری به زمین خورد.. ولی باز دوید [ تا که زهرا به زمین خورد، علی باز دوید...]
خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود
دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
همه با خاطرهی بغضِ علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند..