❕توجه
شخصیتها بر اساس زمانبندی معرفی
نمیشن!
اما نگران نباشید؛ پیوستگی داستانها طوری
خواهد بود که تو ذهن شما مثل یک پازل
کنار هم چیده بشه و نهایتا یک ایرانیِ شاهنامه
خواندهی مفتخر به اصالتتون باشید 💚:)
#شاهنامه_خوانی
#پاسداشت_هویت
@Ranyaa_313
Ranyaa | رانیا
✨🌘 گردآفرید: دخترِ دلاور و شجاع ایرانی که در اولین یورش سهراب به دژ سپید، دلاوریهای زیادی از خود
خب خب!
بریم سراغ قرارِ هر چهارشنبه؛
#پاسداشت_هویت و #شاهنامه_خوانی 💚✨
هنوز در مرحلهی معرفی برخی از شخصیتهای
معروف شاهنامه هستیم که تا به
انتخاب خودتون داستان رو از یکیشون
شروع کنیم🌱😌
@Ranyaa_313
زواره:
برادر رستم است و در نبرد هاماوران با رستم
بود. در جنگ سهراب با ایرانیان هم نگهبان
سپاه رستم بود. 🗡
زواره در آخرین سفر رستم که منجر به مرگش
به دست برادر دیگرش (شغاد) شد، حضور داشت.
و مثل رستم به چاه افتاد و ...
#شاهنامه_خوانی
@Ranyaa_312
Ranyaa | رانیا
حالا نوبت شماست😌 بهمون بگین تا اینجای کار👇🏻 کدوم شخصیت بیشتر توجهتون رو جلب کرده ⁉️ :) https://daig
نظرات و سلایق متفاوتِ شاهنامهخوانهای جوان رو مشاهده میکنیم..😁✨
#پاسداشت_هویت
#شاهنامه_خوانی
تازه اول کارمونه با هم:)✨
قراره داستانها و افسانهها بخونیم از این شاهکارِ زبانِ پارسی😎
#پاسداشت_هویت
#شاهنامه_خوانی
Ranyaa | رانیا
خب خب! بریم سراغ قرارِ هر چهارشنبه؛ #پاسداشت_هویت و #شاهنامه_خوانی 💚✨ هنوز در مرحلهی معرفی برخ
تا داستان آماده میشه،
شما مطالب گذشته رو یه مروری بکنید...
که از اینجا به بعد میرسیم به اصل ماجرا🙌🏻
#شاهنامه_خوانی #پاسداشت_هویت
~ به روایتِ شاهنامه:
چو آمد به برج حَمَل آفتاب
جهان گشت با فَر و آیین و آب
بتابید از آن سان زِ برجِ بَره
که گیتی جوان گشت از او یکسره
🕯 روز اول فصل بهار، سرآغازِ برج حمل یا
همان شروع فروردین (نوروز) هستش.
... بعد از یک مقدمهی مفصل که کمی
از اون رو بالا خوندیم باهم:
کیومرث شد بر جهان کدخدای
نخستین به کوه اندرون ساخت جای
سرِ تخت و بختش برآمد ز کوه
پلنگینه پوشید خود با گروه
🕯کیومرث پادشاه جهان میشه و اولین
خونهاش رو هم روی کوه میسازه.
و خب با این تفاسیر، کیومرث و همراهانش
جزو آدمهای اولیه بودند و پوشش تنشون
هم پوست پلنگ بود.
#شاهنامه_خوانی #پاسداشت_هویت
از زمانِ کیومرثِ عزیز😁،
تازه تازه دامداری و کشت و پوشیدنیها و
خوردنیها، درست میشه:
اَزو اندر آمد همی پرورش
که پوشیدنی نو بُد و نو خورِش
به گیتی درون سال سی شاه بود
به خوبی چو خورشید بر گاه بود
همی تافت از تخت شاهنشهی
چو ماهِ دو هفته ز سرو سَهی
🕯و نخستین پادشاه ما ۳۰ سال چون خورشیدی
تابان و ماهِ تمام، مانند سروی سبز و استوار،
بر زمین پادشاهی میکنه.
پ. ن:
از تعاریفی که آقای فردوسی میکنه ساده
نگذرید؛ اینارو یاد بگیرید برای تعریف کردن
و قربون صدقه رفتن، خلاقانه عمل کنید✨😂
#شاهنامه_خوانی | #پاسداشت_هویت
•[ @Ranyaa_313 ]•
-🪔
پسر بُد مر او را یکی خوبروی
هنرمند و همچون پدر نامجوی
سیامک بُدش نام و فرخنده بود
کیومرث را دلی(دل) بِدو زنده بود
ز گیتی به دیدار او شاد بود
که بس بارور شاخ بنیاد بود
🕯سیامک مثل پدر در هنر، جوینده و نامآور
بود و پدر هم از وجود همچین پسری بسیار
خوشحال بود!
کیومرث چنان به پسرش علاقه داشت که وقتی
اون رو میدید اشک شوقش جاری میشد
و همیشه نگرانِ از دست دادنِ این پسر بود:
به جانش بر از مهر گریان بُدی
ز بیم جداییش بریان بدی...
#شاهنامه_خوانی | #پاسداشت_هویت
•[ @Ranyaa_313 ]•
بریم سراغِ ادامه؛
یادتونه گفتیم کیومرث همیشه نگران از
دست دادن سیامک بود؟!
بالاخره این نگرانیها دلیلش مشخص شد!
داستان از این قراره که
کیومرث و پسرش و بقیهی اعضای خانواده
در شادی و آرامش بودند و کسی هم با
این افراد دشمنی نداشت جز اهریمنِ پلید(ریمَن) !
و این دشمنی و آتشِ رشک(حسادت) ادامه
داشت و کینهی دل اهریمن زیاد شد!
برآمد بَرین کار یک روزگار
فروزنده شد دولت شهریار
به گیتی نبودَش کسی دشمنا
مگر در نهان، ریمَن اهریمنا
•
•
به رشک اندر اهرمن بد سِگال
همی رای زد تا ببالید بال
#شاهنامه_خوانی
•[ @Ranyaa_313 ]•
این اهریمن فرزندی داشت که مثل خودش
چه بسا بدتر از خودش هم بود!
یک روزی این فرزندِ ستیزهجو و بدخو، با یک
سپاهی پیش اهریمن میره و تمنا میکنه
که تخت و تاج پادشاهی کیومرث برای اون
باشه!
و از بختِ بد سیامک و کیومرث، دنیا به کامِ
دیوبچهی سیاهدل پیش میره! و یارانِ زیادی
هم پیدا میکنه...
جهان شد بر آن دیوبچه سیاه
زِ بخت سیامک هم از بخت شاه
همی گفت با هرکسی رازِ خویش
جهان کرد یکسر پر آوازِ خویش
🕯
... نفوذ این بچهدیو انقدر زیاد میشه که از
یارهای سیامک هم به سپاهش میپیوندن!
تا اینکه سروش آسمانی نزد کیومرث میاد و
در پرده(به شکل راز) از دشمنیِ دیوان با پدرِ
آدمیان(کیومرث) میگه:
کیومرث ازین خود کِی آگاه بود
که او را به درگاه، بدخواه بود
یکایک بیامد خجسته سروش
به سانِ پری با پلنگینه پوش
بگفتش به راز این سخن در به در
که دشمن چه سازد همی با پدر
#شاهنامه_خوانی | #پاسداشت_هویت
•[ @Ranyaa_313 ]•
سیامک از این قضیه باخبر میشه و شروع
میکنه به آماده سازی سپاه برای نبرد!
سخن چون به گوش سیامک رسید
ز کردار بدخواه، دیوِ پلید
دلِ شاهبچه برآمد به جوش
سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش
•
•
بپوشید تن را به چرمِ پلنگ
که جوشن نَبُد آنگه آیینِ جنگ
و بچهشاه و بچهدیو به میدان نبرد رفتند...
#شاهنامه_خوانی
•[ @Ranyaa_313 ]•