eitaa logo
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
1.6هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
149 فایل
• گـروه‌فرهنگی‌رانــیا🌱 • هیئت‌دختـرانه‌بنات‌الزهـرا • استان البرز، پایگاه شهیدان پناهی ‌ جزتویاری‌نگرفتیم‌ونخواهیم‌گرفت برهمان‌عهدکه‌بستیم،برآنیــم‌هنوز(: جهت ارتباط با ما ، کانال شرایط رو مطالعه بفرمائید🦋: @ranyaa_313_shorot
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
ـ قسمتِ ١ / . . 🔹نقش توسل به اهل‌ بیت در سیر و سلوک توحیدی در سلوک توحیدی، عقلا و نقلا ثابت
ـ قسمتِ ١ / . . بـخـشِ ٢ در زیارت جامعه کبیره، طی فرازهای متعددی، جایگاه کلیدی مقام ولایت در سیر توحیدی انسان پرداخته شده؛ از جمله: « آنکه خدا را بخواهد، باید از شما شروع کند و آنکه می‌خواهد توحید را بشناسد، باید از شما درس گیرد و هرکه می‌خواهد به خدا روی آورد، باید به واسطه‌ی شما و توجه شما باشد.» معرفت به مقام ولایت آن‌چنان حائز اهمیت است که بنا بر فرمایش مولا امیرالمؤمنین عارف به مقام ولایت، مقام «شهید» را دارد و چنان ارجمند است که فقط خداوند از عهدهٔ ادای پاداش او برمی‌آید. (²) 🌾| منابع: ²- (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی‌١٩٠) - به‌نقل‌ازکتابِ آداب‌ومراقبـات‌عزاداری‌سیدالشهـداء - - @ranyaa_313
سالیانی‌ست‌زعاشق‌شدنم‌بر لبِ‌خلـق،سخـن‌افتاده... بارهاگفته‌ام‌ومی‌گویم،دلِ‌من‌دستِ حســن‌افتاده... (:
درعشق،سن‌وسال‌که‌اصلا‌ملاک‌نیست!
❗️روضه‌بخوانیم؛ نذرعزیزِفاطمه(س)،حسن... [با‌حال‌مناسب؛]
بسم‌الله"
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
بسم‌الله"
‌ مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد یازده سـاله ترین شیــرِ حسن می‌آمد
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد یازده سـاله ترین شیــرِ حسن می‌آمد
‌ بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است او حسینیه‌ای از خشتِ حسن ساخته است!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است او حسینیه‌ای از خشتِ حسن ساخته است!
‌ رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک مُشت‌هایش متراکم شده یعنی لبیک..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک مُشت‌هایش متراکم شده یعنی لبیک..
‌ یازده جرعه‌ی ناب از  یَمِ حیدر خورد ه‌است خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند
‌ او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد زخــم در آن بین ندارد حتی
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد زخــم در آن بین ندارد حتی
‌ او نمی‌دید که خاری به کفِ پایش بود دامن پیرهنش ، زیر قــدم‌هایش بود..!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ او نمی‌دید که خاری به کفِ پایش بود دامن پیرهنش ، زیر قــدم‌هایش بود..!
‌ چند باری به زمین خورد.. ولی باز دوید [ تا که زهرا به زمین خورد، علی باز دوید...]
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ چند باری به زمین خورد.. ولی باز دوید [ تا که زهرا به زمین خورد، علی باز دوید...]
‌ خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
‌ همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند..
‌ حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده...
‌ باید از بینِ همه رد بشود ؛ می‌داند نه محال است مردد بشود، می‌داند...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ باید از بینِ همه رد بشود ؛ می‌داند نه محال است مردد بشود، می‌داند...
‌ رد شد از حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن ..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ رد شد از حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن ..
‌ بعد از آن سخت دوید از دو سه تا حلقه‌ی اسبان سواری و صدای نفس و شیهه و کوبیدن سُم‌ها همه‌ سو هولِ قدم‌ها و عَلَم‌ها
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ به خودش گفت: کمی مانده برو از وسط این‌ همه جا مانده برو ...
‌ پیش می‌رفت ولی حلقه‌ یک لشکر شد متراکم ، متراکم ، متراکم تر شد...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ پیش می‌رفت ولی حلقه‌ یک لشکر شد متراکم ، متراکم ، متراکم تر شد...
‌ داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد...
‌ [مداح امشب می‌گفت: مگه میشه این امانتِ حسن و حسین، دست‌ش رو از دست عمه کشیده باشه و دویده باشه وسط میدون و عمه دنبالش نرفته باشه؟] خدا کنه راست نباشه... خدا کنه عمه‌جان نزدیک خیمه‌ها مونده باشن...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد...
‌ رد شد از حلقه‌ی سرنیزه و از حلقه‌ی شمشیر و کمانگیر و کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و لب گودال رسید و ته  گودل چه دید و ...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
‌ که سنان بود و سنان داشت نیزه‌ ای فاتحه خوان داشت...
‌ حرمله غرقِ عرق چشم بر آن نیمه‌ جان داشت آخرین تیر خودش را به کمان داشت...
آخ‌مادر....