🇵🇸 Ranyaa | رانیا
پیام رهبر انقلاب در پی جسارت به ساحت قرآن مجید در سوئد: اشد مجازات برای عامل جسارت به ساحت قرآن مجید
دو تا عکسنوشتهٔ خوب از پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی جسارت به قرآن در سوئد!
@ranyaa_313
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
ـ قسمتِ ١ / . . 🔹نقش توسل به اهل بیت در سیر و سلوک توحیدی در سلوک توحیدی، عقلا و نقلا ثابت
ـ قسمتِ ١ / . .
بـخـشِ ٢
در زیارت جامعه کبیره، طی فرازهای
متعددی، جایگاه کلیدی مقام ولایت
در سیر توحیدی انسان پرداخته شده؛
از جمله:
« آنکه خدا را بخواهد، باید از شما
شروع کند و آنکه میخواهد توحید را
بشناسد، باید از شما درس گیرد و
هرکه میخواهد به خدا روی آورد، باید
به واسطهی شما و توجه شما باشد.»
معرفت به مقام ولایت آنچنان حائز
اهمیت است که بنا بر فرمایش مولا
امیرالمؤمنین عارف به مقام ولایت،
مقام «شهید» را دارد و چنان ارجمند
است که فقط خداوند از عهدهٔ ادای
پاداش او برمیآید. (²)
🌾| منابع:
²- (نهجالبلاغه، خطبهی١٩٠)
- بهنقلازکتابِ
آدابومراقبـاتعزاداریسیدالشهـداء
#محرم - #امام_حسین - #کتاب_محرم
@ranyaa_313
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
پیام رهبر انقلاب در پی جسارت به ساحت قرآن مجید در سوئد: اشد مجازات برای عامل جسارت به ساحت قرآن مجید
اما این پیامِ محکومیت آقا، جنس پیامهای امام خمینی رو داشت!
سالیانیستزعاشقشدنمبر
لبِخلـق،سخـنافتاده...
بارهاگفتهامومیگویم،دلِمندستِ
حســنافتاده... (:
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
بسمالله"
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن میآمد
یازده سـاله ترین شیــرِ حسن میآمد
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن میآمد یازده سـاله ترین شیــرِ حسن میآمد
بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است
او حسینیهای از خشتِ حسن ساخته است!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است او حسینیهای از خشتِ حسن ساخته است!
رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک
مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک..
یازده جرعهی ناب از یَمِ حیدر خورد هاست
خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
یازده جرعهی ناب از یَمِ حیدر خورد هاست خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است!
دست حق بر درِ خیبر بخورد میفهمند
به رگ غیرت او بَر بخورد میفهمند
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
دست حق بر درِ خیبر بخورد میفهمند به رگ غیرت او بَر بخورد میفهمند
او یتیمی است که نعلین ندارد حتی
فکر صد زخــم در آن بین ندارد حتی
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد زخــم در آن بین ندارد حتی
او نمیدید که خاری به کفِ پایش بود
دامن پیرهنش ، زیر قــدمهایش بود..!
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
او نمیدید که خاری به کفِ پایش بود دامن پیرهنش ، زیر قــدمهایش بود..!
چند باری به زمین خورد.. ولی باز دوید
[ تا که زهرا به زمین خورد، علی باز دوید...]
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
چند باری به زمین خورد.. ولی باز دوید [ تا که زهرا به زمین خورد، علی باز دوید...]
خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود
دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
خیره چشمانِ تَرَش رو به همان «منظره» بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود...
همه با خاطرهی بغضِ علی جمع شدند
حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
همه با خاطرهی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند..
حلقهها تنگتر از تنگتر از قبل شده
قلبها سنگتر از سنگتر از قبل شده...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
حلقهها تنگتر از تنگتر از قبل شده قلبها سنگتر از سنگتر از قبل شده...
باید از بینِ همه رد بشود ؛ میداند
نه محال است مردد بشود، میداند...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
باید از بینِ همه رد بشود ؛ میداند نه محال است مردد بشود، میداند...
رد شد از حلقهی پیرانِ عصازن
و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن
نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن ..
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
رد شد از حلقهی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن ..
بعد از آن سخت دوید
از دو سه تا حلقهی اسبان سواری
و صدای نفس و شیهه و کوبیدن سُمها
همه سو هولِ قدمها و عَلَمها
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
بعد از آن سخت دوید از دو سه تا حلقهی اسبان سواری و صدای نفس و شیهه و کوبیدن سُمها همه سو هولِ ق
به خودش گفت: کمی مانده برو
از وسط این همه جا مانده برو ...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
به خودش گفت: کمی مانده برو از وسط این همه جا مانده برو ...
پیش میرفت ولی حلقه یک لشکر شد
متراکم ، متراکم ، متراکم تر شد...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
پیش میرفت ولی حلقه یک لشکر شد متراکم ، متراکم ، متراکم تر شد...
داشت از بین همین فاصلهها رد میشد
از دل هلهلهها، هرولهها رد میشد...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
داشت از بین همین فاصلهها رد میشد از دل هلهلهها، هرولهها رد میشد...
[مداح امشب میگفت: مگه میشه این امانتِ حسن و حسین، دستش رو از دست عمه کشیده باشه و دویده باشه وسط میدون و عمه دنبالش نرفته باشه؟]
خدا کنه راست نباشه... خدا کنه عمهجان نزدیک خیمهها مونده باشن...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
داشت از بین همین فاصلهها رد میشد از دل هلهلهها، هرولهها رد میشد...
رد شد از حلقهی سرنیزه و
از حلقهی شمشیر و کمانگیر و
کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح
دوید و
لب گودال رسید و
ته گودل چه دید و ...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
رد شد از حلقهی سرنیزه و از حلقهی شمشیر و کمانگیر و کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و ل
که سنان بود و سنان داشت
نیزه ای فاتحه خوان داشت...
🇵🇸 Ranyaa | رانیا
که سنان بود و سنان داشت نیزه ای فاتحه خوان داشت...
حرمله غرقِ عرق
چشم بر آن نیمه جان داشت
آخرین تیر خودش را به کمان
داشت...