eitaa logo
رسای اردکان
2.8هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
9.5هزار ویدیو
93 فایل
کانال رسمی روابط عمومی سپاه اردکان در پیام رسان ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💢امروز فضیلت زنده نگه‌داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. امام خامنه‌ای مدظله‌العالی حجت‌الاسلام والمسلمین سید اسماعیل شاکر فرامین جنابعالی در نماز جمعه به گوش خادمین شما در دفتر تاریخ شفاهی شهید محمدعلی قانعی رسید. هستی ما بر معرفی الگو‌های بومی در سطح شهرستان و کشور است. لازم به ذکر است طی ماه‌های گذشته از طرف ناحیه مقاومت بسیج اردکان درخواست ثبت خاطرات سردار شهید حاج سیدحسین فیض به دفتر تاریخ شفاهی داده شده و صحبتهای اولیه برای محقق شدن این امر نیز صورت گرفته است. قطعا برای انجام خروجی متقن و جامع نیاز به زمان داریم و ان شاءالله با عنایت خداوند این امر محقق و نکاتی که فرمودید نیز لحاظ خواهد شد. مهدیه ابویی مسئول دفتر تاریخ شفاهی شهید محمدعلی قانعی @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948 •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
⭕️ حسرتِ هفده ساله روایت سمیه هاتفی خواهر شهید محمدعلی هاتفی از حادثه‌ی تروریستی شاهچراغ قسمت اول قرار بود با خانواده‌ی برادرشوهرم دو روز، تفریحی بریم یاسوج و برگردیم. به دلم افتاد حالا که نزدیک شیرازیم یک سر بریم زیارت حرم شاهچراغ. تا اسم شاهچراغ را بردم، زینب؛ دخترم گفت: نه مامان نریم، اونجا با اسلحه می‌زننمون! همسرم؛ محمدجواد بلافاصله گفت: نه دخترم حرم دیگه امنه، پلیسا مواظبن. به اصرار من دو روز دیگر به سفرمان اضافه شد. مقصد بعدی به جای اردکان، شد حرم حضرت شاهچراغ. حوالی ساعت 11ظهر رسیدیم شیراز، سوییتی نزدیک حرم اجاره کردیم. تا وارد شدیم بچه‌ها بدو بدو رفتند جلوی پنجره و با شور و شوق گنبد و گلدسته حرم را به هم نشان می‌دادند. اولین‌بار بود که می‌آوردیم‌شان شیراز. هفده‌سال قبل من و همسرم، دوتایی آمده بودیم پابوس حضرت، از آن زمان حسرت زیارت دوباره‌ی آقا روی دلم مانده بود. دم‌دمای غروب از باب‌المهدی وارد حرم شدیم. ایستادیم جلوی گنبد و چندتا عکس انداختیم. بعد رفتیم داخل حرم زیارت کردیم و دوباره برگشتیم توی صحن. نزدیک سقاخانه نشستیم و مشغول خواندن زیارت‌نامه شدیم. بچه‌ها هم توی صحن چرخ می‌زدند و اطراف را می‌گشتند. آدم‌های زیادی روی فرش‌های دوروبرمان نشسته بودند. خادمی به سمت‌مان آمد و با صدای بلند و لهجه قشنگ شیرازی گفت: نماز جماعت توی شبستان خونده میشه. همسرم، حسن و حسین را با خودش به شبستان برد و قرارشد نیم‌‌ساعت دیگر دوباره همین‌جا جمع شویم. من، زینب، جاری‌ام و دخترش رفتیم قسمت خواهران. توی صفِ سومِ نماز نشستیم و گرم صحبت شدیم، زینب هم محو تماشای آیینه‌کاری‌ها شده بود و با گوشی‌ش مدام از جابه‌جای حرم عکس می‌گرفت. ده دقیقه‌ای گذشت که صدای جیغ و فریاد توی گوشم پیچید. صورتم را که برگرداندم، دیدم جمعیت زیادی وارد شبستان شدند. خانمی با ترس داد زد: تیراندازی شده، فرار کنید! فرار کنید! غوغایی به پا شد. همه به سمت درب دیگر شبستان دویدند. شوکه شده بودم، توی یک لحظه آرامش و شادیمان جایش را به وحشت و گریه داد. پابرهنه دویدم بیرون. توی جمعیت زینب را دیدم. دستش را محکم گرفتم و همراه مردم دوان دوان از حرم بیرون رفتیم. درب ورودی حرم را بستند. هرچه اطرافم را گشتم، جاری‌ام و دخترش را پیدا نکردم. مغازه‌دارها از مغازه‌‌هایشان بیرون آمده بودند. چندتا از زائران مثل ابر بهار اشک می‌ریختند و دنبال فرزند و همسرشان می‌گشتند، خانمی پایش آسیب دیده بود و گوشه پیاده‌رو نشسته بود و چندنفری هم غش کرده بودند. زینب از ترس به خودش می‌لرزید و زار زار اشک می‌ریخت. هرکاری می‌کردم نمی‌توانستم آرامش کنم. پشت‌سرهم به گوشی همسرم زنگ زدم اما آنتن نمی‌داد... @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
⭕️ حسرتِ هفده‌ساله روایت سمیه هاتفی؛ خواهر شهید محمدعلی هاتفی از حادثه‌ی تروریستی شاهچراغ قسمت دوم یک ساعتی می‌شد که با جانمازِ توی دستم و پابرهنه گوشه‌ی خیابان منتظر بودیم. دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید. خدا خدا می‌کردم یکبار دیگر بتوانم همسرم و پسرانم را ببینم. همهمه بین زائران و مردمِ ایستاده پشت درب حرم زیاد بود. هرکسی چیزی می‌گفت: +چهارتا زخمی توی صحن افتادن. +تا الان چندتا شهید شدن. +هنوز نتونستن تروریستا رو بگیرن. +یه تروریست بوده، همون اول گرفتن. از ترس ده دقیقه‌ای رفتیم داخل مغازه‌ای اطراف حرم پناه گرفتیم. تازه داشتم درک می‌کردم توی حادثه‌ی پارسال، زائران چه حس و حالی داشتند؛ آن‌روزها مدام ذهنم درگیر آرتین و شهادت مادر و پدرش بود. وقتی خبر اعدام تروریست‌ها را شنیدم خیلی خوشحال شدم. فکر نمی‌کردم دیگر جرأت کنند روی مردم بی‌دفاع اسلحه بکشند. بالاخره تلفن محمدجواد آنتن داد و بعد از چندتا تماس بی‌پاسخ، جواب داد. +محمدجواد کجایی؟ خوبی؟ چرا جواب تلفنت رو نمیدی؟ حسن و حسین کنارتن؟ حالشون خوبه؟ +خیلی عادی جواب داد: آره ما خوبیم. چیزی شده؟ +با تعجب پرسیدم: چیزی شده! نصف جون شدم! مگه توی شبستان نبودی؟ اونجا تیراندازی نشده؟ +آره ما توی شبستانیم. ولی اینجا خبری نیست! با بچه‌ها نمازمون رو خوندیم. آنتن نداشتم که زنگت بزنم. در شبستان رو هم بستن. فکر کردم مانوره! آخه دوروبرمون نیروهای امنیتی زیادن. برای اینکه جلوی اشک‌های دخترم را بگیرم، تلفن را بلافاصله دادم دستش. بیا با بابا حرف بزن. هیچ‌کدوم چیزیشون نشده. ولی زینب گوشش بدهکار نبود. حتی بعد از نیم‌ساعت که توانستیم توی صحن، همدیگر را پیدا کنیم و با راهنمایی نیروهای امنیتی‌ به سوییت برگردیم هم حالش بهتر نشد. تا صبح می‌لرزید و گریه می‌کرد. تا به محل اسکان برسیم، گوشی من و همسرم پشت سرهم زنگ می‌خورد؛ اقوام بودند که جویای احوالمان می‌شدند. مدام خودم را سرزنش می‌کردم که چرا روی آمدن به شیراز پافشاری کردم. با خودم فکر می‌کردم که اگر دخترم خوب نشود، چی کار کنم. اذان صبح همسرم و پسر بزرگم برای نماز به حرم رفتند؛ زینب اصرار داشت دیگر هیچ‌کدام به حرم نرویم و زود به خانه برگردیم. محمدجواد نشست کنارش و بهش گفت: بابا اونا می‌خوان حرم رو ناامن کنن تا کسی نیاد ولی تو که نباید بترسی. آقا خودش مواظبمونه. از نماز که برگشتیم، میریم خونمون. زینب کمی با حرف‌های پدرش آرام شد و توانست بخوابد. من هم شروع کردم به جمع کردن وسایل تا به اردکان برگردیم اما دل‌ توی دلم نبود، به خودم می‌گفتم‌: سمیه دیدی چی شد! دوباره باید چند سال دیگه حسرتِ یه زیارت دلچسبِ حضرت رو دلت بمونه! نمی‌توانستم با حضرت از پنجره‌ی اتاق خداحافظی کنم. دلم را به دریا زدم. دخترم را به جاری‌ام سپردم و دوباره به حرم رفتم. وارد صحن که شدم صوت قرآن از تمام بلندگوها پخش می‌شد. آرامش عجیبی گرفتم؛ همان آرامشی که شب قبلش با ورود به حرم حسش کرده بودم. از چادرها و کفش‌های جامانده، کالسکه‌های رها شده و خوراکی له شده‌ی دیشب توی صحن خبری نبود. کفش‌هایمان را از کفشداری حرم تحویل گرفتم؛تمام وسایل به جامانده از حادثه دیشب را توی کفشداری جمع کرده بودند. به مسجد بالاسر رفتم. نزدیک مقتل شهدای حادثه‌ی تروریستی پارسال نشستم. آنجا بود که بغضم ترکید و یک دلِ سیر زیارت کردم. @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
❓معراج شهدای اردکان کجاست؟ ♨️از جمله نشانه‌های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، سرمایه‌های هویتی است که از آن سال‌ها باقی‌مانده است. معراج شهدا‌ یکی از این سرمایه‌هاست که بخشی از فرهنگ دفاع مقدس ما را رقم می‌زند. در شهرستان اردکان از سال‌های ابتدایی جنگ تحمیلی تا به امروز از مکان فعلی گردان امام حسین (ع) برای نگهداری و شروع تشییع پیکر مطهر شهدا استفاده شده است. این مکان مقدس بواسطه حضور قهرمانان، آخرین دیدار خانواده‌ها با عزیزانشان و آخرین نجواهای مادران شهدا با فرزندانشان به گنجینه‌ای در اردکان تبدیل شده که انتظار می‌رود توسط نهادهای مربوطه و مردم شهیدپرور اردکان ارج گذاشته شود. 📍سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ معراج شهدا و محل شروع تشییع پیکر مطهر شهدا (مکان فعلی گردان امام حسین (ع)) 🔴 به زودی روایتی از این مکان مقدس منتشر خواهد شد. @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
📌روز حماسه و ایثار مردم شهرستان اردکان "از یاد نباید برود این "ایام‌الله" برای اینکه این ایام‌اند که آدم سازند." امام خمینی (ره) 💢 روزهایی در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس وجود دارند که به فرمایش رهبر کبیر انقلاب ایام‌الله نامیده می‌شوند. یقینا ۵ اسفند ۱۳۷۳ یکی از یوم‌الله‌‌های شهرستان اردکان است. 🇮🇷🌷در اسفند سال ۷۳ تشییع و خاکسپاری ۳۳ شهید گلگون کفن توسط مردم شهرستان اردکان رقم خورد که موجب شد روزی بی‌نظیر در تاریخ این دیار شهیدپرور به یادگار گذاشته شود. ⭕️ منتظر روایتی از این روز تاریخ‌ساز باشید. @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
🔅آغاز امامت حضرت مهدی (عج) و هفته دفاع مقدس گرامی باد. 💢رزمندگان تیپ مستقل 18‌الغدیر استان یزد، قبل از عملیات بدر سال 63، موقعیت امیرحسینی 🇮🇷اسامی رزمندگان🇮🇷 (از راست به چپ) عباس اعرابی رضا شاکر شهید محمد پایدار سالاری شهید حمید خان‌زاده @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
📌اهدا سه کیلوگرم طلا توسط خواهران اردکانی به جبهه‌های جنگ تحمیلی 🔴 تجربه‌ی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس به بیان حضرت امام (ره) عمدتا مرهون حضور زنان در عرصه نهصت بوده است. اما شاهدیم تاریخ‌نگاری دفاع مقدس عمیقا به "روایت زنان" این حوزه بدهکار است. ♨️ یکی از این روایت‌ها؛ اهدای سه کیلوگرم طلاآلات زنان اردکانی به جبهه‌های جنگ تحمیلی در دیدار با رئیس جمهور وقت؛ امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) است. ✅منتظر روایت شنیدنی از این دیدار باشید. @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
📌 اعزام رزمندگان 💢معرفی و حفظ آثار دفاع مقدس، نقطه‌ی عطفی بر شناخت و تبیین نقش پررنگ مجاهدان و ایثارگران آن دوران می‌باشد. 📎یکی از این آثار؛ ساختمان اعزام نیرو‌های مردمی به جبهه‌هاست. از اوایل جنگ تحمیلی، رزمندگان شهرستان اردکان از واحد بسیج سپاه انقلاب اسلامی به سوی جبهه‌ها اعزام می‌شدند. 📍مکان فعلی سالن اجتماعات هویزه بسیج، واحد بسیج سپاه انقلاب اسلامی اردکان در آن دوران است. 🔴 به زودی روایتی از روند اعزام رزمندگان شهرستان اردکان منتشر خواهد شد. @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
💢برای سومین سال متوالی اعزام جمعی از اهالی مهمان‌شهر صحابه اردکان به مزار سردار دلها؛ حاج قاسم سلیمانی 🔹تاریخ حرکت 12 دی ماه 1402 🤝با تشکر از حمایت 🔸مجمع بین‌المللی گردشگری 🔸خانه شهید @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
💢 پویش با تلفن همراه خاطرات اهالی خانواده و محله خودتون از الله اکبرهای سال57 تا به امروز را به صورت صوتی و تصویری ضبط کنین و برای ما ارسال کنید. ۱۲ تا ۲۲ بهمن ماه منتظر خاطرات شما هستیم. ارسال خاطرات متنی، صوتی و تصویری در پیام‌رسان‌ها به آیدی @rahaei_mt @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948 رویداد  •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
بدلیل مشکل فنی پیش‌آمده، مکان جلسه جدال دو جمهوری اسلامی به هیئت رزمندگان اسلام واقع در میدان بسیج منتقل شد. 🔴 جدال دو جمهوری اسلامی 📌سخنران محمدصادق شهبازی 🔖قائم‌مقام دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی کارشناس برنامه‌های ثریا، جهان‌آرا و... نویسنده و پژوهشگر حوزه انقلاب 🗓جمعه 10 فروردین 🔰ساعت 10 صبح 📍هیئت رزمندگان اسلام واقع در میدان بسیج اردکان @Tarikh_SHafahi_Ardakan •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
🔴 جدال دو جمهوری اسلامی 📌سخنران محمدصادق شهبازی 🔖قائم‌مقام دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی کارشناس برنامه‌های ثریا، جهان‌آرا و... نویسنده و پژوهشگر حوزه انقلاب 🗓جمعه 10 فروردین 🔰ساعت 10 صبح 📍هیئت رزمندگان اسلام واقع در میدان بسیج اردکان @Tarikh_SHafahi_Ardakan •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• ▪️| @rasa_ar |▪️
قول شفاعت 🇮🇷 "شماره‌ تماس‌های هادی، وحید، فاطمه. دونفر اول برادرزنش هستند و فاطمه همسرش". حوالی ساعت یازده صبح بود که این متن برایم پیامک شد. همین که توی کانال‌های شهرستان، خبر شهادت را دیدم، بدنبال شماره‌ تماس و صحبت با یکی از اعضای خانواده‌ش بودم. حالا شماره‌‌ها جلوی چشمم بود اما دست و دلم نمی‌رفت زنگ بزنم. یکی،دو ساعتی با خودم کلنجار رفتم تا بالاخره خودم را راضی کردم تا مصاحبه‌ی کوتاهی بگیرم. با هادی پورقاسمی تماس گرفتم. برایم سخت بود بگویم بابت چی زنگ می‌زنم. شما برادرزن حسین‌آقا هستید؟ من از دفتر تاریخ شفاهی اردکان تماس می‌گیرم. در خدمتم خواهر -چندتا سوال دارم میتونم بپرسم؛ شهید متولد چه سالی بودند؟ -شصت، شصت و یک. شک داشت، زهرا بابات متولد چه سالی بود؟ از پشت تلفن صدای دختری به گوشم خورد. -بابا متولد شصت و یک بود، سی شهریور. اشک توی چشم‌هایم جمع شد. -شهید فرزند دختر هم داشتند؟! -بله سه تا فرزند، یکی دختر و دوتا پسر. -زهرا خانم می‌تونه مصاحبه کنه؟ -توی بیمارستانیم، حالش خوب نیست. -حسین‌آقا آخرین‌بار کی اردکان بود؟ مدام توی سفر بود؛ سوریه، تهران، زاهدان... . آخرین‌بار ده روز قبل بود. چهار فروردین؛ روز آخری که داشت می‌رفت به فاطمه گفت: "دعا کن شهید شم من هم قول میدم شفاعتت کنم..." 1⃣ ایتا: https://eitaa.com/NafaseTazeArdakan تلگرام: https://t.me/NafaseTazeardakan 🆔 @NafaseTazehA
📣 | *نوبت شاعران* 💢 *فراخوان شعر شهدای خدمت* ▪️در پی شهادت رئیس جمهور گرامی و گروه همراهشان، دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به کلیهٔ شاعران دلسوخته اعلام می‌نماید اشعار خود را به همراه نام و شماره تماس، به آدرس زیر در پیام‌رسان‌های بله، ایتا، واتساپ و تلگرام ارسال نمایند. 🆔 @nobateshaeran 📆 مهلت ارسال آثار: *دهم خرداد‌ماه* 📌 اشعار منتخب به چاپ خواهد رسید و ضمن رسیدن به دست مردم، به اسناد تاریخی ملت مقاوم ایران خواهد پیوست. @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
📌رای در وقت اضافه _وَخیز برو رای بِده! _تو چه کارُدِ مَنِه؟ هر موقع حرف از انتخابات می‌شد داداشم سکوت می‌کرد ولی سکوتش علامت رضایت نبود. ساعت نزدیک نُه شب بود. یقین داشتم که رای نداده. از من اصرار از او انکار. بحثِ بینمان بالا گرفت. اصولا وقتی کم می‌آورم پای مامان را می‌کشم وسط. صدایم را بلند کردم تا هم خودش و هم مامان که توی آشپزخانه بود بشنوند. _ممد نَمُخواد رای بده. بلافاصله در جوابم گفت: ‌_هیچ‌‌تاشون دردشون درد ماها نیست. شما هم خوددون رو مسخره کردید که رای مِدید. و رفت بیرون. نگذاشت مامان حتی یک کلمه باهاش حرف بزند. تا اعلام پایان رای‌گیری هم برنگشت خانه... ‌ **** از در که آمد تو، بدون سلام، بلافاصله گفتم: _ممد شِنُفتی رییسی شهید شده؟ از تعجب داشت شاخ در می‌آورد، گفت: _این رو هم ترور کردن!؟ من اصولا به مزه دادن خبرها معروف هستم. البته توقع چنین عکس‌العملی هم ازش نداشتم. دیدم کُپ کرده با چشم‌های درشت همینطوری دارد بهم نگاه می‌کند و منتظر تایید است. _نِه فعلا گمشده. _ینی چی گمشده؟ درست بگو چطو شده! گوشی‌‌م را گرفتم مقابلش و یکی‌یکی خبرها را بهش نشان دادم. دیگر یا پای تلویزیون بودم یا گوشی به دست پیگیر اخبار. فکر می‌کردم قلبم دارد از جایش کنده می‌شود. چند دقیقه‌ای می‌نشستم، باز دوباره بلند می‌شدم اتاق را دور می‌زدم و صلوات و ذکرهایی که توی گروه‌ها منتشر شده بود را می‌خواندم. بعد از اذان مغرب همه پایه تلویزیون میخکوب شده بودیم. هر مطلب جدیدی در فضای مجازی منتشر می‌شد، یکی بلند می‌خواند؛ لحظه‌ای امید در دلمان زنده می‌شد و لحظه‌ای ناامیدِ ناامید بودیم. محمد تا آخرشب چندباری از مغازه‌اش برگشت خانه. تا چشمش به من می‌افتاد، می‌پرسید: _خبری نی؟ البته معطل پاسخ هم نمی‌ماند. از چهره‌های نگران و چشم‌های پر از اشک خانواده، جوابش را می‌گرفت. فردای همان روز بعد از اذان ظهر از در که آمدم تو، ازم پرسید: _این پوسترای روی طاقچه برای خودته؟ _ها! _اضافی نداری؟ مُخوام بزنم به دُکونُم. 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌ ایتا با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @TSH_Ardakan @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
📌يَا هادِيَ الضَّالَّةِ رُدَّ عَلَيَّ ضالَّتِي توی خواب و بیداری بودم که صدایی شنیدم؛ _جونم به لو رسید، خبری نشد؟ رییسی رو پیدا کِردن؟ چشمم را باز کردم. نفهمیده بودم کی با موبایل توی دستم، پایین مبل خوابم برده بود. بلافاصله گوشی‌م را روشن کردم و رفتم سراغ کانال‌های خبری _نِه هنو مادر! خبری نیس که نیس! _ خیلوخب حالا وَخیز نمازُد بُخون تا اُفتو در نیومده. تلویزیونم روشن کن. اولین بار بود از کوچیک تا بزرگ همه جلوی تلویزیون جمع شده بودیم حتی تماشای سریال جذاب پایتخت هم نمی‌توانست خانواده را دور هم جمع کند، آن هم صبح به این زودی! مادر با چادر نماز و تسبیح توی دستش، نشست روی مبلِ جلوی تلویزیون. چشم دوخته بودیم به خبری که پشت سر هم پخش می‌شد؛ تصویری مه‌‌آلود از کوه‌های ورزقان و گوینده‌‌ای که مدام تکرار می‌کرد: «اطلاعات جدیدی در دست نیست، نیروهای هلال‌احمر در حال پیدا کردن مکان دقیق هلیکوپتر هستند.» گوشی‌ام را به شارژ زده بودم و ایستاده یک نگاهم به صفحه موبایل بود و یک نگاهم به صفحه تلویزیون. از بعدازظهر روز قبل که خواهرم به مادرم تلفنی خبر سقوط بالگرد را داد، ازش خواست دعای پیدا شدن را بخواند؛او هم نشسته بود رو به قبله و مدام "یا هادی الضاله رد علی ضالتی" را می‌خواند و خدا را به برادر شهیدش و امام رضا قسم می‌داد. توی فک‌وفامیل هرکسی چیزی گم می‌کرد بلافاصله به مادرم زنگ می‌زد که "عصمت من پِیوش مِگردم تو آیه‌ت رو بخون" عجیب بود، زود هم پیدا می‌شد ولی هروقت خودمان می‌خواندیم تاثیری نداشت. ساعت هفت شد. برخلاف روزهای عادی که توی این ساعت در تب‌وتاب آماده شدن و رفتن سرکار بودیم اما کسی از سرجایش جُم نمی‌خورد. تا اینکه توی چندتا از کانال‌ها منتشر شد؛" انا لله و انا الیه راجعون" بند دلم پاره شد؛انگار دنیا روی سرم آوار شده باشد. بلند گفتم: _ اعلام کِردن، رییسی شهید شد! مادر محکم زد روی پایش و داد کشید: خاک عالم تو سرم... سکوت جای همهمه و دلهره چند دقیقه قبل را گرفت. همزمان با صوت قرآنی که پخش شد همه به گریه افتادیم و با لباس مشکی از خانه زدیم بیرون. 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌ ایتا با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @TSH_Ardakan @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948 با ما همراه شوید: ╔═══════ •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• 🆔 ▪️| @rasa_ar |▪️ ╚═══════════════
📝روایت شهدای جمهور 🔹 محورها ۱.شهادت دعا و نذورات قبل از شهادت عکس العمل نسبت به پیام رهبری واکنش هنگام شنیدن خبر شهادت و... ۲.خدمات سفرهای استانی دیدارها و نامه‌های مردمی و... 🔹راه ارتباطی ارسال روایت ها و سوژه های خود پیرامون شهادت آیت الله رئیسی و خدمات ایشان   ☎️09918629611 یا به آدرس: 🆔 @shohadayekhedmat_ir دربله،ایتا،تلگرام ارسال نمایید. @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
📼 واحد تاریخ شفاهی حسینیه هنر یزد برگزار می‌کند: 🔰گنج نگار 📌کارگاه چهار روزه آموزش مقدماتی و پیشرفته مصاحبه و نویسندگی تاریخ شفاهی (ویژه علاقه‌مندان از سراسر استان یزد) 📎سرفصل های دوره: 🔹️مبانی نظری تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی 🔸️سوژه ها و موضوعات 🔹️رصد و سوژه‌یابی تاریخ شفاهی 🔸️ایجاد ارتباط مؤثر و مفید با سوژه 🔹️آرشیو 🔸️خروجی‌های مختلف تاریخ شفاهی 🔹️آشنایی با قالب‌های تدوین تاریخ شفاهی 🔸️تیترگذاری 🔹️بایدها و نباید‌های تنظیم متن ✅اساتید دوره: 🔺️اسماعیل هاشم‌آبادی 🔺️حجت الاسلام علیرضا اشرفی نسب 📃 زمان برگزاری دوره: ۵و۶ و ۱۲و۱۳ مهر 🕰 مهلت ثبت نام: ۹ تا ۱۶ شهریور 💳 هزینه دوره: هر نفر ۳۰۰.۰۰۰ تومان ✍️با افراد برگزیده قرارداد همکاری بسته می‌شود. 📝 اردکانی‌ها برای ثبت‌نام عبارت «تاریخ شفاهی» را به شماره یا آدرس زیر در پیام‌رسان‌ها کنید.
09103867504
@TSH_Ardakan 🔴 سرویس رفت‌وآمد و اسکان برای افراد شرکت‌کننده از شهرستان اردکان به صورت رایگان مهیا می‌باشد. @yazde_ghahraman @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 این بار روایت شما را از خط مقدم نبرد می شنویم... 🔹روایت شما از دفاع مقدس 🔸روایت شما از پیشرفت 🔸روایت شما از زنان موفق 🔹روایت شما از قهرمانان و الگو‌های واقعی و بومی 📌و کلی روایت شنیدنی و کارآمد از تجربیات این سالهایی که با هم به پیش آمده‌ایم برای اینکه چراغ راه ما باشد برای رسیدن به قله... 🔹 جهت ثبت نام در دوره آموزش تحقیق و مصاحبه در تاریخ شفاهی به شماره تماس زیر عبارت "تاریخ شفاهی" را پیامک کنید. 09103867504 آیدی پشتیبانی👇 @TSH_Ardakan 📃 زمان برگزاری دوره: ۵و۶ و ۱۲و۱۳ مهر ❌ مهلت ثبت نام تا 25 شهریور تمدید شد. 💳 هزینه دوره: هر نفر ۳۰۰.۰۰۰ تومان ✍️با افراد برگزیده قرارداد همکاری بسته می‌شود. 🔴 سرویس رفت‌وآمد و اسکان برای افراد شرکت‌کننده از شهرستان اردکان به صورت رایگان مهیا می‌باشد. @yazde_ghahraman @Tarikh_SHafahi_Ardakan https://eitaa.com/joinchat/3376742568Cb783b09948