eitaa logo
رثاء
580 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
2 فایل
اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الفَرَجْ و اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَعْوانِهِ و اَنْصارِهِ وَ المُسْتَشهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🤲🌹 انتقادات و پیشنهادات درباره شکل و محتوای کانال راه ارتباطی با ادمین کانال رثاء @admin_rasaa1
مشاهده در ایتا
دانلود
مظهر خُلق لطیف هر دلی شیداست ایزد را، بگوید یا علی هر که مجنون است سرمد را، بگوید یا علی هر که مشتاق است احمد را، بگوید یا علی هر که می خواند محمد را، بگوید یا علی یا علی گفتم علیِ اکبرش آمد به یاد یا علی گفتم گل پیغمبرش آمد به یاد یاد اکبر یاد سرمد را به دل ها آورد یاد اکبر یاد احمد را به دل ها آورد یاد اخلاق محمد را به دل ها آورد یاد عشق و شورِ بی حد را به دل ها آورد مظهر خُلق لطیف و شور و احساس آمده أشبه الناس آمده، آقای عباس آمده کیست شِبه مصطفی، آنکه شبیه حیدر است کیست مجذوب خدا، آنکه ز نسل کوثر است کیست شاگرد حسن، نامش علیِ اکبر است کیست فرزند حسین، آنکه همان پیغمبر است سیرت و صورت نبی را مثل و همسان است او ظاهر و باطن چنان ختم رسولان است او چون قلم در وصفِ او شعرِ خدایی می سرود رویْ احمد، مویْ احمد، خویْ احمد می نمود چون نقاب از چهره اش دستانِ رحمت می گشود دل ز مادر، دل ز بابا، دل ز خِلقت می ربود رویِ او می خواست از ایزد که چون احمد شود جسم او حق داشت تا آئینه  سرمد شود صاحب جود و کرامت در مناعت بی نظیر سیره اش تهذیبِ نفس و در اطاعت بی نظیر بنده ای پاک و مطهر در عبادت بی نظیر راست می گویم که باشد در شجاعت بی نظیر در ولادت بی نظیر و در شهادت بی بدیل کیست او پور خلیل و کیست او اول قتیل در مصافِ او ندارد هیچکس تاب قرار می شکافد از هجوم خود سپاهی بی شمار می درَد شمشیراو هوهو کنان چون ذوالفقار تابجنبد دشمنش، سرها ست که گردد شکار عزمِ میدان کردنش، والله چون عزم علیست شیوه  جنگیدنش، بالذّات چون رزم علیست وقت میدان رفتنش، قلب فضا را می درَد با قدم هایش دل بابای خود را می برد تیربارانِ حرم را بر تنِ خود می خرد آه، از آن دم که روحش سوی جنت می پرد جسمش از شمشیر و نیزه، إرباً إربا می شود تشنه لب جان میدهد، قربان بابا می شود رویِ زانو می کشد خود را کنار او حسین می شود پیش سپاهی، بی قرار او حسین وای از قلب حزین و چشم خونبار حسین تا به حالا کس ندیده، دیده  تار حسین در میان هلهله خواهر به دادش می رسد آری آری یاریِ مادر به دادش می رسد شاعر: محمود ژولیده 👇👇👇 @rasaa1
السَّلامُ عَلَیکَ یا أوَّلَ قَتیلٍ مِن نَسلِ خَیرِ سَلیلٍ مِن سُلالَةِ إبراهیمَ الخَلیلِ صَلَّى اللّهُ عَلَیکَ وعَلى أبیکَ فانی ذات خدا شد فانی دنیا نشد *وقتی داره میره، ابی عبدالله اجازه داد همچین که اومد از خیمه بیاد بیرون زن و بچه همه دورشو گرفتن. مخدّرات، عمه ها، رقیه، سکینه خانم، همه دارن التماسش میکنن. علی اکبرم! اگرم می خوای بری میدان یه مقدار دیرتر برو. چرا اولین نفر تو داری میری؟ یه وقت ابی عبدالله فرمود: رهاش کنید پسرمو... هو ممسوس فی ذات الله... او غرق شده در ذات خدا... او باید بره. فانی ذات خدا شد فانی دنیا نشد موقع رفتن حریفش گریه ی زن ها نشد از برم دامن کشان که رفت گفتم با خودم خوش بحال آنکه در هفت آسمان بابا نشد نیزه بر پهلوش خورد و کشتی ام پهلو گرفت روی موج تیغ رفت و راهی دریا نشد «حسین حسین آقام آقا آقام آقا» *وقتی وارد میدان شد پیرمردای سپاه، اونایی که پیغمبر و درک کرده بودن، تا نگاه کردن، گفتن: یا لَلْعَجب! پیغمبر وارد میدان شده. اشبه الناس خَلقاً، خُلقاً، منطقاً به رسول الله... گفتن ما با رسول خدا جنگ نداریم، اما تا خودشو معرفی کرد، صدا زد أنا علی بن الحسین ابن علی بن ابیطالب... تا گفت من علیم دوره اش کردن. یکی سنگ میزنه...  وقتی نانجیب شمشیر رو بر فرق علی زد دست، گردن اسب انداخته دیگه جون نداره روی اسب، خون فرق علی رو چشمای اسب رو گرفت، اسب اشتباهی بجای اینکه برگرده سمت خیمه ها، رفت تو دل دشمن... روایت برا اینجاست نانجیب ها دوره کردن "فَقطّعوه به سُیوف ارباً اربا..." حالا با حسین میگی ولدی علی ولدی علی ... اینجا آخرین حرفشم زد، ابتا علیک مِنَّ السلام... خداحافظی کرد با بابا. میگن ابی عبدالله مثل باز شکاری خودشو رسوند. دشمنا رو قلع و قمع کرد، تا رسید به بدن علی از روی اسب داره نگاه میکنه حسین. تا نگاهش افتاد به بدن قطعه قطعه دیدن از اسب پیاده شد. این چند قدمو میخواد حسین، راه بره تا کنار بدن... جلو همه لشکر، یه وقت دیدن حسین خورد رو زمین... مرحوم شیخ حُر میگه: ابی عبدالله دو زانو دو زانو، دیگه پاها قوتی نداره. خودشو رسوند بالاسر علی... دست و پای باعث و بانیش الهی  بشکند اولین بار است پیش پای بابا، پا نشد یک پدر میخواستم از او مرا مهمان کند هرچه کردم وا کنم راه گلویش را نشد *بچه وقتی کوچیکه راحت بغلش میکنی، می بوسی، وقتی جوون میشه برا بابا سخت میشه... حال، راحت در بغل می گیرمت می بوسمت چون حیا کردیم از هم، شام تاسوعا نشد خنده ای که شد سر جمع آوری پیکرش در طی پنجاه سال عمر ما، بر ما نشد *گفتن باباشو نگاه کن! هی داره قطعه قطعه این بدنو جمع میکنه. یه نگاه به عباس کرد گفت... زحمتی دارم اباالفضلم تو هم با من بگرد من که خیلی گشتم اما، بیش ازین پیدا نشد این که برگشته حرم بین عبا بخت من است در میان یک عبا بخت بلندم جا نشد او خلاصه آمد و من هم خلاصه چیدمش چیدم اما آن جوان خوش قد و والا نشد چشم خود را بست و خواب از چشم یک خیمه گرفت هیچ کس مثل رقیه بعد او تنها نشد  *میان همهمه شام راوی نوشته، و بَکا بُکاء عالیا... بلند بلند داد میزد حسین...  روایات اینطوری نوشتن. بعضیا نوشتن اول، قبل از اینکه ابی عبدالله برسه عمه سادات اومد.این مسیر طولانی رو عمه سادات دوید. بعضی وقتا این چادر عربی به پاش گیر می کرد. روایت میگه کنار بدن علی داشت جون می داد، به وقت دید یه دست رو شونه شه. هی میگه داری چیکار میکنی با خودت؟ نگاه کرد دید زینبه. همه میگن کمکش کرد. اما من میگم دردسر حسین بیشتر شد. یه نگاه به زینب کرد. یه نگاه به علی کرد گفت .. خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بین نامحرم ببر... «حسین حسین...» 👇👇👇 @rasaa1
37180-attachment-3880879.mp3
41.54M
روضه حضرت علی اکبر علیه السلام محمدرضا طاهری
صولت عباس اهل عالم هنر ار خصلت عباس من است عشق در سایه شخصیت عباس من است منم آن یار امین حامی دین ام بنین هر چه دارم همه از دولت عباس من است همسرم شیر خدا و پسرانم همه شیر شیر مردان وله از صولت عباس من است در شب چاردهم، ماه که پر نورتر است عکسی از نیم رخ صورت عباس من است هنر آن نیست که لب تشنه بمیری به کویر هنر آن است که در طینت عباس من است تشنه لب داخل دریا شد و عطشان برگشت این همان قطره ای از همت عباس من است غیرت الله علی بی بدل است، اما گفت بدل غیرت من غیرت عباس من است نه فقط یثرب و شامات و نه ایران و عراق کرده کاری همه جا صخبت عباس من است هر کسی را نتوان باب الحوائج گفتن به حقیقت قسم این شهرت عباس من است کوه ها شد متحیر به ثبات قدمش سروها در عجب از قامت عباس من است جثه اش گر چه ز شمشیر جفا کوچک شد این بزرگی است، که از عزت عباس من است قدرت آن نیست به یک حمله سپاهی بکشی قدرت لم یزلی قدرت عباس من است یا علی گفت و امان نامه ز دشمن نگرفت دین فروشی بری از ساخت عباس من است هی نگویید چرا ام بنین پیر شده سبب حالت من حالت عباس من است دستهای پسرم گشته قلم در لب آب صفحه سینه پر از محنت عباس من است این شنیدم زده فریاد، غریبم مولا غصه قلب حسین غربت عباس من است شاعر: ولی الله کلامی زنجانی 👇👇👇 @rasaa1
السلام علیک یا ساقی العطاشا مرحوم مجلسی در بحار نوشته:"وَ لَمَّا رَأَی الْعَبَّاسُ وَحْدَةَ أخِیهِ الْحُسَیْنِ‌(علیه السلام)" وقتی دید برادر تنها شده دیگه کسی نمونده،اصحاب همه رفتند.بنی هاشم همه شهید شدند.علی اکبر رفته قاسم رفته.عون و جعفر رفتندبرادراشو فرستاده گفته برید جلو چشمم شهید بشید.اومد مقابل امام حسین ایستاد.صدا زد:"یَا أخِی! هَلْ مِنْ رُخْصَةٍ؟ "مولای من اجازه میدی برم میدان جونم رو فدات کنم؟ «ولایت پذیری اینه.یه عمری مشق رزم کرده بود.یه عمری به خودش وعده داده بود،گفته بود میرم مقابل این لشگر می ایستم،جونم رو فدای امامم می کنم.» تا اومد اجازه خواست.مجلسی نوشته:"فَبَکَى الْحُسَیْنُ‌(علیه السلام) بُکَاءً شَدِیداً"آقا شروع کرد های های گریه کردن ثُمَّ قَالَ:"أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی."تو پرچمدار منی.تو‌ علمدارمنی"و اِذا مَضَیتَ تفرَّقَ عسگری"اگه تو بری لشکرم از هم می پاشه.لشکری برام نمونده.عباس تو برای من یه ملتی.تو برای من یه لشگری اگه تو بری شیرازه ی خیمه های من از هم می پاشه.ستون خیمه های من پایین میاد. عباس صدا زد:"یا أخی قَدْ ضَاقَ صَدْرِی..." سینه م سنگینی می کنه."وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ"دیگه از زندگی خسته شدم."وَ أُریدَ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ"ميخوام از اين منافقین خونخواهى کنم. آقا امام حسین به جای اینکه بفرماد برو میدان،برو‌ رجز بخون. ماموریت رو برای عباس یه چیز دیگه تعیین کرد"فَقالَ الْحُسَین فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ."یه ذره آب برای بچه‌ها بیار.هر چی شما بگید معطل نکرد. نوشته:"فَذَهَبَ  العَباس"عباس رفت مقابل لشگرایستاد شروع کرد موعظه کردن"وَ وَعَظَهُم و حَذَّرَهُم"موعظه کرد. اونا رو از آخرت و بلاش تحذیر داد."وَلم یَنفَعَهُم"فایده ای نداشت "خَرَجَ اِلی اَخیه،فَاَخبَره"اومد مقابل برادرش ایستاد. به آقا گزارش داد،این جورگفتم،فایده ای نداشت. همچین که داشت با امام حسین حرف میزد؛"فَسَمِعَ الاَطْفال،یُنادونَ العَطش،العَطش"این صدای بچه ها به گوشش می رسید؛"فَرَکِبَ فَرِسَه"سوار بر اسب شد. آخرین نگاه ها رو به مولا انداخت.. آخرین بار به خیمه رباب نگاه کرد.نمیدونم علی اصغر رو دید یا نه... "فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ"سوار بر اسب شد و نیزه رو برداشت" وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ"مشک رو برداشت و سمت فرات رفت."فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ"چهار هزار نفرمحاصره ش کردند."وَ رَمَوهُ بِالنَّبالِِ."اول تير بارانش  کردند."َفَکَشَفَهُم"لشکر رو شکافت."وَ قَتَلَ مِنهُم عَلَى مَا رُوِيَ ثَمَانِينَ رَجُلاً حَتَّى دَخَلَ المَاءَ."بر اساس روایت هشتاد ملعون رو به جهنم فرستاد و وارد شریعه شد."فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَشرِبَ غُرفَةََ مِن المَاءِ"همچین که یه مشت آب بالا آورد؛"ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ" یادش افتاد هم آقا تشنه هست هم بچه ها تشنه اند آب رو روی آب ریخت"وَ مَلَأَ القُربَةَ"مشک رو پر کرد.."وَ حَمَلَهَا عَلَى كِتفِهِ الأَيمَنِ وَ تَوَجَّهَ نَحوَ الخِيمَه "مشک رو روی کتف راستش انداخت.به سمت خیمه ها برگشت... "فَقَطَعُوُا عَليَه‏ الطَرِيقَ وَ أَحَاطُوُا بِهِ مِن كُلِّ جَانِبِِ "راهش رو بستند.عباس رو از هر طرف محاصره کردند... ساعتی بعد دور برادرت رو گرفتند.حسینت داخل قتلگاه افتاده بودجلو می رفتند،عقب می آمدند.گفتند بذار بترسونیمش " فَحَارَبَهُم حَتَّى ضَرَبَهُ نَوفِلُ الأَزرَقُ عَلَى يَدِه اليُمنَى فَقَطَعَهَا"دست راستش قطع شد... "فَحَمَلَ القُربَةَ عَلَى كِتفِهِ الأَيسَرِ "مشک رو به شانه چپش انداخت."فَضَرَبَهُ نُوفِلُ فَقَطَعَ يَدَهُ اليُسرَى مِن الزَندِ"دست چپ جدا شد...سریع مشک را به دندان گرفت... "فحَمل القِربةَ بأسنانِهِ.."اگه دست ندارم مشک پر آب دارم" فجاءَهُ سَهْمٌ فأصاب القِربَةَ" تیرآمد به مشک خورد."و أُريقَ ماؤُها" آب روی زمین ریخت.فَوَقَفَ العباس متحیِّراََ"یه وقت نفس خلقت در سینه حبس شد.همه جا ساکت شد.وقتی آب روی زمین ریخت عباس با تحیر ایستاد."ثُمَّ جَاءَهُ سَهمُ آخَرُ فَأَصَابَ صَدرَهُ"تير آمد به سينه مباركش خورد. اینقدر تیر سریع آمد دست نداشت."فَانقَلَبَ عَن فَرَسِه"بدون دست از بالای اسب به زمین افتاد..تیری که به سینه اش خورد چه شد؟!"وَ صَاحَ إِلَى أَخِيِه الحُسَينِ أَدرِكنِي" فقط فرياد زد: ادركنى.بیا به فریادم برس... حسین آمد بالا سرش".فَلَمَّا أَتَاهُ رَآهُ صَرِيعَاً فَبَكَى."وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است شروع کرد گریه کردن... ادامه..................... 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
"و قال الحسين علیه السلام الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي."امام حسين فرمود:کمرم شكست.بیچاره شدم...  اومد بالای سرش سعی کرد این بدن رو جمع کنه عباس صدا زد:"یا أَخی! ماتُریدُ مِنّی..."حسینم میخوای با من چه کار کنی؟ یه وقت من رو به خیمه ها نبری... همه بگید یا حسین یاحسین یاحسین... 👇👇👇 @rasaa1
33134-attachment-Shab09Moharram1401[02].mp3
13.75M
روضه حضرت عباس علیه السلام میثم مطیعی
السّلام ای بدن بی‌سر گرما دیده  السّلام ای سر مجروح کلیسا دیده  با چه وضعی، ته گودال کشاندند تو را  ما شنیدیم ولی زینب‌کبری دیده  باد گرمی وزید در گودال  شمر آمد، پرید در گودال  به‌روی سینه‌ی حسین نشست  خنجرش را کشید در گودال  پنجه در گیسوی حسین انداخت  مادرش را ندید در گودال  خنجرش را گذاشت بر حنجر  شور محشر دمید در گودال  بین گودال دست‌وپا می‌زد  مادر خویش را صدا می‌زد  غرق خون و غریب و لب‌تشنه  آه! بی‌حال، دست‌وپا می‌زد  روی جسم‌اش، برو بیایی بود  شاه؛ پامال، دست‌وپا می‌زد ــــــــــــــــــ سلام من به حسین و به کربلای حسین  تمام عالم امکان، شود فدای حسین  میان این‌همه فریاد و شور آزادی  طنین فکنده در عالم فقط صدای حسین  نفس ببین به شروع دعای استسقا  گرفت بارش رحمت ز ربّنای حسین  خدا به پنجه‌ی مشکل‌گشای اصغر داد  تمام سلطنت خویش در ازای حسین  خدا رفیع نموده‌ست آن لوایی که  منقّش است به «یا صاحب ‌اللّوای حسین»  حسین؛ پشت‌سر مادر است در محشر  و هرکه اهل بهشت است در قفای حسین  به رغم سکّه‌ی اصحاب‌کهف، معتبر است  هنوز در همه‌جا، سکّه‌ی بلای حسین  سلام من به حسین و به کربلای حسین  سلام من به علمدار باوفای حسین 👇👇👇 @rasaa1
30566-attachment-@MAHMOUDKARIMMI_SHAB_11_MOHARRAM_1401.mp3
4.04M
روضه امام حسین علیه السلام محمود کریمی
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ نموده واست ديگه برادري، نه آب آوري نه جُون و عابسي، نه عون و اكبري الهي بميرم براي تو غريبِ كربلا نبينم حسينم تنها بموني بينِ دشمنا تكيه نزن آقا به نيزه ها به نيزها به نيزه ها اِذنم بدي برات ميشم فدا ميشم فدا ميشم فدا واسه وداع اومدي سوي حرم آه برادرم آخه بايد چه جور از تو دل بِبُرم مي دوني چي اومد اين دم آخري به روز من برا چي برادر از من ميخواي تو كهنه پيرُهن خوب ميشناسي آقا اين لشكر و اين لشكر و اين لشكر و خواهر بشه فدات تنها نرو تنها نرو تنها نرو داغ برادر از تنم تاب و توان برد رفتي حصار خيمه را باد خزان برد بغض علي را داشت هر كس رفت گودال پيري عصا و آن يكي تير و كمان برد پيراهني كه يادگارِ مادرت بود هر چند ديگر پاره بود آن ساربان برد اي كاش قاتل خنجرش را تيز مي كرد خواهر بميرد كشتنت خيلي زمان برد در آن شلوغي ها نفهميدم حسينم خولي سرت را بُرد آيا يا سَنان بُرد گودال پيرم كرد جانِ خواهر! اما جانِ مرا بزم شراب و خيزران برد *چند بار ابي عبدالله با زينب وداع كرد، چند بار زينب رو ديد و آرام كرد، اما وقتي اراده ي ميدان رفتن داره ديد زينب آرام و قرار نداره، خيمه ها رو بهم ريخته از بس گريه ميكنه، يه بار موقع ميدان رفتن از مركب پياده شد، نگاه كرد ديد نازدانه اش خودش رو انداخته زير پاي مركب، بابا تا از مركب پياده نشي نميذارم بري، يادمه وقتي خبر شهادت مسلم رو آوُردن، دخترش حميده رو چطور روي زانو گذاشتي، چطور دست نوازش به سرش كشيدي، منم بايد روي زانوت بذاري، دستِ يتيمي به سرم بكشي، دختر رو آرام كرد، دوباره قصد ميدان رفتن داره ديد زينب آرام نميشه، خواهرم چرا اينطور گريه ميكني؟ گفت:عزيزِ دلم! دست ولايت روي سينه ام گذاشتي آرومم كردي، اما الان يه لحظه يادم اومد امشب داري ميري، يه زنِ تنها اين همه زن و بچه، توي اين بيابون ها، اگه بهونه ي بابا بگيرن چي جوابشون رو بدم؟ چه جوري بچه هات رو آرام كنم؟ دوباره داره ميره ميدان، ديد دوباره زينب بهم ريخته، خواهرم! چرا دوباره گريه ميكني؟ گفت: داداش! از خدا پنهان نيست، از تو هم پنهان نيست، تو داري ميري من مي ترسم، هر چي دور و برم رو نگاه ميكنم جز تو پناهي نمي بينم، تو هم ميخواي بري... ای حسین، ای حسین، اي حسين! 👇👇👇 @rasaa1
37240-attachment-3887932_128kb.mp3
12.09M
روضه امام حسین علیه السلام مهدی سلحشور
السلام علیک یا بقیه الله ..آجرک الله خداوندی که لیلای حسین است خودش هرجوره شیدای حسین است زگریه پاک کردم چشم خود را چرا آخه به روی چشم من جای حسین است اگر هرشب به هیئت می روم من دلیل آن به فرمای حسین است به جای خوب ها من را سوا کرد خدایی عشق معنای حسین است ملالی نیست دنیا دوستم من اگر دنیام دنیای حسین است گناه از شهر رفت و نور آمد خدا رو شکر غوغای حسین است چرا بیمارها نومید باشند امید ما مداوای حسین است حسین جان حسین جان خوشم با آفتاب کربلایش گلستان بین صحرای حسین است برات اربعینم را بگیرید آخه علاج کار امضای حسین است شب آخر است امشب شب آخر من و تو چه قیامتی‌ست اینجا شده محشرِ من و تو برویم در بیابان بکَنیم هرچه خار است نگران بچه ها شد دلِ مضطرِ من و تو تو ببین رباب و لیلا همه عزم جنگ کردند صفِ این زنانِ بی کس شده لشکرِ من و تو علی اکبر امشب آمد پی دست بوسی من به عبا رسیده فردا تنِ اکبرِ من و تو تو نگو زِ غارتِ من که نگویم از لباست به خدا که قلبِ زهرا زده پرپر من و تو *داره شمشیرش رو تیز میکنه .. همینطور که داشت شمیشیر تیز میکرد صدا میزد یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ .. یه وقت دید پرده خیمه باز شد خواهرش سراسیمه دامن کشان خودش رو رسوند به ابی عبدالله .. حسین جان مگه میخوان فردا تو رو بکشن ؟!! .. عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة هست .. هنوز باور نمیکنه .. تو رو میخوان بکشن ..؟! بعد حضرت شرح داد دونه ذونه جدم کجا رفت ؟ بابام علی کجا رفت .. دونه دونه گفت یه وقت فرمود اگه فردا من مرغ قنطاره باشم بالاترین نقطۀ این سرزمینم برم منو میگیرن و میکشن .. روایت داره چنان با سیلی به صورتش زد غش کرد افتاد .. دستاش رو گرفت یکی یکی بوسید گفت من از تو خواهشی دارم میشه فردا به این لشکر بگی به جای تو سر از تن من جدا کنن .. من طاقت ندارم .. تو نگو زِ غارتِ من که نگویم از لباست به خدا که قلبِ زهرا زده پرپر من و تو طرفی به تازیانه طرفی به تیغ و نیزه همه میزنن زخمی روی پیکرِ من و تو هلال ابن نافع میگه دیدم حضرت از خیمه اومد بیرون دورِ خیمه و یکم فاصله دار از خیمه ها رفت .. میگه ترسیدم دست به شمشیر آهسته مواظب بودم نامردی از پشت نزنه حضرت رو دیدم هی میشینه رو زمین پا میشه .. یه وقت صدا زد کیه دنبالِ من؟.. زود صدا زدم غلامت هلال ابن نافع ترسیدم به شما زخمی بزنن محافظت وار اومدم دنبالِ شما .. آقاجان چه کار میکنی تو این بیابان؟ فرمود فردا شب بچه های من آواره میشن .. دارم دونه دونه خارهارو جمع میکنم .. ــــــــــــــــــ خورشیدِ صبح فردا بالا نیاید ای کاش وقت جدایی از هم، بر ما نیاید ای کاش یک لحظه هم نباشی در دردسر میافتم دلشوره ام زیاد است، فردا نیاید ای کاش بگذار تا بمانم خیره به چشم نازت قرآن بخوان برایم با صوتِ دلنوازت گفتی که در نمازم باشم به یادت اما خیلی مرا دعا کن امشب سرِ نمازت کرده غمت دلم را هر لحظه سخت تهدید خیلی دلم سر شب با گریه هات لرزید طاقت نداشتم خب، آتش به سینه ام زد خاری که پشت خیمه، دست تو را خراشید ای وای اگر بسوزی، در التهاب باشی لب تشنه باشی اما محروم از آب باشی خواهر بمیرد اما این صحنه را نبیند از درد زخم هایت در پیچ و تاب باشی 👇👇👇 @rasaa1
30440-attachment-HajMansoorArzi_Moharam1400_10.mp3
3.59M
روضه امام حسین علیه السلام حاج منصور ارضی
بسم الله الرحمن الرحیم *گفت خشکسالیِ در مدینه بود، مردم اومده بودن برا دعا، نماز استثغا؛ دیدم میون این مردم یه غلام سیاهی راهشو جدا کرد از هیبت این غلام ناخواسته دنبالش رفتم. دیدم رفت یه گوشه ای به تنهایی دستشو بالا آورد و شروع کرد دعا کردن. تو نخ این غلام سیاهه بودم، یه مرتبه دیدم باران رحمت الهی نازل شد. گفتم دعای این بود؟ با دعای این؟ من ببینم این کجا میره! اومد بره منم دنبالش راه افتادم. تو کوچه پس کوچه های مدینه دیدم اومد تو کوچه بنی هاشم. شک کرده بودم اما دنبالش رفتم به یقین برسم. دیدم وارد خونهٔ امام سجاد شد. گفتم بله غلام این خونه بایدم اینطوری دست به دعا برداره خدا باران رحمتشو نازل کنه..یه جاهایی تو این روایت هم لطیفه هم آدم دلش می سوزه. میگه فرداش رفتم درِ خونه آقام زین العابدین علیه السلام در زدم. آقا با محبت باهام برخورد کرد.گفتم آقاجان یه  درخواستی ازت دارم. حضرت فرمود: بخواه. گفتم: آقا یه غلامی داری میخوام ازت بخرم. با هر قیمتی که شما بگی. حضرت فرمود چرا بخریش؟ ما اون غلامو به شما هدیه کردیم. کی هست؟ هی یک به یک غلاما رو آوردن. گفتم نه این نیست. دوباره آوردن نه اینم نیست. آقا فرمود: دیگه کسی نمونده. آقا فقط یه نفر هست، به اسب ها رسیدگی میکنه. حضرت فرمود: اونم بیارید شاید اونه. تا اومد دیدش گفت آقا خودشه. حضرت فرمود: دیگه از این به بعد غلام ایشون هستی. برو خونهٔ ایشون. یه مرتبه غلامه زد زیر گریه. گفت: آقا چه کردم که داری منو از در خونت دور میکنی؟ چه غلطی کردم؟ حضرت فرمود:غلام! کاری نکردی. این دوست ما چشمش تو رو گرفته. رو کرد به اون به التماس گفت: من چه کردم که داری منو از آقام جدا میکنی؟ گفتم عزیزم گریه نکن! من تو رو برا کار نمی برم. میخوام ببرمت خونه ام، من غلامیتو بکنم! حالا بگو چی شده؟ گفت: من دیدم که تو رفتی مناجات کردی. خدا به دعای تو باران رحمتو نازل کرد. میخوام بیای برکت خونمون بشی. گفت آ خدا! این راز بین من و تو بود دیگه نمیخوام زنده بمونم. میگن همه دور و بریای حضرت. غلاما، خود آقا امام سجادم شروع کردن گریه کردن. این مَردَ هم پشیمون شد رفت. تو راهم گریه کرد گفت عجب کاری کردم. هنوز به خونه اش نرسیده بود پیک امام سجاد رفت دنبالش. فلانی رفیقت از دنیا رفت. اگه میخوای، تشییع جنازه اش خودتو برسون. اینجا که میرسیم باید به آقامون اینطور عرضه بداریم... من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند خدا هر آنچه کند از توأم جدا نکند تمام عمر خود، آزار دیدم جهان را بر سرم آوار دیدم *میخوای گریه کنی باید برا اینا گریه کنی: عزیزان خدا را خوار دیدم میان مجلس اغیار دیدم چهل منزل که نه، عمری حزینم چهل سال است من چله نشینم شبانه روز، یاد اربعینم همیشه چشم خود، پُربار دیدم * آقاجانم! امشب شما روضه بخون ما پا به پات گریه کنیم...   شده اشکم روان، با که بگویم غمِ هفت آسمان با که بگویم از این داغ گران با که بگویم حرم را بر سرِ بازار دیدم الهی که زنی مضطر نمانَد میان کوچه، بی یاور نماند اگر هم ماند، بی معجر نماند خودم این درد را ناچار دیدم از این غصه گریبان می دهم چاک میان خنده های قوم ناپاک عقیله عمه ام را بر روی خاک... به زیر کعب نی، بسیار دیدم نرفت از تن، نشانِ سلسله... نه! نرفت از گوش، صوتِ هلهله... نه! نرفت از خاطر من، حرمله... نه! از آن ملعون غمی دشوار دیدم به روی سینه ی بابا دویدند تنش را سمت گودالی کشیدند سرش را با چه زجری می بریدند خودم دیدم اگر ناچار دیدم [۱] * گفت برم آقامو خوشحال کنم. از کوفه با شتاب خودشو رسوند مدینه. گفتم برم پهلو آقا اگر اینو بگم حضرت لباس عزا رو از تن بیرون میکنه. آقاجان! چشمت روشن! مختار قیام کرده. قتله باباتو، همه رو به سزای اعمال شون رسونده. یک به یک گفتم. شمر رو گفتم، همه رو گفتم. دیدم آقا شروع کرد گریه کردن. گفتم آقا! خوشحال نشدی؟ گفت: خدا رحمت کنه مختارو. من یه سوال دارم ازت، به من بگو آیا حرمله رو هم گرفته؟ گفتم آقا این همه رو گفتم. چطور این نانجیب؟فرمود: نمیدونی چه دلی از ما سوزوند. آخه مگه شیرخواره چقد آب میخوره؟نذاشتن حرف بابام تموم شه! این نانجیب جیگر بابامو آتیش زد.... ای حسین... [۱] شاعر: محمد جواد شیرازی 👇👇👇 @rasaa1
37289-attachment-روضه خانگی - امام سجاد(ع) - 1876(1).mp3
11.52M
روضه امام سجاد علیه السلام محمدرضا طاهری
بریم دروازه کوفه ببینیم چه خبره .. یااباعبدالله .. زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه آبروریزی این شهر کم از شام نبود کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد دختر حیدر کرار ، امان از کوفه نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه سختی حبس به دیده نشدن می‌ارزید سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد" پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد با عصا بر لب و دندان حسینش میزد [۱] کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت می‌کرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم .. به خدا ما بچه های پیغمبریم .. ای حسین .. صل الله علیک یا اباعبدالله .. [۱] شاعر: عبدالحسین میرزایی 👇👇👇 @rasaa1
30559-attachment-2_rozeh darvazeh kofeh .mp3
7.36M
روضه حضرت زینب سلام الله علیها حسین سازور
طراوت همه ی روضه ها،امام زمان شبی به روضه ی ماهم بیا،امام زمان فقط به لطف دعای تو حالمان خوب است همیشه باخبر از حال ما، امام زمان به حالِ مضطر ما هیچ کس محل نگذاشت کسی به جز تو نکرده اعتنا امام زمان فِراق توست سرآغاز درد بی درمان که جز ظهور ندارد دوا امام زمان شکستن دل مولایمان خدا نکند خدا کند که بمانیم با امام زمان آقا! قسم با پای پر از آبله حلال کنید  اگر زدیم به تو پشت پا امام زمان شنیده ایم همه بخشش از بزرگان است ببخش محض رضای خدا امام زمان قیامت و دلِ قبر و زمان جان دادن به دادمان برس این چند جا، امام زمان آقا! سلامِ سینه زنان را به جدِّ خود برسان اگر روانه شدی کربلا، امام زمان تو را به جانِ علی اکبر امام حسین بده حواله ای پایین پای امام حسین آقا! به گریه کردن هر لحظه ی تو گریه کنیم به غیر تو نکنیم اقتدا، امام زمان روالِ اشک تو یک روز می‌کشد ما را نکش به روی سر خود عبا، امام زمان کجایی آقاجانم؟ کنار علقمه ای یا کنار گودال کجای کرب وبلایی، کجا امام زمان؟ امام کرب و بلا شد به لطف نیزه وتیر  هزار و نهصد وپنجاه  تا امام زمان 👇👇👇 @rasaa1
36242-attachment-1402043002.mp3
25.36M
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف محمدرضا طاهری
جامونده ها بیاید امشب شب شماست  امشب دلای ما بی تاب کربلاست  ای کاش توکوچه‌ها حیرون بشه دلم بپرسم از عراقیها بگم‌حرم‌کجاست؟ چرانشد برم زیارتش؟ نشد  نشد نصیب من لیاقتش چرا؟ نشد پیاده راه برم بیاد غربتش دلم‌فقط یه کربلا میخواد.. حرف یه پیرمرد زد شعله بر دلم  فهمید که مهمون یه موکب دیگه ام  گریه میکرد میگفت ای زائر حسین  اگر که خونه ام کوچیکه شرمنده توأم حسین چه‌کردی با دلای ما؟ حسین امام با وفای ما .. حسین همیشه دست خودته کرببلای ما دلم فقط یه کربلا میخواد... *بشارة المصطفی نوشته : عطیه گفت: اولین زائر قبر امام‌حسین جابر بن عبدالله انصاری بود "خَرَجتُ مَعَ جابِرِ بنِ عَبدِ اللّه ِ الأَنصارِیِّ زائِرَینِ قَبرَ الحُسَینِ بن علي"ما به نیت زیارت اومدیم بیرون "فَلَمّا وَرَدنا کَربَلاءَ"وقتی وارد کربلا شدیم "دَنا جابِرٌ مِن شاطِئِ الفُراتِ فَاغتَسَلَ،"جابربن عبدالله رفت کنار نهر فرات غسل کرد، لباس پاکیزه پوشید، خودش رو‌معطر کرد، آرام، آرام قدم برمیداشت، "ثُمَّ لَم یَخطُ خُطوَةً إلّا ذَکَرَ اللّه َ تَعالى."هرقدمی که برمیداشت یاد خدا میکرد ،میدونی یعنی چی ؟ کنار قدمهای جابر سوی نینوا ره سپاریم  کنارِ قدم های جابــر؛ سویِ نینوا رهسپاریــم… ستون های این جـاده را ما؛ به شوقِ حــرم می شمـاریم شبیه رباب وُ سُکَینه؛ برای شما، بیقــراریم… از این سختی وُ دوریِ راه؛ به شوقِ تو، باکی نداریم! "*حَتّى إذا دَنا مِنَ القَبرِ قال: "وقتی به قبر مطهر آقا رسید گفت :"ألمِسنیهِ " عطیه دست منو بذار روی قبر حسین، همچین‌که دستش رو‌ی قبرآقا گذاشت" فَخَرَّ عَلَى القَبرِ مَغشِیّا عَلَیهِ"از حال رفت، روی قبر حبیبش افتاد" فَرَشَشتُ عَلَیهِ شَیئا مِنَ الماءِ" آب آوُردم روی صورتش ریختم "فَلَمّا أفاقَ "وقتی به هوش آمد سه دفعه صدازد: "یا حُسِین"جوابی نشنید صدازد: "حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ." عزیر دلم! حبیب من! چرا جواب منو‌نمیدی؟ خودش جواب خودش رو‌داد ،"وأنّى لَکَ بِالجَوابِ وقَد شُحِطَت أوداجُکَ عَلى أثباجِک"،میدونی یعنی چی؟ یعنی تو‌چطور میخوای جواب من رو بدی؟! در حالی که خون رگهای بریده گلوی تو روی شانه وپشت ‌و کتف تو سرازیر شده " وفُرِّقَ بَینَ بَدَنِکَ ورَأسِک"بین سر و بدنت جدایی افتاده، بدنت کربلا موند، سرت رو شهر به شهر بردن... وقتی این سر رو‌میبردن شهربه شهر، کو به‌ کو، برزن به برزن بردن این سر رو بالای نیزه میزدن، غیرتیا! این سر رو ‌هی میبردن بالای نیزه شب هر منزلی که میرسیدن سر و ‌پایین ‌میاوردن لذا در بعضی از  روایات هست وقتی سر رو به نیزه میزدن، این نیزه سر رو به ‌چپ ‌و راست بازی میداد .... آروم یه‌کاروان از راه دور میاد  با حالتی غریب با زخمای زیاد  *یه کاروانِ دیگه داره میرسه کربلا گفتن ساربان مارو ببر کربلا "قالوا للدلیل مُرْ بنا علی طریق كربلا فوصلوا الی موضع المصرع" رسیدن کنار قتلگاه "فوجدوا جابر بن عبدالله"جابر رو دیدن ،این دخترها از بالای مرکبها خودشون رو روی زمین انداختن... آروم یه‌کاروان از راه دور میاد  با حالتی غریب با زخمای زیاد خیره شدن ولی به سمت علقمه میگن خدارو ‌چی دیدی شاید عمو‌ بیاد  یکی با اشکای روان میاد یکی با حال نیمه‌جون میاد  یکی با صورت کبود وبا قد کمون‌میاد حسین ..زینب رسید به کربلا  اگه امسال میومدم الان توو موکبا بودم منم یکی از اون پیاده‌ها بودم توو جاده‌ی نجف به کربلا بودم اگه بودم به پای زائرای تو می‌افتادم برای دیدنت سرم رو می‌دادم که اربعین تو نمیره از یادم گدا مگه جز تو کیو داره؟ یا ثارالله و ابن ثاره چشام فقط  برا تو می‌باره یا ثارالله وابن ثاره چکار کردی؟ که وقتی اسم تو میاد دلم میره دلم توو جاده‌ها قدم قدم میره تا می‌شنوم یکی داره حرم میره چکار کردم؟ میگن اجازه نیست که زائرت باشم اجازه نیست دیگه مسافرت باشم یه شب توو کربلا مجاورت باشم گدا مگه جز تو کیو داره؟ یا ثارالله و ابن ثاره چشام فقط برا تو می‌باره یا ثارالله وابن ثاره.. 👇👇👇 @rasaa1
30650-attachment-14000704-motiee-roze.mp3
4.46M
روضه امام حسین علیه السلام میثم مطیعی
❇️السلام علی المهدی و علی آبائه ای داغدارِ داغِ پدر، یابن العسکری داری دوباره دیده‌ی تر، یابن العسکری ما هم به غربت پدرت گریه می‌کنیم ما را میان گریه بخر یابن العسکری ✳️ ما هم لباس عزا پوشیدیم، با دیده گریان اومدیم تسلیت بگیم. صاحب عزا شمایی آقاجان. اعمالم که شبیه شما نیست. زندگیم که امام زمانی نیست. وجودم که امام زمانی نیست. اما یه شباهت امشب وجود داره، منم مثل شما عزادارم، رخت عزا به تن کردم، داغدار پدر بزرگوارتم. خسته شدیم، از غمِ دنیای بی امام از این همه بلا و ضرر، یابن العسکری صبر همه تمام شد و شب سحر نشد کی می‌رسد زمان سحر یابن العسکری دیدی، ندیده در به در و عاشقت شدیم چشمان ماست خیره به در، یابن العسکری آقا به گریه باز به سرداب می‌روی؟! از صحن سامرا چه خبر یابن العسکری؟! ما را که از فراق حرم جان به لب شدیم، تا کربلا دوباره ببر یابن العسکری ✳️ همین چند روز پیش خیلیا ایام اربعین سامرا بودن، همین چند روز پیش سرداب رفتن، قدمگاه شما اومدن، محل عبادت شما اومدن خیلی نگذشته آقا ولی دلمون تنگ شده خدا رو شکر این تجمع اربعین سبب شد یه مقدار این مکان مقدس از غربت در بیاد روزای عادی سال وقتی آدم میره سامرا، دل آدم میگیره، دل ادم کباب میشه مضیف دارن این دو امام، خادما میان جلو، غذا خوردی یا نه؟ استراحت کردی یا نه؟ حرم ائمه دیگه باید به زور بری مضیف از بس شلوغه قربون غربتتون برم یا امام هادی، یا امام حسن عسکری یه جمله همین جا بگم. بازم خوبه یه حرمی دارن. ائمه بقیع که حرمم ندارن. از ما قبول کن، کم ما را زیاد کن ای داغدارِ داغِ پدر یابن العسکری(١) ✳️ آقا! میخوام روضه بخونم، روضه ی غریبی پدرت، روضه بی کسی پدرت. از درد زهر سوخته جان مطهرش محروم شد جهان ز جمال منورش آثار تشنگی به لبانش رسیده است می‌لرزد از شراره‌ی این درد، پیکرش دارد برای هر نفسش درد می‌کشد تنها خداست با خبر از قلب مضطرش مهدی مگر بیاید و این درد کم شود مانده‌ست تا به شوقِ تماشای دلبرش ✳️ حضرت ظرف آب رو بالا گرفت تا یه کم ازش بنوشه اما این دستا میلرزید. نتونست. ظرف آب رو به زمین گذاشت. به خادم خانه فرمود: برو به اندرونی خونه، یه بچه ای در حال عبادته، بگو بیاد. خادم میگه رفتم دیدم کودکی در سجده است. سلام کردم. نماز رو کوتاه کرد. گفتم آقاجان. پدرتون سراغ شما رو گرفتن. همین زمان بود حضرت نرجس اومدن دست امام زمان رو گرفتند و نزد امام عسکری بردند. امام عسکری تا چشماش به چهره دلربای مهدیش افتاد گریه کرد و فرمود: ای آقای خاندان من. اين آب را به من بده كه من دارم به سوى خداى خودم میرم. یعنی دیگه لحظات آخر منه. (٢) دارد یتیم می‌شود آقای کائنات در حال رفتن است _خدا_ سایه‌ی سرش آقا یتیم می‌شود اما قرار نیست سیلی زند کسی به رخِ ماه‌منظرش اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر اینجا پسر ندیده اسیری مادرش (٣) ✳️ اینجا امام زمان هتک حرمت پدرشو ندید اینجا امام زمان سر بریده پدرشو ندید امان از دل اون نازدانه ای که، نمیه شب سر بریده پدرشو آوردن شروع کرد با سر بریده حرف زدن "یا اَبَتا! مَنْ ذا الَّذي أَیتَمَني عَلی صِغَرِ سِنّي" بابا! کی منو یتیمم کرده؟؟ بعدِ چند لحظه دیدن نازدانه یه طرف افتاده سر بریده هم یه طرف دیدن رقیه جون داده. (۴) بلند و یک صدا ناله بزنید یا حسین ✅ پایان جلسه پانویس: ١. شاعر: محمدجواد شیرازی ٢. الغیبة للطوسی، صفحه ٢٧٢ ٣. شاعر: حسن کردی ۴. ١. المنتخب في جمع المراثي و الخطب طريحي، صفحه ١٣۶ و ١٣٧ ٢. کامل بهائي عماد الدین طبري، جلد ٢، صفحه ١٨٩ ‼️ انتشار محتوای کانال به هر گونه ای، شرعا و قانونا جایز است. ‼️ 👇👇👇 @rasaa1
السلام ای زینب موسی بن جعفر ، فاطمه حضرتِ معصومۀ آل پیمبر ، فاطمه مظهر الله اکبر ، ای سراسر فاطمه می زنم از دل صدا با حالِ مضطر ، فاطمه تا که هر دفعه دلم از دستِ این و آن شکست بر لبم بانگ اغیثینی اغیثینی نشست بی پناه افتاده ام امشب نجاتم می دهی؟! پای من لغزیده از غفلت ثباتم می دهی؟! تشنۀ عشقم کمی آب حیاتم می دهی؟! شوقِ طوفِ مرقدت دارم ، براتم می دهی؟! دل بر احسان شما بستم ، مرا هم می خری؟ سائل کویِ رضا هستم ، مرا هم می خری؟ مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند دسته دسته لالۀ پرپر به دورت ریختند با ادب، با ذکر یا حیدر به دورت ریختند کوچه کوچه فضه و قنبر به دورت ریختند خوب شد این جا همه بیدار و شیعه مذهب اند گریه کن هایِ مصیبت های عمه زینب اند شاعر: محمدجوادشیرازی 👇👇👇 @rasaa1
یك صبح مى ‏شود كه برایم دعا كنى؟ یا نیمه شب به شوق نمازم صدا كنى؟ مرغِ دل از قفسِ تن به دركشى در آسمانِ صحن و سرایت رها كنى ما را به پادشاهى عالم در آورى یعنى كه در حریم بلندت گدا كنى امروزه كاینچُنین به كرامت زبانزدى تا رستخیز بهرِ شفاعت چه ها كنى؟ تو زائر مدینه‏اى و طوس مى ‏روى ما را ببر كه زائر قبرِ رضا كنى «قربون‌ کبوترای حرمت امام رضا » این جا كه آمدى سخن از تازیانه نیست حرفى زِ بى وفایى و ظلم زمانه نیست *به نیت دیدن برادر از مدینه حرکت کرد یادش میاد، اون روزی که برادر میخواد از مدینه‌ حرکت کنه. همه رو‌ گفت آمدن،امام رضا فرمودن: برا من گریه کنید. آقا! پشت سرِ مسافر خوب نیست گریه کنیم. فرمود: گریه کنید، اون‌ مسافری که به وطن بر می گرده نباید پشت سرش گریه کرد... حضرت معصومه با برادر و خاندان و اهل بیت حرکت کرد. شهر ساوه دشمنای اهل بیت اومدن‌ جلوشون. برادراش و‌خاندانش رو به شهادت رسوندند. بی بی معصومه این صحنه ها رو دید مریض شد. فرمود من رو قم ببرید....بی بی جان خدارو شکر یه جای نزدیک بود بهش پناه ببری... آخه فرمود: از پدرم موسی ابن جعفر شنیدم قم‌ محلِ شعیان ماست ... راهی هم از ساوه تا قم‌ نبود...  فدای عمه‌ جانتان زینب ..عصر روز یازدهم‌ جایی نداشت بره .همه رو به زور سوار ناقه ها کرد. کجا میخوان ببرنت زینب؟! بی بی حضرت معصومه وارد قم‌شد، مریضه، مردم قم‌ همه‌ جمع شدن احترام‌کردن، همه دست ادب به سینه گذاشتن، موسی ابن خزرج بزرگ‌ خاندان اشعری  آمد. خودش افسار ناقه ی بی بی  رو‌گرفت. پیرمرد پیاده راه می رفت دختر موسی ابن جعفر سواره بود.... آی بی بی میدونی شهر شام‌چه خبر بود؟..همه جمع شدن کسی دست ادب به سینه نذاشت. مردای شام دستاشون رو‌مشت کرده بودند، سنگ آماده‌ کرده بودند. کسی ناقه ی دختر علی رو‌ هدایت نکرد. بی بی! همهٔ تازیانه ها آماده بود....* این جا كه آمدى سخن از تازیانه نیست حرفى زِ بى وفایى و ظلم زمانه نیست در دست‏هاى مردم شهر تو سنگ نیست یعنى سلام مردمِ تو وحشیانه نیست سیلى نَزَد كسى به رُخ داغدار تو اینجا خبر زِ خون دل و دردِ شانه نیست 👇👇👇 @rasaa1
34341-attachment-ShamVafatHazratMasoumeh1394[02].mp3
10.59M
روضه حضرت معصومه سلام الله علیها میثم مطیعی