رصدنما 🚩
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝ ﷽ #سه_دقیقه_در_قیامت #قسمتــ_پنجاهونهمـ #دڪتر دڪتر جراحے ڪه مرا عمل ڪر
⇜[ #به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_شصتمـ
#تنهایی
آن روز در بيمارستان، با دعا و التماس از خدا خواستمــ ڪه اين حالتــ برداشته شود. من نمےتوانستمـ اينگونه ادامه دهم. با اين وضعيتــ، حتے با برخے نزديكان خودمــ نمےتوانستمــ صحبتــ
ڪرده و ارتباط بگيرم!
خدا را شڪر اين حالتــ برداشته شد و روال زندگي من به حالتــ
عادے بازگشتـــ.☺️☺️
اما دوست داشتم تنها باشمــ. دوستــ داشتمــ در خلوت خودمـ، آنچه را در مورد حسابرسے اعمال ديده بودمــ، مرور ڪنمـ.
تنهايے را دوستــ داشتمــ. در تنهايے تمامــ اتفاقاتے ڪه شاهد بودمــ را مرور مےڪردم. چقدر لحظاتــ زيبايے بود.
آنجا زمان مطرح نبود. آنجا احتياج به ڪلام نبود. با يڪ نگاه، آنچه
مےخواستيمــ منتقل مےشد. 🍃🍃
آنجا از اولين تا آخرين را مےشد مشاهده كرد. من حتی برخے اتفاقاتــ را ديدمـ ڪه هنوز واقع نشده بود.
حتی در آن زمان، برخے مسائل و قضايا را متوجه شدم ڪه گفتنے نيست. من در آخرين لحظات حضور در آن وادي، برخي دوستان و
همڪارانم را مشاهده ڪردم ڪه شهيد شده بودند، مےخواستمــ بدانمــ اين ماجرا رخ داده يا نه؟! 🧐🤨🧐
از همان بيمارستان توسط يڪی از بستگان تماس گرفتمــ و پيگيری
ڪردم و جويای سلامتے آنها شدم. چندتايي را اسم بردم. گفتند: نه، همه رفقاے شما سالمــ هستند.
تعجبــ ڪردمــ. پس منظور از اين ماجرا چه بود؟ من آنها را درحالے ڪه با شهادت وارد برزخ مےشدند مشاهده ڪردمـ.
چند روزي بعد از عمل، وقتے حالمــ ڪمی بهتر شد مرخص شدم.😊😊
اما فڪرم به شدت مشغول بود. چرا من برخی از دوستانمــ ڪه الان مشغول ڪار در اداره هستند را در لباس شهادت ديدم؟ 🤔🤔
يڪ روز برای اينڪه حال و هوايم عوض شود، با خانمــ و بچهها برای خريد به بيرون رفتيم. به محض اينڪه وارد بازار شدم، پسر يكي از دوستان را ديدم ڪه از ڪنار ما رد شد و سلام ڪرد.
رنگمــ پريد! به همسرم گفتم: اين فلانی نبود!؟😳😳
همسرم كه متوجه نگرانے من شده بود گفتــ: چيزي شده؟ آره، خودش بود!
اين جوان اعتياد داشت و دائم دنبال ڪارهای خلاف بود. برای به دست آوردن پول مواد، همه ڪارے مےڪرد.
گفتم: اين زنده است؟ من خودمــ ديدمـ که اوضاعش خيلی خراب بود.
گفتم: اين
مرتب به ملائڪ التماس مےڪرد. حتے من علت مرگش را هم مےدانمــ.
خانم من با لبخند گفت: مطمئن هستےڪه اشتباه نديدي؟ حالا علت مرگش چے بود؟
گفتم: بالای دڪل، مشغول دزديدن ڪابلهای فشار قوی برق بوده ڪه برق او را مےگيرد و ڪشته مےشود.
ً خانم من گفت: فعلا ڪه سالمــ و سر حال بود. آن شب وقتی برگشتيمـ خونه خيلی فكر ڪردم. پس نڪنه اون
چيزهايي كه من ديدم توهم بوده؟!🤔🤔
دو سه روز بعد، خبر مرگ آن جوان پخش شد. بعد هم تشييع جنازه و مراسمــ ختمــ همان جوان برگزار شد!
من مات و حيران مانده بودم ڪه چه شد؟ از دوست ديگرم ڪه با خانواده آنها فاميل بود سؤال ڪردم: علت مرگ اين جوان چه بود؟🤔🤔
گفت: بنده خدا تصادف ڪرده. من بيشتر توي فكر فرو رفتم. اما خودم اين جوان را ديدم. او حال و روز خوشی نداشتــ. گناهان و حق الناس و... حسابي گرفتارش ڪرده بود. به همه التماس مےڪرد تا ڪاری برايش انجام دهند.
چند روز بعد، يکے از بستگان به ديدنمــ آمد. ايشان در اداره برق اصفهان مشغول به ڪار بود.
لابهلای صحبتها گفتــ: چند روز قبل، يڪ جوان رفته بود بالای دڪل برق تا ڪابل فشار قوي را قطع ڪند و بدزدد. ظاهراً اعتياد داشته و قبلا هم از اين ڪارها مےڪرده. همان بالا برق خشڪش مےڪند و به پايين پرت مےشود.
خيره شده بودم به صورت اين مهمان و گفتم: فلانی رو ميگے؟ 🤔🤭
شما مطمئن هستي؟
گفت: بله، خودم بالا سرش بودم.
اما خانوادهاش چيز ديگهای گفتند.🤫😶
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.↯🌱↯. Eitaa.com/Rasad_Nama