رصدخانه 🔭
🧩 تکّه؛ روایت اربعین | قسمت صفر میخواهم اربعینمان را روایت کنم؛ اما انتظار تصویری کامل و یکپارچه ر
🧩 تکّه؛ روایت اربعین | قسمت یکم
برگشتم.
یک دخترک عراقی بود.
نه عطری به سمت دستانم آورد، و نه لیوانی.
دخترک، پرچم فلسطینی که به کوله ام بسته بودم را بالا آورد، بوسش کرد و بعد رو به من، ابراز محبتش به آن پرچم.
لبخند زدم.
تعجب دارد مگر؟!
شاید خودش را خواهر دخترکان فلسطینی محاصره شده می داند.
کسی چه می داند؟!
✍ علی فهیمیان | #الرحیل
#یادداشت
#اربعین
#۷
🆔@rasadkhaneh
کلی گشتی تا جا گیرت بیاد ؟
یه جا گیرت اومده به اندازه دو نفر ؟
حیفه از دستش بدی ؟
پهن تر میشینی تا کس دیگه ای جاتو تنگ نکنه ؟
پس مرام حسینیت کو رفیق ؟
همونطور که تو کلی اذیت شدی واسه پیدا کردن جا ، بقیه هم اذیت میشن
یکم جمع تر بشینی، هم یه نفر دیگه کمتر اذیت میشه هم #امام_حسین ازت راضیه
✍ #باقرزاده
#یادداشت
#اربعین
#۸
🆔@rasadkhaneh
رصدخانه 🔭
🧩 تکّه؛ روایت اربعین | قسمت یکم برگشتم. یک دخترک عراقی بود. نه عطری به سمت دستانم آورد، و نه لیو
🧩 تکّه؛ روایت اربعین | قسمت دوّم
_ اخوی بسم الله! شروع کن یه چیزی بخون!
جرقّه، کافی بود.
خوش صدایمان، شروع کرد به خواندن.
سینه می زدیم و تکرارش می کردیم.
آرام آرام زیاد شدیم و طنین سینه زنی مان، بیشتر.
ما ایرانی می خواندیم، و عراقی ها به سینه می کوبیدند.
به خودمان که آمدیم، شده بودیم یک رخداد.
یک اتفاق.
یک موج ْحال خوب...
✍ علی فهیمیان | الرحیل
#یادداشت
#اربعین
#۹
🆔@rasadkhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زئران ارباب را در موکب خنک میکند
سریع در حال چرخیدن است
وظیفه مهمی گردنش است
زندگی ام شده است شبیه این پنکهٔ سقفی...
هرزگاهی در سرعت روند زندگی و سرمستی در طول آن، باید از سرعت آن بکاهم.
چرا؟
تا خوب نگاه کنم
دقیق
با جزئیات
خودم را
مثلا بببنم چه مارکی هستم؟
وظایفم را
ببینم چقدر دارم زوار ارباب را خنک میکنم؟
ببینم روزانه چند زائر با لبخند رضایت از موکب بیرون میروند؟
مشکلاتم را
خوبی هایم را
برای سرعت گرفتن، باید ابتدا رفت روی سرعت گیر!
#محاسبه
#عملگی
✍#نمد
#یادداشت
#اربعین
#۱۰
🆔@rasadkhaneh
رفیق حواست باشه
اگر گشنته و کسی بهت غذا تعارف کرد، بردار و بخور، نوش جونت
اگر گشنه نیستی، هر چقدر تعارف کردن برندار
وقتی با شکم سیر غذا میگیری، نتیجش میشه این غذا های نصفه و نیمه کنار جاده
این کار اسرافه عزیزم
امام حسینی بودن فقط سینه زدن و گریه کردن و قدم زدن نیست
باید #حسینی زندگی کرد
✍ #باقرزاده
#یادداشت
#اربعین
#۱۱
🆔@rasadkhaneh
🧩 تکّه؛ روایت اربعین | قسمت سوّم
محکم جلویمان ایستاده.
هر دو دستش، مای بارد های مکعبی است.
رد می شوم و "شکرا حبیبی" ای تقدیمش می کنم.
تسلیم نمی شود.
باز چند قدم جلوتر راهمان را می بندد.
تشنه ام نیست.
باز هم با لبخند از کنارش رد می شوم.
کوتاه می آید و می رود پی صید بعدی اش.
من و او، چه نسبتی داریم؟!
هیچ.
شاید، شاید دیگر تا آخر دنیا همدیگر را نبینیم، و اگر هم ببینیم، نخواهیم شناخت.
چه چیز، غریبه ای را که تنها یکبار، در این نقطه جغرافیایی می بینی، اینقدر برایت عزیز می کند؟!
🖋 علی فهیمیان | #الرحیل
#یادداشت
#اربعین
#۱۲
🆔@rasadkhaneh
اربعین امسال عجیب بوی دلتنگی میداد ...
بوی غربت🕯
کنار تک تک قدم ها زائرا و توی لحظه لحظه این پیاده روی جای خالی یک خادم احساس میشد
اینبار به جای « سید ابراهیم » ، تصویر « شهید رئیسی » خودش رو به جاده نجف کربلا رسونده بود 🖤
مظلومیت تو نگاه این مرد موج میزد ؛ حتی در قاب تصاویر و پیکسل و بنر و ...
هنوز باورم نمیشه !!
دلم براش تنگ شده 🥺💔
بغض گلوم رو گرفته ... ):
بیش از این حرفی برای گفتن نیست .
✍#حا_میم
#یادداشت
#اربعین
#۱۴
🆔@rasadkhaneh
🧩 تکّه؛ روایت اربعین | قسمت چهارم
پُری؟! دیگر نمی توانی بخوری؟
کم خورده ای و کلاً می خواهی در این مسیر سَبُک باشی؟!
عصیر پودری طبیعی نما را دوست نداری؟
برنج و لوبیا میلت نمی رود؟
بخواهی نخود آب را از دستش بگیری، عقب می مانی؟
باشد! نگیر! نمان!
ولی سنگ هم نباش!
طوری از کنارش رد نشو که موجودیتش را، حال خوبش را، عشقش به حسین را نادیده بگیری.
در چشمانش نگاه کن.
لبخند بزن.
کمی سرت را تکان بده.
دستت را بالا بیاور.
_ "شکراً حبیبی!"
آفرین!
حالا بهتر شد!
✍ علی فهیمیان | #الرحیل
#یادداشت
#اربعین
#۱۵
🆔@rasadkhaneh
گرد و خاک؛ گردو خاک برخاسته از حرکت زوار، زیر آفتاب گرم مرداد می درخشد و بر چهره ها می نشیند. لابلای مداحی های متنوع عراقی، ضرباهنگ ممتد گام های خسته به گوش می رسد. کمی آن طرف تر، در پناه خیمه ای خنک، صفی از خدام، گرم نوکری هستند.
خیمه، دریایی است که منتهای چشمه ی عشاق به آن می انجامد. خیمه ای که عمود هایش بر شانه های عکس شهیدان استوار شده و پرچم سرخ سید الشهدا بر فراز قله ی آن، خلوص و استقامت را به قلب میهمانان می تاباند.
دیوار ها مزین به پرچم های مقاومتند... خب، می دانید؛ پرچم یا حسین که همیشه تک رنگ نیست! :) گاهی هم مثلثی قرمز میان سبز و سفید و مشکی، نام حسین را فریاد می زند نه تنها پرچم ها؛ که تک تک اجزای خیمه...
شب های خیمه ی ما، با عزای ابا عبد الله عجین گشته و گوش منگوله های آویخته بر دیوار، به نوای حسین حسین عادت کرده است. به تماشای لحظاتی که دست ها به هم زنجیر شده و دلها، تنور پخت و پز نان وفا می گردند.
اینجا همه چیز گرم است. غذا، هوا، نوا . و هر بار هلا بالزوار ابوالسجاد خادمین خبر از دلهایی می دهد که شبیه روغن سیب زمینی ها در جوش و گدازند. تفضل فینگر و بطاطا می گویند و من، لبیک یا حسین می شنوم...
دم و بازدم خدام خیمه، محبت است و اشک در رگ ها جاریست که از چشم ها قطرات شوق ساطع می شود.
اینجا تجلی مهر است که پذیرای جان خستگان و لب تفتیده ی تشنگان خورشید است.
صاحب خوان و خیمه، ارباب ماست.
و زندگی واقعی، زیر سایه ی همین خیمه است که جریان پیدا می کند...
✍#هَمَ_از_اوست
#یادداشت
#اربعین
#۱۶
🆔@rasadkhaneh
🧩 تکّه؛ روایت اربعین | قسمت پنجم
به شلوغی ها که می رسیدیم، خیلی ها بر می گشتند و نگاهمان می کردند.
شاید برایشان جالب بودیم:
یک گروه جوانِ پرچم فلسطین ْبر کوله که همخوانی می کردند:
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی...
به سمت حسین حرکت می کردیم،
و چه بهتر از سلام بر حسین، آنطور که هست؟!
زیارت عاشورای جمعی، همراه صد لعن و صد سلام...
✍ علی فهیمیان | #الرحیل
#یادداشت
#اربعین
#۱۷
🆔@rasadkhaneh
خب داریم کم کم به پایان پویش نزدیک میشیم🥲
.
در حال ارسال متن ها به ۳ داوری هستیم که قولشون رو داده بودیم.
و انشاءالله پایان پویش🌿
.
التماس دعا🌱