﷽
روایت زندگی جوانی که مثل حضرت عباس (ع) به شهادت رسید..💔
شهید #حامد_جوانی (حمزه)
معروف به شهید ابوالفضلی
🧔🏻♂️وضعیت تاهل : مجرد
📅تاریخ تولد : ۲۶ آبان ۱۳۶۹
🗺محل تولد : تبریز
🗓تاریخ شهادت : ۴ تیر ۱۳۹۴
🕊محل شهادت : ادلب سوریه
🪧مزار شهید : گلزارشهدای تبریز
وادی رحمت قطعه مدافعان حرم
🍃ادامه دارد...
⊹
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|🆔-» @Rasam_Yar رَسام یاٰر🌐|
🔰https://rubika.ir/rasam_yar
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽ روایت زندگی جوانی که مثل حضرت عباس (ع) به شهادت رسید..💔 شهید #حامد_جوانی (حمزه) معروف به شهید ابو
﷽
شهید #حامد_جوانی از شهدای خاص و نامآشنای مدافع حرم است. تبریزیها بسیار دوستش دارند و مردم دیگر شهرها هم احترام ویژهای برایش قائلند.
به خاطر نحوه مجروحیت و شهادتش به او لقب شهید ابوالفضلی سوریه دادهاند.
شهید جوانی که متولد 1369 بود در روز ۲۳ اردیبهشت 1394 در منطقه لاذقیه سوریه از ناحیه چشم و دو دست مجروح شد و بر اثر شدت جراحات حدود ۴۳ روز در سوریه و بیمارستان بقیهالله تهران در حالت کما بود و سرانجام در ٤ تیر ماه ۹۴ به قافله سیدالشهدا(ع) پیوست ...🕊
🍃ادامه دارد...
⊹
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|🆔-» @Rasam_Yar رَسام یاٰر🌐|
🔰https://rubika.ir/rasam_yar
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽ شهید #حامد_جوانی از شهدای خاص و نامآشنای مدافع حرم است. تبریزیها بسیار دوستش دارند و مردم دیگر ش
﷽
زندگی #حامد_جوانی افسانه نیست، قصه نیست؛ عین حقیقت است...
همه آنهایی که حامد را میشناسند، شهادت میدهند به قهرمان بودنش، به قهرمان رفتنش...
بگذار ماجرای رفتنش را اینطور برایت بگویم: «یک روزِ گرم اردیبهشتی، 1400 کیلومتر آن طرفتر از خاک کشورمان ، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها داعشی تا دندان مسلح که از چهار طرف محاصرهاش کردند و ناغافل به سمتش آتش گشودند...آتش باران تکفیریها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همانجای قبلی، روی خاک لاذقیه...اما بدون دست، بدون چشم... با یک تن پر از ترکش... اسم این جوان حامد بود ؛ حامد جوانی»😔💔
🍃ادامه دارد...
⊹
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|🆔➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر🌐|
🔰https://rubika.ir/rasam_yar
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽ زندگی #حامد_جوانی افسانه نیست، قصه نیست؛ عین حقیقت است... همه آنهایی که حامد را میشناسند، شهادت م
﷽
🕊 #حامد_جوانی
از همان پنج، شش سالگی اش، او را با خود به هیئت و حسینیه میبردم. هنگامی که شـروع به درس خواندن کرد و تا زمانی که وارد مقـطع پنجم ابتـدایی شد در هیئتها حضور داشت
از پنجم به بعد عضو پایگاه مسجد فاطمیه تبریز شـد. در سوم راهنمایی بسیج دانـش آموزی را در مسجد فاطمیه بنا گذاشـت. چـون خودمان از قشر کم درآمد جامعه بودیم درد این قشر را میفهمید.
به من میگفت بابا هم محله ای و همکلاسی ها که مثل خودمان از قشر کم درآمد هستند، نمیتوانند در کلاسهای فوق برنامه عضو شوند اگر اجازه دهید میخواهم بعد از اینکه از مدرسه می آیند در مسجد برایشان کلاسهای آموزشی بگذارم.
همیـن کار حامد باعث شد بعدهـا افرادی که دیپلمه و دانشجـو بودند بـه مسجد بیایند و به ردههـای بالاتر رسیدگی کنند.
✍️🏻
پدر شهیـد🍃ادامه دارد... ⊹ ⊹ ❣️¦⇠ #شهیدانه 🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ |🆔➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر🌐| 🔰https://rubika.ir/rasam_yar
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽ 🕊 #حامد_جوانی از همان پنج، شش سالگی اش، او را با خود به هیئت و حسینیه میبردم. هنگامی که شـروع به
﷽
🕊 #حامد_جوانی
✅حامد خودش راهش را پیدا کرده بود و ادامه مـیداد🙂 فقط مـن گاهی مـیگفتم راه زندگی و خوبی این است یـا در خانه اعمال و رفتار ما را مـیدید سرمـشق مـیگرفت.
⁉️هر کجا به مـشکلی برمـیخورد راهنماییاش مـیکردم. مـن و مـادرش اجباری برای نماز خواندن برایش نداشتیم ولی خودش نماز خواندن مـا را که مـیدید از بچگی شروع به نماز خواندن کرد📿
◽️روزه گرفتنش هم همینطور بود. از سوم ابتدایی نماز مـیخواند. برای دخترهای مـحل که همسن و سال حامد بودند جشن تـکلیف گرفته بودند😍
⭕️او به مـادرش اعتراض کرد که خدا دخترها را بیشتر از پسرها دوست دارد چون آنها در 9 سالگی به سن تـکلیف مـیرسند ولی پسرها در 15 سالگی. مـادرش هم به حامد گفته بود اگر شما مـیخواهی مـیتـوانی تـا به سن تـکلیف رسیدنت نماز و روزههایت را انجام بدهی.
حامد هم از همان زمان تـا وقتی که به سن تـکلیف برسد اعمال دینیاش را انجام مـیداد.
راوی :
پدر شهیـد حامد جوانی🍃ادامه دارد... ⊹ ⊹ ❣️¦⇠ #شهیدانه 🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ |🆔➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر🌐| 🔰https://rubika.ir/rasam_yar
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽ 🕊 #حامد_جوانی ✅حامد خودش راهش را پیدا کرده بود و ادامه مـیداد🙂 فقط مـن گاهی مـیگفتم راه زندگی و
﷽
🕊 #حامد_جوانی
⇜یـکی از دوستان حامد بعد از شهادتش به مـا گفت کلاس چهارم یا پنجم بودیم که حامد به من گفت مـیخواهم کارهای بزرگی انجام دهم که بعدها مثل بمب در تبریز صدا کند و اسمم برای همیشه بر سر زبانها بماند. گفته بود کاری مـیکنم مـردم به وجودم افتخار کنند.
🔸گفته بود آقـا مهـدی باڪری را مـیشناسید؟ او حـاج مهـدیِ بزرگ است و مـن هم مـیخواهم حـاج مهـدیِ کوچک باشم!
حامد نه شلوغ بود و نه آرام. حامد پسر دوست داشتنیای بود. جاذبهاش بیشتر از دافعهاش بود.
حامد با اعمالش بیش از 15 نفر از کسانی که اهل مسجـد و نماز نبودند را به مسجـد آورد.
🔺هیچ وقت نمیگفت باید اینها را از خودمان دفع کنیم چون اگر دفعشان کنید کسانی، مـشتاق جذبشان هستند. اعتقاد داشت باید اینها را جذب کنیم که برای کشور و اسلام مـفید باشند.
🍃ادامه دارد...
⊹
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
|🆔➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر🌐|
🔰https://rubika.ir/rasam_yar
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽ 🕊 #حامد_جوانی ⇜یـکی از دوستان حامد بعد از شهادتش به مـا گفت کلاس چهارم یا پنجم بودیم که حامد به من
﷽
🕊 #حامد_جوانی
⇜با وجود خطراتی که پیشروی پسرم بود، از انتخابش راضی بودم.
آرزوی من همین بود. ما به هیئتها میرویم یا حسین(ع) میگوییم. یا حسین گفتن و با حسین بودن تنها یک نقطه کم دارد. یا حسین گفتن کجا و با حسین بودن کجا؟
آرزویم بود که حامد 10 برادر داشت و همه شهیـد میشدند تا من مقابل حضرت زهرا(س) بتوانم سرم را بلند کنم. تنها پدر مدافع حرم در کشور هستم که خودم رفتم و پیکر پسرم را از سوریه آوردم. حامد 40 روز در کما بود. 20 روز در سوریه و 20 روز در بیمارستان بقیه الله و بعد به شهـادت رسید.
من به مسئولانی که برای ملاقات حامد میآمدند میگفتم بالای سر آپارتمان و ماشین مینویسند « هذا من فضل ربی » من به آنها معتقد نیستم. حامد را نشانشان میدادم و میگفتم « هذا من فضل ربی» این است. این فضل الهی است که نصیب من شده تا بتوانم جلوی اباعبدالله(ع) و حضرت زهرا(س) سرم را بلند کنم.
راوی: پدر شهید حامد جوانی🍃ادامه دارد... ⊹ ⊹ ❣️¦⇠ #شهیدانه 🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ |🆔➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر🌐| 🔰https://rubika.ir/rasam_yar
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽ 🕊 #حامد_جوانی ⇜با وجود خطراتی که پیشروی پسرم بود، از انتخابش راضی بودم. آرزوی من همین بود. ما به
﷽
🕊 #حامد_جوانی
⇜مادرش از من هم قویتر و محکمتر است. هیچکس باور نمیکرد ما پدر و مادر واقعی حامد هستیم و میگفتند پدر و مادر آنقدر راحت با مجروحیت و شهـ🌷ـادت فرزندش کنار نمیآید.
آنها نمیدانستند که الگوی ما امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) است.
◌حضرت زینب(س) در یک نصفه روز تمام عزیزانش را از دست داد، به اسارت رفت و در آخر مقابل یزید گفت من غیر از زیبایی چیزی ندیدم. چون معامله با خدا بود. ما هم چنین گفتیم و با خدا معامله کردیم. کسی هم که با خدا معامله کند ضرر نمیکند.
◌پدر و مادر مگر خوشبختی فرزندش را نمیخواهد؟ چه خوشبختیای از این بالاتر؟ خوشبختی به این نیست که فرزند در این دنیا صاحب مقام و جلال باشد. پدر و مادر میخواهند فرزندشان در هر دو دنیا رو سفید باشد. حامد در این دنیا اینگونه روسفید شد و همه به چشم یک مبارز و شهید نگاهش میکنند. آن دنیا هم نزد خدا روزی میخورد و چرا باید ناراحت باشم... از خوشحالی نمیتوانم بال در بیارم چون میدانم که یک نفر در قیامت ما را شفاعت میکند.
◌هیچوقت غیبت حامد را حس نمیکنیم و میگوییم حامد پیش ماست. من از خدا میخواهم خدا من را شرمنده حامد نکند که بگوید برای دفاع از حرمین شریفین، اسلام و نظام رفتم و جانم را دادم و شما خونم را فروختید.
راوے: پدر شهیـد حامـد جـوانے🍃ادامه دارد... ⊹ ⊹ ❣️¦⇠ #شهیدانه 🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ |🆔➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر🌐| 🔰https://rubika.ir/rasam_yar
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽ 🕊 #حامد_جوانی ⇜مادرش از من هم قویتر و محکمتر است. هیچکس باور نمیکرد ما پدر و مادر واقعی حامد ه
﷽
🕊 #حامد_جوانی
⇜به خاطر رفتنش به #سوریه از ازدواجکردن هم منصرف شد!
⸙حدوداً بهمن ماه با خانوادهای برای وصلت صحبت کردیم. دختر و پسر همدیگر را دیدند و پسندیدند. آنها نمیدانستند حامد قرار است به #سوریه برود. فقط من، برادر، همسر برادر و مادرش میدانستیم. قرار بر این شد حامد برود و بیاید بعد عقد کنند. حامد 25 اسفند برگشت و قرار شد ششم فروردین سال 94 مراسم عقد را برپا کنیم. بین این زمان حامد گفت بابا من ازدواج نمیکنم، من ایرادی در آن خانواده نمیبینم و هر ایرادی هست از من است ولی من این سری میدانم به #سوریه بروم برنمیگردم و نمیخواهم اسم کسی در شناسنامه آن خانم بیاید تا بعدها معذب شود. تا اینکه با مادر دختر خانم صحبت کردیم. آنها قبول نمیکردند. بعد از شهادت حامد متوجه شدند چه حرفی زده است. در تمام طول عمرش کسی را اذیت نکرده بود و نخواست آن خانم را اذیت کند. حامد زمان رفتن دو عکس به من نشان داد. گفت اینها را بنر و پوستر برای تابلو کنید و جلوی مراسم تشییع حرکت دهید. طوری به #سوریه رفت که انگار میخواست به اتاق حجله برود.
⸙حامد از خدا، شهادت، حضرت زینب(س) و اباعبدالله(ع) حرف میزد. چطور پدر و مادری میتوانند جلوی فرزندشان بایستند و بگویند از اسلام و از حرم اهل بیت دفاع نکن.
زمانی که این حرفها را میزد انگار دنیا را به ما میداد. به حال خودم افسوس میخوردم که من باید این حرفها را به پسرم میگفتم نه اینکه پسرم به من بگوید. خدا را شکر میکردم که چنین پسری دارم.
راوے: پدر شهیـد حامـد جـوانے
🍃ادامه دارد...
⊹
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽
🕊 #حامد_جوانی
⇜در سوریه، ایران و جبهه مقاومت به شهید ابوالفضلی لقب گرفت. هر جا که میرفتم و میخواستم درباره حامد صحبت کنم میگفتم به مقتل حضرت ابوالفضل رجوع کنید و هر چه در مقتل نوشته در مورد حامد هم صدق میکند.
حامد دو دست، دو چشم و 85 درصد مغزش بر اثر ترکش و موج انفجار از بین رفته بود و سرتا پای بدنش پر از ترکش بود. میگفتم پسرم مثل حضرت ابوالفضل شهید شد. یک بار یکی از مسئولان گفت میخواهم این جمله را تکمیل کنم و گفت حضرت ابوالفضل زمانی که از اسب افتاد و شهید شد اولین کسی که از خانوادهاش بالای سرش رفت چه کسی بود؟ گفتم برادرش اباعبدالله(ع). گفت برای حامد که رفت؟ گفتم برادرش امیر. بعدها یک نفر دیگر به من گفت حضرت ابوالفضل به اباعبدالله فرمود من نگران برادرزادهام علی اصغر هستم. حامد هم در وصیتنامهاش آورده تنها دلخوشیام برادرزادهام علی است، وقتی بزرگ شد بگویید عمویش برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفت و شهید شد. بگذارید افتخار کند. حامد عاشق حضرت ابوالفضل بود و هر هیئتی که میرفت آرزویش خواندن از حضرت ابوالفضل بود.
در وصیتنامهاش هم آورده است دوست دارم از حضرت زینب(س) همانند برادرش عباس دفاع کنم که همینطور هم شد.
بعد از شهادتش فهمیدیم حامد هر ماه از حقوقی که میگرفت خمسش را میداد. برنج و روغن میگرفت و به نیازمندان میداد.
به دکتری که در سوریه بالای سر حامد میآمد وقتی به او غذا تعارف میکردیم، نمیخورد تا اینکه یکی گفت او به خاطر خارج شدن حامد از کما روزه گرفته است. از زمان مجروحیت تا شهادتش هر روز یک خانواده در تبریز سفره احسان ابوالفضلی میدادند تا حامد از کما خارج شود [گریه میکند]. وجود حامد برای مردم شهر تبریز بسیار با ارزش است.
راوے: پدر شهیـد حامـد جـوانے🍃ادامه دارد... ⊹ ❣️¦⇠ #شهیدانه 🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا ➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
﷽ 🕊 #حامد_جوانی ⇜در سوریه، ایران و جبهه مقاومت به شهید ابوالفضلی لقب گرفت. هر جا که میرفتم و میخوا
•°🌷•°
🕊 #حامد_جوانی
⇜برای پدر و مادر خاطره گفتن از فرزند خیلی مشکل است. چون از وقتی فرزند به دنیا میآید تا زمانی که با پدر و مادر است هر لحظهاش خاطره است. سال 1384 ناخن شست حامد در گوشت پایش رفت. او را دکتر بردم که گفتند فردا پسرتان را بیمارستان بیاورید تا معالجهاش کنیم. فردای آن روز وقتی کیسه داروهایش را باز کردم دیدم لباس اتاق عمل است. فریاد میزدم و میگفتم نمیگذارم پسرم را اتاق عمل ببرید!!!
⇜دکترها گفتند اسمش اتاق عمل است ولی از آمپول زدن هم راحتتر است. گفتم برای شما آمپول زدن است ولی انگار میخواهید قلب من را جراحی کنید. مردم من را قانع کردند و راضی شدم و حامد را به اتاق عمل فرستادند. عملش نیم ساعت بیشتر طول نکشید.
⇜10 سال بعد بالای سر حامد رفتم. در سوریه موقعی که خواستم از هواپیما پیاده شوم به چهار طرف سلام کردم و گفتم خانم نمیدانم حرمت کدام سمت است, شما را به مادرتان قسم میدهم از برادرتان بخواهید دستش را روی سینهام بگذارد. میخواهم بالای سر حامد بروم خودتان کمکم کنید.
⇜بالای سرش رفتم و گفتم خدایا اگر صلاح بر زنده ماندن حامد است من تا آخر عمر غلام و مادرش کنیزش میشود ولی اگر میخواهد شهید شود این قربانی را از ما قبول کن.
راوے: پدر شهیـد حامـد جـوانے🍃ادامه دارد... ⊹ ❣️¦⇠ #شهیدانه 🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا ➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
•°🌷•° 🕊 #حامد_جوانی ⇜برای پدر و مادر خاطره گفتن از فرزند خیلی مشکل است. چون از وقتی فرزند به دنیا
•°🌷•°
🕊 #حامد_جوانی
⇜حامد از پاسداران لشکر عاشورای استان آذربایجان شرقی بود که بعد از اعلام اعزام داوطلبانه به سوریه از همان لشکر به سوریه اعزام شد و به درجه رفیع شهادت رسید.
⇜شهید حامد جوانی از ابتدای کودکی علاقه زیادی به حضرت ابوالفضل العباس (ع) داشت؛ این شهید در ابتدا جانباز شده و دست
هایش قطع می شود به دلیل شباهتی که به حضرت عباس (ع) پیدا می کند به شهید ابوالفضلی شهرت پیدا می کند.
⇜زمان ارتقاء درجه اش رسیده بود. آن روزها داشت آماده می شد دوباره برگردد سوریه. هم قطارهایش قبل تر رفته بودند دنبال کارهای اداری ترفیع و بیشترشان هم درجه ی جدید روی دوششان نشسته بود!
⇜مدام هم به حامد می گفتند :«بیا برو دنبال درجه ات. خودت پی کارت رو نگیری، کسی نمیاره درجه بچسبونه روی دوشت!»
حامد این ها را می شنید و لبخند می زد...
یک بار هم که یکی از رفقای صمیمی اش پاپیچش شد که «چرا نمی ری سراغ کارای درجه ات؟» گفت: «عجله نکن عبدالله! درجه دادن و درجه گرفتن بازی دنیاست.
اصلش اونه که درجه رو خدا به آدم بده! خدا بخواد می بینی که درجه ام رو توی سوریه از دست خودش می گیرم!»
📚
برشی از کتابِ "شبیهِ خودش"🍃ادامه دارد... ⊹ ❣️¦⇠ #شهیدانه 🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا ➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
•°🌷•° 🕊 #حامد_جوانی ⇜حامد از پاسداران لشکر عاشورای استان آذربایجان شرقی بود که بعد از اعلام اعزام د
•°🌷•°
🕊 #حامد_جوانی
⇜کتاب حامد کوتاه است, به کوتاهی عمرش! ۲۵سال عمر کمی است اما وقتی خرج محبوب و فدای معشوق شود، روز به روز و ساعت به ساعتش غنیمت و برکت است و درس آموز و الگو گرفتنی...
⇜چرا چنین آدمی راه را این همه خوب میرود و مقصد را این قدر زود مییابد؟
اگر در اینها دقت کنیم و کمی ذهن و دلمان را سمت این مباحث ببریم، آن وقت از تورق کتاب شهدا نفع و بهره عملی میبریم و به افق آنها نزدیک میشویم...
شهدا همین خاکیها و معمولیها بودند.
⇜منتهی «جهت گیری درست» و «سعی فراوان» آنها را به وصال رساند و ما با سردرگمی و رکود و تنبلی به جایی نرسیدیم. کسی که جهت درستی را انتخاب نکرده و راه را نشناخته، عمل کثیر او هم جز دوری راه و بعد از مقصد برایش دستاوردی نخواهد داشت
⇜در این کتاب کم حجم اما مفید و متبرک، همین جهت گیری صحیح و سعی بلیغ و ستودنی را در زندگی کوتاه شهید عزیز «حامد جوانی» می بینیم...
او با تربیت صحیحِ پدر و مادرش، اتصال به مسجد و هیات و حب اهل بیت (علیهم السلام)، مخصوصا کعبه وفا و ادب حضرت ابالفضل (علیه السلام)، از همان کودکی به سمت و جهت صحیح و الهی پا میگذارد و با نهایت تلاش در این راه پیش روی میکند. و ای خوشا که چقدر زود به این جوان نخبه تبریزی برات وصال و ملاقات میدهند. راستی اگر در مسیر باشی و با دلت رهسپار شده باشی، همان را نصیبت میکنند که میخواهی!
🍃ادامه دارد...
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
•°🌷•° 🕊 #حامد_جوانی ⇜کتاب حامد کوتاه است, به کوتاهی عمرش! ۲۵سال عمر کمی است اما وقتی خرج محبوب و فدا
•°🌷•°
🕊 #حامد_جوانی
⇜«حامد»، این عاشق پاکباخته اباالفضل (علیه السلام)، همچون حضرت سقا دستانش را فدا میکند، چشمانش را میبخشد و پیکرش را آماج ترکشها قرار میدهد تا جایی که در سوریه به «شهید ابالفضلی» شناخته میشده است. فکر نکنید که فقط همین باطن مصفا را داشته و بس. نه! به شدت هنرمند و باعرضه بوده. یگان خدمت او در لشگر عاشورا، توپخانه بوده و در این رسته از نخبهها و ویژهها به حساب میرفته و فرماندهان چه در لشگر و چه در سوریه روی توان و تخصص او حساب ویژه باز کرده بودند. درسخوان، کاربلد، خانواده دوست، باهوش و البته به اقتضای جوانی حسابی بازیگوش بوده است! عاشق لایی کشیدن در اتوبان و همزمان پیامک بازی با گوشی آن هم پشت فرمان!
🔹از فرازهای درخشان این کتاب، ماجرای ملاقات خانواده «حامد» با رهبرمعظم انقلاب است که خیلی خواندنی است. یک ساعت برای ۱۰۰صفحه ی کتاب وقت بگذاریم و دل بدهیم به جملات و حالات «حامدِ» شهید و بخواهیم که همچون او رهرو راه خدا باشیم، به خدا که روشنایی این مسیر را از ما هم دریغ نخواهند کرد. باید بخواهیم؛ همین!
🍃ادامه دارد...
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
•°🌷•° 🕊 #حامد_جوانی ⇜«حامد»، این عاشق پاکباخته اباالفضل (علیه السلام)، همچون حضرت سقا دستانش را فدا
•°🌷•°
🕊 #حامد_جوانی
⇜دفترچه یادداشت حامد را که ورق بزنید ، به این نقاشی میرسید؛ راز این رزمنده بدون دست چیست؟
✨شهیدی که نحوه شهادتش را نقاشی کرده بود ،بدون دودست ودوچشم✨
🌹چون برادر بزرگش سپاهی بود من آرزو داشتم پاسدار شود. در خانه که صحبت میشد حامد همیشه از همان 14 سالگی میگفت بابا چرا ما هزار و 400 سال پیش به دنیا نیامدیم تا در رکاب اباعبدالله(ع) بجنگیم و شهید شویم؟!😔
با وضو لباس سپاه را تن میکرد.
سال 1389 در دانشگاه امام حسین عکس رزمندهای را کار کرده بود که دو دست نداشت.
همان عکس را در جیبش در دفترچهای گذاشته بود که هنگام مجروحیت همراهش بود و بعدها از سپاه به من دادند. عاشق حضرت ابوالفضل (ع) بود و همانطور مثل آقا ابوالفضل به شهادت رسید.
🍃ادامه دارد...
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
•°🌷•° 🕊 #حامد_جوانی ⇜دفترچه یادداشت حامد را که ورق بزنید ، به این نقاشی میرسید؛ راز این رزمنده بدون
•°🌷•°
🕊 #حامد_جوانی
⇜«ما از همان اول ، همان روزی که حامد آمد و گفت میخواهم بروم سوریه ، به او و شجاعتش و ایمانش افتخار کردیم.»
🔸️یکی از روزهای پاییزی و سرد تبریز ، حامد سراسیمه آمد خانه و با ذوق و شوق گفت که یک خبر خوب برای شما دارم. خبر خوب؟! همه اهل خانه نشستند و سراپاگوش شدند تا حامد برایشان بگوید که چه چیزی اینقدر خوشحالش کرده و حامد لب باز کرد و گفت:« یادتان است که من همیشه می گفتم ای کاش 1400 سال پیش به دنیا می آمدم تا بتوانم در رکاب اباعبدالله(ع) بجنگم و از خاندانش دفاع کنم؟ حالا این فرصت برایم پیش آمده ، میخواهم بروم سوریه و از خواهر اباعبدالله (ع) دفاع کنم.»
🌷واکنش اهالی خانه بعد از شنیدن این جملهها چه بود؟ جواب را از زبان پدر حامد بشنوید:« به پسرم افتخار کردم، آرزوی هر خانواده شیعه و مسلمانی است که بتواند از دین اسلام و خاندان اهل بیت دفاع کند، پسر من هم هدفی جز این نداشت، چرا رضایت نداشته باشم؟!»
🍃ادامه دارد...
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
•°🌷•° 🕊 #حامد_جوانی ⇜«ما از همان اول ، همان روزی که حامد آمد و گفت میخواهم بروم سوریه ، به او و شجا
•°🌷•°
🕊 #حامد_جوانی
⇜مثل عباس!
🔸اولین دیدار پدر و پسر بعد از حمله تکفیریها...🔸
« وقتی به من گفتند که باید خودت به سوریه بروی، فهمیدم که وضع حامد خیلی حاد است، حس پدریام میگفت که شرایط خوبی ندارد اما جزئیاتش را نمیدانستم.»
وقتی به سوریه رسیدم بالای پلکان هواپیما ایستادم و از همان جا به چهار طرف چرخیدم و به حضرت زینب (س) سلام کردم وگفتم:« من نمیدانم حرم مطهرت کدام سمت است،اما خانم این را شنیدم که آخرین وداع اباعبدالله شما خیلی بیتابی میکردید، حضرت اباعبدلله دستش را گذاشت روی سینه شما و شما آرام گرفتید، شما را به مادرتان قسم میدهم که این آرامش را به قلب من هم برسانید چون من هم می خواهم بروم بالای سر پسر مجروحم...»
رفتم بیمارستان و رسیدم بالای سر حامد ؛ دیدم که حامد چشمهایش را، دستهایش را همانجا در لاذقیه جا گذاشته...دیدم تن پسرم جابهجا پر از ترکش است, بعد از آن هرکسی از ایران زنگ میزد و از من میپرسید وضعیت حامد چطور است، میگفتم برو مقتل حضرت ابوالفضل را بخوان.»💔
جانبازی حامد اما یک خاطره قدیمی را در ذهن پدر زنده کرد ، یاد روزهایی افتاد که حامد میگفت:«دوست دارم مثل حضرت عباس(ع) از خواهرش دفاع کنم.»
حالا حامد هم، دستهایش را داده بود، تا بال دربیاورد و بپرد سمت آسمان ... همان دست هایی که قطع شدنشان او را در سوریه و بین غیرایرانیها معروف کرده بود به( شهید ابوالفضلی)
✨دفترچه خاطراتش را وقتی دیدیم ،نقاشی رزمنده بی دست توجه مارا جلب کرد ،آری * #حامد_جوانی * نحوه جانبازی وشهادتش را ترسیم کرده بود.
🍃ادامه دارد...
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
➟@Rasam_Yar
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
•°🌷•° 🕊 #حامد_جوانی ⇜مثل عباس! 🔸اولین دیدار پدر و پسر بعد از حمله تکفیریها...🔸 « وقتی به من گفتند
•°🌷•°
🕊 #حامد_جوانی
⇜بسم الله الرحمن الرحیم
🚩 السلام علیک یا اباعبدالله
یاحسین تا آخرین قطرهی خون نمیگذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود...
تنها دلخوشی من برادر زادهام علی است که وقتی او بزرگ شد بگوید که عمویم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفته و شهید شده است، بگذارید علی افتخار کند...✌️🏻
مادر عزیزم اگر بنده توفیق شهادت پیدا کردم و برای من مجلس یادبود گرفتید در عزای من گریه نکنید چراکه دشمنان اسلام شاد و خرم میشوند و اگر گریه کنی در روز قیامت حلالت نمیکنم و نیز مادرم بنده انشاءالله در این سفر که به سوریه میروم عمودی میروم و افقی به ایران بازمیگردم و نیز به گروه موزیک لشکر بگویید چون من با شما سابقه دوستی و همکاری داشتم موقع ورود پیکر من به تبریز بصورت عالی و منظم به نواختن موزیک بپردازید.
✨پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه میباشد و میدانم که شهید خواهم شد لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید.
ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و
آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم...
۲۵ فروردین ۹۴
📝 وصیتنامه شهید
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر
رَسام یاٰر | Rasam_Yar🇵🇸
•°🌷•° 🕊 #حامد_جوانی ⇜بسم الله الرحمن الرحیم 🚩 السلام علیک یا اباعبدالله یاحسین تا آخرین قطرهی خون
48.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌷•°
🕊 #حامد_جوانی
🚩مقاومت در قاب مستند🚩
☔️مستند «شبیه باران»☔️
مستند «شبیه باران» روایتی است اززندگی شهید مدافع حرم حامد جوانی، شامل گفتوگو با اعضای خانواده، دوستان و همرزمانش؛ در این مستند شاهد روایتی از چگونگی شهادت او و نیز تشییع پیکر مطهرش نیز خواهیم بود.
🌱 #حامد_جوانی سال ۱۳۶۹ به دنیا آمد و در سال ۹۴ در منطقه لاذقیه سوریه مجروح شد و بر اثر شدت جراحات ۴۳ روز در سوریه و بیمارستان بقیه الله تهران بستری شد ...
⊹
❣️¦⇠ #شهیدانه
🌷¦⇠ #زندگینامه_شهدا
➟@Rasam_Yar رَسـامیاٰر