eitaa logo
راشِدون
173 دنبال‌کننده
995 عکس
176 ویدیو
13 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم، هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌«نوشتن‌»نیازداریم. مهمان اتاق عملی ومعمارنویسنده‌‌ای هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش رابه کلمه تبدیل می‌کند. شیعه‌ی‌مولاعلی|همسر|مادر
مشاهده در ایتا
دانلود
📨 📝 متن پیام : من یه بار نرفتم تو بچگی کربلا رفتم هیچ کی منو نمیبره کربلا چقدرر باید آقارو التماس کنم چرا زمونه اینطوری؟؟؟ توروخدا شما که لیاقت دارین برین برای دل شکسته ماهم دعاااکنید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ بسپر به دست های دختر سه ساله ش..
مولا فرموده دلتنگیِ آدمی، به اندازه‌ی خوشی های اوست!.. + خوشی ما شمایی جنابِ ابوتراب! ز اشتیاقِ تو مردیم، رحم خوش‌ چیزیست... فِرآق، حدی و هجران نهایتی دارد..!
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا ای أجل مهلت بده ... + دیگه یواش یواش با سوزِ اشک و آهِ دل بار بندیم ...
سلام بر شما و یارانتان که باعث شدید امروز اینقدر راحت دمِ رفتنِ کربلا بگیریم... کاش ما هم سبب شویم تا فرزندانمان کوله بندند و راهی قدس شریف شوند..
آه حسین....
نمیشه باورم که وقت رفتنه ... :)
آخ فدات بشم آقای امام حسین....
بسم الله. ۱۴۴۵ ما مثل سال گذشته با ماشین شخصی و همراه با خانواده داریم میریم سمت مرز خسروی. از مزایا و معایب سفر با خانواده بعدا میگم خدمتتون. البته که از نظر بنده مزایای اون بیشتر از معایبشه.
راشِدون
بسم الله. #اربعین ۱۴۴۵ ما مثل سال گذشته با ماشین شخصی و همراه با خانواده داریم میریم سمت مرز خسروی.
. پرده‌ی اول: /یکشنبه، ۵ شهریور ۱۴۰۲، کرمانشاه/ موکب های در راه را میبینی و بدو بدو کردن هایشان را. این ها هزینه هایشان قطعا تماما مردمیست. چطور میشود؟ آن هم در این گرانی؟ نیروهایشان هم همین مردمند. زوار را میبینی که پیاده می‌شوند و وضو میگیرند و استراحتی میکنند. این چه شوریست؟ چه عشقیست؟ چه محبتیست؟ چه ارادتیست؟ که باعث میشود از تماااام راحتی های این دنیا دست بکشی و خودت را در سخت ترین شرایط قرار بدهی؟ گرما، آلودگی، بی خوابی، خستگی و ... در برابرش، هیچند.. اصلا همینکه میخواهی از چیزی یا کسی خسته شوی، یادت می آید که میتوانی آن را برای حسین خرج کنی و اوست که میزبان است و او می‌بیند و بعد از آن وجودت را اخلاصی تمام و کمال دربرمیگرد که فقط آقا حسین را می‌بینی و بس.. +آقا صاحب الزمان! اصلا علت بقای این عالم شمایید و ما مدام غافل از اینکه حاضر و ناظرید.
+پرده ی دوم: یک جاهایی از جاده ی کوهستانی، سرازیری هایی با پیچ های تند هستند که اگر بخواهی با سرعت متناسبی هم رانندگی کنی باز هم ممکن است جایی نتوانی ماشین را جمع کنی و در شلوغی ها خطر برخورد با ماشین روبرو برایت پیش بیاید یا اصلا ترمز ماشینت در این شدت سرازیری دچار اشکال شود مخصوصا برای ماشین های سنگینی مثل کامیون. این شیب راهه ها برای این هستند که اگر همچین اتفاقی افتاد ماشین را به سمت راست کج کنی و وارد خاکی شوی و نفسی تازه کنی و مجددا به جاده برگردی.. حسین جان شیب راهه‌ی فرار اضطراریِ ما شمایی.. چون به ما گفته اند هرگاه از این دنیا خسته شدید، فِرّوا الی الحسین... آغوشت را از ما دریغ نکن بگذار در شما حل شویم و حسینی بمانیم.. ما ترمز بریده‌ایم...
پرده‌ی سوم: قلبم بی تاب است و با فکر به فردا شب همین موقع کنار مولا، بی تاب تر میشود. دلم میخواست بدون اینکه شب را در کرمانشاه بمانیم، مستقیم به مرز رفته و به سمت نجف حرکت میکردیم اما در سفر های جمعی «دلم میخواهد» معنایی ندارد. باید ببینی جمع چه میگویند و در نهایت مشورت اتفاق میفتد و هرآنچه به صلاح جمع باشد، رقم میخورد و اینجاست محل تمرین. تمرینی برای حل شدن در جمع. من چه میکنم؟ و سکوت. قصد کرده بودم که امسال آرام تر باشم و سعی ام فقط این باشد که در لحظه حضور داشته باشم و همه‌ام چشم شود و بنویسم و بیخیال آن شوم که چه مدت در کجا می‌مانیم یا چه ساعتی حرکت میکنیم و یا جزییات دیگرش. اصلا همینکه به من روسیاه هم اجازه داده‌اند که در این هوا نفس بکشم باید کلاهم را بالا بیندازم و سر تعظیم فرود آورده و سکوت پیشه کنم. راستش هم آرام تر از سال گذشته رفتار میکنم اما قلبم بی‌تاب‌تر از قبل شده است و بی تابی اش را به بغضی تبدیل کرده است که در انتظار شکستن به سر میبرد. صبوری کردن در یک قدمیِ معشوق هنر است. کاش امشب زودتر به صبح برسد.