از نَفَسی که میکشم..
اگر بخواهم فقط دو ساعت را از ۱۶۸ ساعتی که در یک هفته در اختیار دارم جدا کنم و به آن لقبِ دو ساعت تنفسِ آزاد بدهم، همین دو ساعتِ شنبههاست که زخمی، از نفس افتاده، ترکیده و کِشان کِشان خودم را به آن میرسانم، نَفَس عمیقی میکشم،
ریههای روح و جانم را با اکسیژن خالص پر میکنم و به مثابهی بادکنکی که از گاز هلیوم پر شده است، پرواز میکنم و دوباره شنبهی بعدی درحالیکه دچار کُلاپس ریوی شدهام، خودم را میرسانم و باقی ماجرا.
القصه مأمن شده است برایم.
مأمنی که روح و دلم در آن آرام میگیرد، به ذات حقیقیاش متصل میشود و به آغوش اصلی برمیگردد.
خدایا هرچی دادی شکر
هرچی ندادی شکر
#تدبر
این بچه منو خیلی به فکر فرو میبره..
فکر به اوج ناتوانی انسان در بدو تولد و
همچنین زمانی که قراره این دنیا رو ترک کنه
و به شدت ناراحتیِ خدا از غرور و تکبر مخلوقش
و اشارهش در این آیات از سورهی عبس:
قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ ﴿١٧﴾
«مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ﴿١٨﴾
مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿١٩﴾
....
#تدبر در سورهی عبس نشون میده که
هیچ چیزی در این دنیا ارزش نداره؛
نه استعداد، نه مال و نه مقام؛
بلکه فقط سعی برای عمل به ذکر(قرآن) و خشیت انسان هست که ارزشمنده...