eitaa logo
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
3.7هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
8.3هزار ویدیو
54 فایل
℘مطالب انگیزشۍ و مذهبۍ🌸🌊 ℘ یھ ڪانال حال خوب ڪن ࢪنگی☺️🍓 °√•|⚘ 🌱 تبلیغات: @salam_tab
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچه کویت دورتر دل‌تنگ‌تر ، مشتاق‌تر در طریق ِعشقبازان مشکلِ آسان کجا °√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
بیقرار توأم و در دلِ تنگم شکایت‌هاست... آہ بی تاب شدن، عادت کم حوصله‌هاست کجــایی آقــای خوبم ...؟ اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج °√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
چیه تنگ فقط ماهی میندازیم توش😏 بیا با خاکشیر فن بزنیم 💪 زود خراب نمیشه ماهی هم ازش تغذیه میکنه دوست داری تخصصی یادبگیری بیا اینجا ۵۰ مدل سبزه که تاحالا هیج جا ندیدی 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/119144468C60e0f80e3c 💯‌
. سهراب سپهری: روی پایِ ترِ باران به بلندای محبت برویم‌‌‌‌ امروز دلم حال کبوتر دارد صلی الله علیک یااباعبدالله♥️ °√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
[ امروز گفتی خــُدایٰا شُــکرت؟! ] 😌🌿 °√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
رسمـِ شیـــدایـے پروفایل استوری بیو عاشقانه مذهبی عشق رمانstory prof roman
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 🌹#رمان _مذهبی🌹 💞#بچه_مثبت💞 #قسمت_122 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 _بله بله، لطف کردید که اومدید.-
🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 🌹 _مذهبی🌹 💞💞 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ متین جان من غیر شال چیزی سرم نمی کنم. - اما این روسری خیلی خوشگله. پوفی کشیدم و حرفی نزدم. کفش رو هم مشکی پاشنه سه سانت با سگک کوچولوی طلایی انتخاب کرد. من هم براش یه پیراهن مشکی رنگ چسبون آستین سه ربع انتخاب کردم و یه کت اسپرت عسلی که چرم روش کار شده بود و خیلی بهش می اومد. حسابی تیغش زده بودم و از این بابت یه کم ناراحت بودم. - خب بریم سراغ لباس واسه ملیسا خانم. - باشه برای خرید بعدی، مرسی.- وظیفم بود خانمم.با شنیدن لفظ خانمم حال خوشی بهم دست داد. دختر بی جنبه ای نبودم؛ اما در رابطه با متین هر حرف و هر رفتارش واسم جذاب بود و کم می آوردم. متین با مائده تلفنی صحبت کرد و بعد گفت:- بیا بریم طبقه ی پایین. مائده با لبخند نگاهمون کرد و بعد یواشکی به من گفت:- فکر نکن زرنگی کردی و منو دک کردی، خودم خواستم تنهاتون بذارم. -خب االان چی کار کنم؟ تشکر؟ آخه جوجو اگه تو هم نمی خواستی تنهامون بذاری، مگه کوروش کنه ولت می کرد؟- آره، این رو خوب اومدی. - هوی مائده، نشد از حاالا این وسط موش بدوونی ها.- وا، چه چشم سفید! - قربون شما! سر میز شام اون قدر خندیدیم و مسخره بازی درآوردیم که حد نداشت. بماند که از اون جایی که متین خان با اخلاق های من آشنا بود، میز رو جوری انتخاب کرده بود که حتی یه سوسک نر هم به میز ما دید نداشت، چه برسه به آدم. اون شب یکی از بهترین شبای زندگیم بود. وقتی به خونه رسیدم مامان کیسه های خرید رو دید و مجبورم کردبپوشمشون. وقتی منو تو اون مانتو دید گفت:- وای ملیسا این فوق العاده س! و سوسن هم طبق معمول اسفند دود کرد و صد بار گفت ماشاا... خانم چشمم کف پاتون. مامان با خنده گفت:- چند وقته سلیقت محشر شده.- اینا سلیقه من نیست، سلیقه ی دوستمه. - کدوم دوستت؟- دوست مشترک من و مائده. - مائده دخترخواهر کتایون؟ - بله. *** روزها پشت سر هم می گذشتن و من و متین هر روز عشقمون بیشتر می شد. طاقت دوریش برام سخت ترین چیز بودو این شد که تموم مدت حتی جمعه ها هم به بهونه ی کوهنوردی همه رو جمع می کردیم. حتی شقایق با اون آی کیوی پاینش فهمید خبراییه و یه روز که من و متین پشت سر بقیه از کوه باالا می رفتیم و من داشتم جریان سر به سرگذاشتن سوسن و عباس آقا رو براش تعریف می کردم و متین بلند می خندید، شقایق دست به کمر به سمت مابرگشت و گفت: - صبر کنید ببینم، اینجا چه خبره؟ بعدم با یه نیشگون بزرگ از بازوم که باعث شد جد و آبادش رو فحش کش کنم، منو کشید یه گوشه و گفت:- می بینم شرطبندی رو برنده شدی و من باید فکر یه چادر باشم. وای خدای من، قضییه شرط بندی رو به کل فراموش کردم و از اون جا که دوستام یکی از یکی دهن لق تر بودن بهتردیدم خودم قبل از هر کسی قضیه شرط بندی رو به متین بگم. بی توجه به روی منبر رفتن شقایق، اون رو کنار زدم و به متین که حاالل با جمع بچه ها باالا می رفت گفتم:- متین باید یه دقیقه باهات خصوصی حرف بزنم. و این باعث شد که کوروش با لودگی بگه: - اولع لع! ولی متین با یه ببخشید گفتن به سمتم اومد و با نگرانی پرسید: ... رفتن به پارت اول👇 https://eitaa.com/Rasme_SheYdaei/1588 🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
༎☕️🍩• صبح زیبای دیگری را به نام رزاق ترین، رزاق شروع میکنم .... به نام او ، که فقط مهر و محبت و صفا و زیبائیست ... و درود بر تمام مشکلات و تلنگرهای زندگی ام که ، خدای مهربانم را، خدای رزاقم را به من نشان داد، تبر را به دستم داد...بت ها را نشانم داد، و گفت بشکن، و ابراهیم درونم را بیدار کرد و من با ذره ذره وجودم یاد گرفتم که به بنده ی زمینی دل خوش نکنم و اوست که راهها را میگشاید ... خدایا !...پروردگارا ! ...یاریم کن که شوق پرواز را همیشه درخود زنده نگهدارم .... °√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |