eitaa logo
« به رسم زینب » علمدار مقاومتیم
791 دنبال‌کننده
551 عکس
435 ویدیو
36 فایل
#ازم انجمن زینب های مقاومت جهانی ضد اسراییل. ادمین: @admin_azm زنان و دخترانی که #به_رسم_زینب می‌ایستند تامقتدرانه با نهضتی جهانی تاج و تخت یزیدیان را باز در هم شکنند. استوار، مبارز، عفیف، شریف و در میدان باگسترش #جبهه_حسین و سودای زینب شدنش.. azm313.com
مشاهده در ایتا
دانلود
گردنبند عاقبت‌بخیر... بوی چای شیرین و پنیر محلی سر سفره صبحانه اشتهایم را می‌جنباند؛ که مامان گوشواره‌هایش را سمت بابا گرفت: -آویزش از من، زنجیرش از تو. عروسی دوستشه، زشته طلا نداشته باشه. هجده ساله شده بودم و مامان فکر می‌کرد باید جلوی مردم، طلای دیگری غیر از گوشواره‌های دوران نوزادی‌ داشته باشم. بابا با دستان زمخت کارگری دست مامان را پس زد: -نگهش دار، خودم برایش می‌خرم. بعد ازظهر همان روز برگ طلایی با تراش‌های ظریف و زبر هندی روی سینه‌ام تاب می‌خورد. حس می‌کردم به جرگه‌ دخترهای پولدار و افاده‌ای پیوستم. باید کاری می‌کردم. دستم را روی شیارهای ظریفش کشیدم و زمزمه کردم، لله عَلَیَّ. بیست‌ودو سال بعد، آن سه گرم و بیست‌ودو سوت برگ هنوز در جعبه مخمل زرشکی طلاها مانده بود. بارها انواع دستبندها و النگوها و نیم‌ست‌ها را فروختم و دوباره خریدم؛ اما دلم می‌خواست این یکی همیشه برایم بماند. انگار هر کدام از تراش‌هایش، یکی از چروک‌های صورت بابا بود بعد از سی سال کار کردن پای تنور نانوایی. عکس‌های مراسم اهدای طلا به لبنانی‌ها که بیرون آمد، همه را با دقت بزرگ می‌کنم. دنبال برگ ظریف هندی خودم می‌گردم. دنبال زبری دست‌های بابا که برای همیشه برایم ماند. ✍ میم_صاد 📲ارسال عدد۷۲ به ۵۰۰۰۴۸۴۹ اینجا منتظر روایت‌های شماهستیم👇 🌐https://azm313.com/ https://eitaa.com/rasmezeynab
🌹 زنی که سوختن را به برهنه شدن ترجیح داد! ♦️خالده ترکی عمران؛ زن معلمی از اهالی بصره عراق بود. در تاریخ ۳ اپریل ۲۰۱۶ در حالیکه با ماشین شخصی خود روانه محل کارش بود، ماشین نزدیک به وی بر اثر کمین، دچار انفجار و حریق می‌گردد و ماشین وی نیز آتش می‌گیرد. ♦️خانم خالده درحالیکه لباسش آتش گرفته بود از ماشینش پیاده می‌شود اما بعد از اینکه متوجه می‌شود که لباس تنش در حال سوختن است و جسمش عریان خواهد گشت، راضی نمی‌شود تا جسمش در مقابل مردم عریان گردد، دوباره به طرف ماشینش برمی‌گردد و در را باز نموده داخل ماشین می‌نشیند. ♦️یکی از افراد پلیس درحالیکه گریه می‌کرد باصدای بلند فریاد می‌زند که من مانند برادرت هستم، از ماشین پیاده شو تو را با لباس خودم می‌پوشانم؛ اما وی از پایین شدن امتناع می‌ورزد و ترجیح می‌دهد بسوزد تا مبادا کسی جسمش را ببیند. ♦️عراقی‌ها به وی لقب شهیدِ شرف و ناموس داده‌اند و در میدان هوایی بصره اطراف ماشین او حفاظی کشیدند و از آن تندیس ساختند تا یادش جاویدان بماند.  📲ارسال عدد۷۲ به ۵۰۰۰۴۸۴۹ اینجا منتظر روایت‌های شماهستیم👇 🌐https://azm313.com/ https://eitaa.com/rasmezeynab