eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
338 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالم به جز نگاه تو بهتر نمیشود یک شب بدون ذکر رضا سر نمیشود🍃 میگریم ازبرای حرم رفتنم رضا💛 نابرده رنج گنج میسر نمیشود... 🌹 @rasooll_khalili
[ شهیدی که به فکر آخرت دوستانش بود. ] 🌷 حسین رو تو مسجد دیدم. خیلی ناراحت بود. بهش گفتم حسین چی شده؟؟ چرا انقد ناراحتی؟! با بغض گفت یکی از دوستانم از دنیا رفته و نماز هم نمیخونده.😔 قصد داشتم باهاش صحبت کنم ولی هربار فرصتش پیش نمی اومد.😞 حالا که از دنیا رفته نمی دونم تکلیفش تو اون دنیا چی میشه!! می گفت وقتی می بینم کسی از فضای مسجد دور شده جگرم می سوزه...😔 🌹 @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹 شهید با حضور در تشییع اش خوشحال می شود👌 🎥 شهید سید علی زنجانی: (درخواست میکنم از خدای متعال که) اگر شهید شدیم در تشییع شرکت نمایید نه به خاطر اینکه جمعیت تشییع زیاد بشه❗️ یا اینکه یکی گناهش بخشیده بشه. بلکه آن شهید در تابوت وقتی نگاه می کنه رفقاش زیر تابوت هستن و توی تشییع اومدن این بالاترین خوشحال برای اون شهید.🍃 @rasooll_khalili
👈سال ۸۸ در بحبوحه‌ی فتنه، در ۲۹ خرداد ماه روزی که رهبر معظم انقلاب در دانشگاه تهران در نماز جمعه سخنرانی داشت از شهرستان نور به سمت تهران حرکت کرد تا از نزدیک با مقام معظم رهبری دیدار کند✨ و به فرمایشات ایشان گوش دهد‌. در درگیری‌های بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ زمانی که در تهران آشوب و فتنه به پا شد چندین بار برای دفاع از نظام به تهران رفته بود‌.به معنای واقعی حامی اسلام و رهبری بود.👌 شهید مدافع حرم جاویدالاثر علی جمشیدی🌹 @rasooll_khalili
maddahi1_153652.mp3
9.3M
🌹🌺🌸🌼🌻🌻🍁🍂🍃🌷🍀☘🌿🌱 ختم زیارت عاشورا به نیت شفای استاد حاج مهدی سلحشور که به دلیل عارضه شیمیایی در بیمارستان بستری شده اند. 🍁🍂🍃🌹🌸🌼🌺 یادتون نره 😭 دل میزنم به دریا با پاهای پیاده... ایشون با صداش ما آروم میکرد الان ما برای سلامتیشون بخوانیم زیارت عاشورا.... برای شرکت در ختم برای تعداد این زیارت عاشورابه ایدی زیر اطلاع دهید... @r_sadat_khalili_315
مدتی که همسر شهید احمد گودرزی بودم، برایم مثل خواب و رویا بود که دیگر تکرار نمی‌شود.💔 وقتی برای بار نخست از سوریه برگشت، در خانه لباس‌های ضخیم می‌پوشید و به صورت چند لایه از لباس‌ها استفاده می‌کرد، در حالی که احمد به لباس پوشیدن زیاد عادت نداشت.❗️ وقتی علت این کار را از او پرسیدم، در جوابم گفت: هوای سوریه خیلی سرد است و ما چون آنجا مجبور هستیم چندلایه لباس بپوشیم، عادت کرده‌ام. بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، مجروح شده بود و حتی یک هفته در بیمارستان بقیةالله(عج) بستری بود. لباس زیاد می‌پوشید که من متوجه این موضوع نشوم😔 شهید گودرزی چند روز مانده به مرحله دوم اعزام خود گفته بود، بی‌قرارم، نمی‌توانم بمانم و طاقت ندارم💔. این شهید خیلی به فکر خانواده بود و تنها جایی که خودخواهی کرد بر سر رفتن به سوریه بود. این موضوع را برای خودش خواست و خدا هم مزد خوبی‌هایش را داد✨. احمد با دوستانش در محل کار رفاقت مثال‌زدنی داشت. بسیار زود با همه ارتباط برقرار می‌کرد و هیچ کس از دستش ناراحت نمی‌شد.👌 وی همیشه در سلام کردن پیشتاز بود و اجازه نمی‌داد در این باره به عنوان نفر دوم قرار بگیرد. شهیدمدافع حرم احمد گودرزی🌹 سالروزشهادت🕊 @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه میجویی ؟ آرامش ؟✨ آرامش نه در بالش پر است 🕊 و نه در قرص های آرامبخش آرامش را در لابه لای نگاه و لبخند پر معنای بجوی 🌿 نگاهی از جنس عشق❤️ ... 🌹 @rasooll_khalili
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 من بارها فتاده، تو دستم گرفته اي لطفت زياد ديدم و كم ميبرم ز ِ ياد پايم اگر به كويي و دستم به سويِ كس پايم بريده مانَد و دستم شكسته باد گفتم به دل كه بَهر گدايي كجا روم؟ گفتا برو به طوس بگو "يا ابالجواد" ✍شاعر : حاج علي انساني 🌸 @rasooll_khalili
🍃🎉🍃❤️🍃🎉🍃❤️🍃🎉🍃 "اصـغر" ای شــهزادۀ نیـکو لـقا ای دو دست کوچکت، مشکل گشا ای که نامت "اصغر" ، اما "اکبری" گرچه طفلی، لیک عین "حیدری" 🌸 ولادت دردانه اباعبدالله الحسین(علیه السّلام) مبارک. 🌸 🌸@rasooll_khalili
🥀 یکبار خواست دعایی در حقش بکنم می‌گفت مادر دعایی بکن، خیلی کارم گیر است.😞هر وقت امتحانی داشت یا مشکلی داشت از من می‌خواست که دعایش کنم. سریع روضه پنج تن نذر کردم. همان اوایلی بود که قرار شد به سوریه برود. یک بار از محل کارش تلفنی باهم صحبت می‌کردیم. پرسیدم حمید مشکلت حل شد؟ گفت آره دستت درد نکند.😍 گفتم من یک روضه پنج تن نذر کردم. با خنده‌ای از ته دل جواب داد دستت درد نکند❤️ اگر بدانی چه حاجتی داشتم بعد رو کرد به همکارانش وگفت اگر بدانید چه شده! مادرم نذرکرده بروم سوریه!😍 راوي: 🕊 @rasooll_khalili
شهيد مدافع حرم سيدعلی زنجانى به روايت مداح اهل بیت حاج مهدی سلحشور🎤 سید علی عزیز ما دنیائی از صفا و صمیمیت بود. عشق به شهادت🌷 در دریای زلال چشماش موج می‌زد. پارسال گفت بریم یه سر خطوط بچه‌های حزب‌الله. میخوام ببینی چه عشقی به "حضرت آقا" دارند❤️ با هم رفتیم بچه‌های حزب الله تا فهمیدن من بعضی از اوقات خدمت مشرف می‌شم، برگه‌ای رو آماده کردند و اسامی شونو توش نوشتند📝 تا اون نامه‌ی حامل سلام رو، خدمت ایشون تقدیم کنم. 🌹 راست می‌گفت عشقشون به آقا💖 مثال زدنی بود هر کدوم اسمش رو می‌نوشت چشاش بارونی می‌شد😭 و با یه حسرتی می‌گفت سلام خالصانه‌ی ما رو خدمت حضرت آقا ابلاغ کنید. و بگید تا جان در بدن داریم با و مال و فرزند و خانواده در رکابتون هستیم✋ خوش به سعادتش مزدش رو گرفت... 🌹 @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحِ هر جمعه ز ایام تو را می‌طلبد مژده از آمدنت ده ڪه دلم آب شده💔 ذڪرِ نامت به من آموخت ڪه عاشق بشوم، از گُلِ رویِ تو، گل های جهان ناب شده...🌸 💚 💔 @rasooll_khalili
🕊 شـهیـدانــه 🕊
(شهید مدافع حرم که اذن رفتن را در خواب از رهبر معظم انقلاب گرفت)‼️ حجت الاسلام قوی بنیه از فعالان بسیج مستضعفین و از دوستان شهید مدافع حرم فیروز حمیدی زاده که در سوریه به شهادت رسید🕊 و امروز با حضور خیل عاشقان جهاد و شهادت در خراسان شمالی تشییع شد، خاطره ای از آخرین روزهای مانده به اعزام شهید👇 با خودش کلنجار می رفت که مبادا در این هوای سرد انگشتش به خوبی روی ماشه نچرخد و نرمی فشنگ به جای سیبل به تپه های سنگی، که مثل میخ به انتهای میدان تیر فرو شده بودند، برخورد کند😶.. تا همینجا هم کلی التماس کرده بود، تا اجازه پدر و مادرش را بگیرد، البته آنها هم حق داشتند مخالفت کنند، هنوز داغ برادر شهیدش «نریمان» کهنه نشده بود😔 باید تمرکز می کرد تا نوک مگسک را زیر خال سیاه نشانه بگیرد .. فرمانده میدان دستور شلیک را صادر کرد! فیروز لحظاتی نفس را در سینه حبس کرد، لوله سیاه تفنگ از میان خاکریز بیرون دویده بود، اولین تیر بیرون جست🏹 و پای سیبل، از دور، گرد و خاک بلند شد ..دومی ؛ سومی و بعدی هم صفوف هوا را شکافت، دیگر تیری در خشاب نمانده بود، همه منتظر اعلام نتایج بودند، شلیک های سرنوشت ساز که می توانست مهر تایید آنها برای قرار گرفتن در خیل باشد👌 .. ناقابل دو شلیک به هدف نشسته بود و از باقی شلیک ها اثری روی سیبل دیده نمی شد، حالا فیروز تمام آرزوهای خود را بر باد رفته می دید😞 دو روز به زمان اعلام نتایج باقی مانده بود، که خواب عجیبی دید و خیالش از بابت رفتن به سوریه راحت شد❗️ طاقت نداشت، سراغ دوستش عبدالرضا قوی بنیه رفت و او را در جریان خوابی که دیده بود، گذاشت. فیروز در خواب می بیند که پشت سر رهبر انقلاب به نماز ایستاده و بعد از اتمام نماز رهبر انقلاب بر می گردند و پیشانی فیروز حمیدی زاده را می بوسند😘و می گویند: قبول باشد.🌹 روز بعد فیروز در حالی که گرمی بوسه سید علی را روی پیشانی احساس می کرد به سراغم آمد و گفت: خیالم راحت شد، من قبول شدم...🌹 @rasooll_khalili
🌸مجاهد پرکار🌸 بسیار پرکار و تلاشگر بود . تا دیر وقت کار می کرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد!! حتی با اصرار های او در محل کارش تصویب شد که جمعه ها هم سر کار بیایند😕 یک بار درحضور شروع کرد به صحبت کردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام که خداوند را به کسانی می دهد که پر کار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند👌 حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است 🌹 یک بار وقتی بعد از شهادتش به سر کارش رفتم دیدم روی کمدش این جمله از آقا را نصب کرده : در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفته اید همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است...☝️ شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی🌹 @rasooll_khalili
فرار با دمپایی❗️ اسماعیل خیلی به جبهه می رفت. یک روز به او گفتم مادر جان تو چرا اینقدر به جبهه می روی؟ من طاقت دوری تو را ندارم😔 هشت روزی بود که اسماعیل از جبهه آمده بود. یک روز دیدم دمپایی به پا دارد و به بیرون از منزل می رود گفتم اسماعیل جان چرا با دمپایی بیرون می روی؟ گفت : می روم رزمنده ها را بدرقه کنم و برمی گردم ☺️ اما غافل از اینکه با این کارش می خواست من مانع رفتنش نشوم. وقتی به محمود آباد رسید ، زنگ زد و گفت : «مادر جان من دارم می روم جبهه !» 😊 شهید مدافع حرم حاج اسماعیل حیدری🌹 @rasooll_khalili
❣یابن الحسن❣ این هم گذشتــــ و تو اما نیامدے... لعنتــــ به این نَفَس ڪه بدون تو مےڪِشم😔 @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر دل که تویی درآن، مقدس باشد بیچاره دلی ڪه سردونـارس باشد🌱 در اوجِ جوانے ام بہ قولِ سعـدی🌸 عشقِ تو و خاندانِ تو بس باشد😍 💚 @rasooll_khalili
🕊 شـهیـدانــه 🕊
✨خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام... ‌ 🌟شب میلاد حضرت زینب مادرش زنگ زد برای قرار خواستگار. نمی‌دانم پافشاری هایش باد کله ام را خواباند یا تقدیرم؟ شاید هم دعاهایش....💫 ❤️به دلم نشسته بود. با همان ریش بلند و تیپ ساده همیشگی اش آمد. از در حیاط که وارد خانه شد، با خاله ام از پنجره او را دیدیم. خاله ام خندید: « مرجان، این پسره چقدر شبیه شهداست!»😁 با خنده گفتم: « خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام»😁😍 خانواده‌اش نشستند پیش مادر و پدرم. خانواده‌ها با چشم و ابرو به هم اشاره کردند که « این دو تا برن توی اتاق، حرفاشون رو بزنن!»👥🗣 با آدمی که تا دیروز مثل کارد و پنیر بودیم، حالا باید با هم می نشستیم برای آینده‌مان حرف می‌زدیم.😄 تا وارد شد، نگاهی انداخت به سرتاپای اتاقم و گفت: « چقدر آینه! از بس خودتون رو می بینین این قدر اعتماد به نفستون رفته بالا دیگه!»😄😐 ‌ نشست رو برویم. خندید و گفت: «دیدید آخر به دلتون نشستم!»😍 زبانم بند آمده بود من همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش می دادم، حالا انگار لال شده بودم.🤐 خودش جواب خودش را داد: «رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمی گید، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ‌پاک که دیگه به یادتون نیفتم.✨ نشسته بودم گوشه رواق که سخنران گفت: "اینجا جاییه که می تونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن." نظرم عوض شده. دو دهه دیگر دخیل بستم که برام خیر بشید!» ‌💫 نفسم بند اومده بود، قلبم تند تند می زد و سرم داغ شده بود. توی دلم حال عجیبی داشتم. حالا فهمیدم الکی نبود که یک دفعه نظرم عوض شد. انگار دست امام علیه السلام بود دل من....😇❤️✨ 📕قصه دلبری صفحه ۱۶ روایتی شیرین از زندگی شهید مدافع حرم محمدحسین محمد خانی🌹 @rasooll_khalili