بویِ عَطرِ تو غَزَل ریخت به جان و تَنِ مَن !!
دوری !!!
اَمّا ..!
تو کنارِ دِلَمی
اینجایی ...
#سلام_صبحتون_شهدایی ❤️
#شهید_حسین_هریری
@rasooll_khalili
خُدا ما رو دوست داره!
نِسبَت به ما بی تفاوت نیست!
پس هیچ وقت ما را در امتحانی قرار نمیده
ڪه نتونیم از عهدۀ اون بَر بیاییم
و ما رو در معرضِ معصیتی قرار نمیده
ڪه نتونیم توبه ڪنیم؛
ناامیدی از چنین خُدایی واقعا گناهِ ڪبیرست! هَمین امید و اطمینان به مُحبّت خدا و یادآوریش رُشد دَهندَست.
#حاج_آقا_پناهیان
@rasooll_khalili
سلام
من محمد حسن یا بهتر بگم رسول خلیلی هستم.
بذارید داستان اسممو بهتر بگم براتون:
ابتدا اسم منو میخواستن بذارن رسول ولی چون من مصادف با ولادت امام حسن عسگری(ع) به دنیا اومدم ، اسمم رو گذاشتن محمدحسن ولی تو خونه و رفیقام منو رسول صدا میکنن.
من در تاریخ 20 آذر سال 1365 به دنیا اومدم.
من فرزند دوم خانواده هستم . اسم داداشم هم روح الله هست.
محل زندگی: ما تا تمام شدن جنگ تحمیلی همراه خانواده در تهران زندگی می کردیم و پس از اتمام جنگ به کرج رفتیم .اما در سن هجده سالگی بار دیگر به تهران برگشتیم
تحصیلات : من در دبیرستان رشته علوم انسانی را خواندم و در دانشگاه رشته مدیریت را ادامه دادم . در سن 13 سالگی وارد بسیج شدم اوایل چون سنم کمتر از حداقل مورد نظر بود، قبول نمیکردند اما بالاخره رفتم و عضو شدم
اعزام به سوریه: اواسط شهریور ماه بود که تصمیم به رفتن گرفتم ، وصیتنامه ام را هم نوشتم و به رسم امانت به پدرم سپردم تا اگر برنگشتم دستخطی برای آن ها به یادگار گذاشته باشم
فعالیت در سوریه: از آنجایی که به دوره های سخت نظامی علاقه بسیاری داشتم و با توجه به تخصص های مختلفی که در امور نظامی داشتم ،بیشتر از همه به تخریب علاقه داشتم و در آنجا کار تخریب را انجام میدادم.
شهادت: سر انجام در روز دوشنبه 27 آبان 1392 مصادف با 14 محرم الحرام 1435 در ساعت 14:۰۰ بعد از ظهر ، درحالی که داشتم یه بمب پیشرفته ای رو خنثی میکردم ، با انفجار آن بمب به شهادت رسیدم...
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@rasooll_khalili
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
یاری رساندن به همنوع
مادر بهش گفت: ابراهیم! سرما اذیتت نمیکنه؟
گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست.
هوا خیلی سرد بود، ولی نمیخواست ما را توی خرج بیندازد. دلم نیامد؛ همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش کشید و رفت. ظهر که برگشت، بدون کلاه بود. گفتم مادر کلاهت کو؟ گفت: اگر بگم دعوام نمیکنی؟ گفتم: نه مادر؛ مگه چیکارش کردی؟ گفت: یکی از بچهها توی مدرسهمون با دمپایی میاد! امروز سرما خورده بود، دیدم کلاه برای اون واجبتره.
شهید ابراهیم امیرعباسی
ساکنان ملک اعظم، منزل امیرعباسی، ص5
امام علی علیه السلام
آنچه را به دست میآوری ببخش تا مورد ستایش قرار گیری.
غرر الحکم، ح4716
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@rasooll_khalili
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همسنگران گرامی سلام و عرض ادب.
از امروز قصد داریم کارهایی که شهدا برای گریز از گناه انجام می دادن براتون در کانال بذاریم تا تجربه ای باشه براتون در ترک گناه .
ان شاء الله مورد استفاده قرار بگیرد.
التماس دعا.
💥💥💥💥💥💥💥💥
💥@rasooll_khalili💥
💥💥💥💥💥💥💥💥
🔥گریز از گناه به سبک شهید شعبان قاضی پور🔥
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌟فکر گناه🌟
مهمانی بودیم؛ خانه پسرخاله. بچههای فامیل هم جمعشان جمع بود و دنبال سوژهای بودند برای خنده و خوشگذرانی.
یکی از بچهها سوژه را پیدا کرده بود. عروسک بزرگی را برداشت، لباسش را درآورد و پرت کرد سمتِ شعبان. همه منتظر بودند ناراحتیش را ببینند و بزنند زیر خنده.
شعبان که چشمش به عروسک افتاد؛ سریع بلند شد تا مهمانی را ترک کند. با لحن خاصی به شعبان گفتند: «حالا مگه چی شده که میخوای بری!؟» شعبان رو به بچهها کرد و حرفی زد که هیچکس انتظارش را نداشت: «این عروسک فکر آدم رو مشغول میکنه، این عروسک میتونه آدم رو به گناه بندازه».
امـام عــلـی (علـــیه الســـلام)
كسى كه در انديشه گناه باشد و پيرامون آن بسيار فكر كند سرانجام همان افكار بد و انديشههاى پليد، او را به ارتكاب گناه ميخواند و آلودهاش ميسازد.
غــــــررالـــحـــــــــــــــــــــــكم، ص186
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌴@rasooll_khalili🌴
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴