شهادت يعنی انتقال يافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام يک مسأله انتخابی است که انسان کامل با تمام آگاهی آن را انتخاب میکند و با شهادت خويش شمع راه انسانهای پاک و نورانی میشود.
#فرمانده_واحد_تخریب
#لشکر۲۷_محمدرسولالله
#سردار_روحانی_شهید
#حاج_محسن_دینشعاری
#سالروز_ولادت
@rasooll_khalili
⚡️گریز از گناه به سبک شهیده گلدسته محمدیان⚡️
💥 پوشش زیر آوار💥
یک بار زمان جنگ رفتم خانهشان؛ درست همان زمانی که بمبارانهای هوایی، امانِ مردم را بریده بود. اواخر شب، وقتی میخواستیم بخوابیم، گلدسته را با پوشش و حجاب کامل دیدم! با تعجب پرسیدم: «دخترم کاری پیش اومده؟ جایی میخوای بری؟!»
گفت: «نه. پدر جان! اینجا هر لحظه ممکنه بمباران هوایی بشه، ممکنه فردا صبح زنده نباشیم و به همین خاطر باید آمادگی کامل داشته باشیم تا وقتی بدن ما رو از زیر آوار در میارن، حجابمون کامل باشه».
کتــاب چهار فصل عشق، ص68
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
حیا و عفت نیکو است و از زنان نیکوتر است.
نهــــج الفـــصـــاحه، ص 578
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@rasooll_khalili
🌺🌺🌺🌺🌺
💠ختم صلوات امروز هدیه به
#شهید_مدافع_وطن
#حسین_ولایتی_فر🕊
🌸🍃ولادت:1375/4/6دزفول
🌸🍃شهادت:1397/6/31 سرانجام در حمله کور دشمنان بزدلان نظام جمهوری اسلامی ، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید
و
🌺🌺🌺🌺🌺
هدیه به
#شهید_مدافع_حرم
#اکبر_شهریاری🕊
🌸🍃ولادت:1363/1/1 تهران
🌸🍃شهادت:1392/11/1 در مبارزه با تکفیریها در حومه دمشق پایتخت سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید در قطعه 26 بهشت زهرا (س) آرام گرفته است.
روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.🌴
🌺🌺🌺🌺🌺
🕊 شـهیـدانــه 🕊
چله نوڪری #ارباب زیارت عاشورا🌹 🌼🍃اسامی #چهل_شهیدی که قرار است روزانه به نیابت از یک شهید خوانده شود
چله نوڪری #ارباب زیارت عاشورا🌹
#روز_پنجم_چله_عاشقی
ثوابش امروز تقدیم به شهید مدافع حرم #جواد_محمدی🌻
#ولادت:۲۹ مرداد ماه ۱۳۶۲ اصفهان شهر درچه
#شهادت : ۱۶ خرداد ماه ۱۳۹۶
محل شهادت: سوریه،حماه
از امروز بہ عشق مُحَرَّمَت چله گرفتیم یاحسین💔
#التماس_دعا
@rasooll_khalili
🌸﷽🌸
چه میشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهیان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیافتد فکرش را بکن راه میروی و راوی میگوید اینجا قتلگاه #شهید_رسول_خلیلی است
یااینجا معراج #شهیدان_قلی_پور و #شهید_روشنایی و #شهید_عربی است که مستقیما مورد هدف تیر قناصه چی داعش قرار گرفتند
یا اینجا را که می بینی همان جایی است که #مهدی_عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد
یا مثلا اینجا همان جایی است که #شهید_حیدری نماز جماعت میخواند
#شهید_بیضائی بالای همین صخره نیروهای دشمن رو رصد میکرد و بعدش به کمین دشمن خورد
#شهید_شهریاری را که میشناسید همینجا با لهجه آذری برای بچه ها مداحی میکرد یا #شهید_مرادی آخرین لحظات زندگیش را اینجا درخون خودش غلتیده بود
یا #شهید_حامد_جوانی اینجا عباس وار پرکشید
#شهید_اسکندری را همینجا سرش بالای نیزه رفت و شهید
#جهاد_مغنیه در این دشت با یارانش پر کشید
عجب حال و هوایی میشود کاروان راهیان نور مدافعین حرم ......
عجب حال و هوایی.......😭
@rasooll_khalili
سلام همسنگران عزیز.
دقیق اول خودتون بخونید .... بهترین فایلی هست که بهت میگه برای ظهور چیکار کنی و
بعد
حتما نشرش بده .....
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@rasooll_khalili
🍃بسم رب الشهدا
🌹🍃با نام خدا و با مدد از حضرت اباصالح المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🌺🍃و تشکر از شهید به پیشواز مهمان امروز میریم و شروع میکنیم معرفی شهید بزرگوار
🌸 اکبر شهریاری🌸
🌼🍃در زمانی که شهادت به یک آرزو مبدل شده بود، حرم عقیله بنی هاشم(س) دری به روی حماسه آفرین... شهادت باز کرد. و عاشقانی که رویای شهادت در سر می پروراندند راهی دیار دوست شدند.
سلام بر
#شهید_اکبر_شهریاری
💠💠💠به راستی چه مرگی با افتخارتر از آن است که خونت در جوار بانوی صبر و استقامت حضرت زینب(س) و در راه خدا ریخته شود.
🌷🌷🌷 حکایت شهدای مدافع حرم، حکایت غریبی است که ریشه در واقعه کربلا دارد. و عشقی که با آوردن نام حسین(ع)، در دل های آن ها جاری شده است.
🌹🌹🌹شهید اکبر شهریاری یکی از جوانانی بود که برای دفاع از حرمین تا پای جان مبارزه کرد.
🌸🌸🌸در این شماره پای صحبت یکی از همرزمان شهید شهریاری نشستیم. که طبق خواسته این مبارز بزرگوار از آوردن نامش معذوریم.
#تولد_اکبر
🌸🍃شهید اکبر شهریاری در سال 1363 در محله کیانشهر تهران به دنیا آمد.
☘☘ او از همان دوران نوجوانی با توجه به علاقه ای که به بسیج داشت فعالیت خود را در پایگاه مقاومت شروع کرد. تمام دعاهایش ختم به آرزوی شهادت می شد.
🌹🍃 اکبر قاری و مداح هیات پایگاه بود و صوت زیبای قرآنش آغازگر محافل بسیجیان بود.
🌼🍃در آن مدت 2 بار توفیق زیارت عتبات و عالیات نصیبش شد. اکبر از لحاظ مادی هیچ مشکلی در زندگی اش نداشت، پدرش یکی از بازاری ها و تاجران بزرگ کشور بود و اگر می خواست در تهران پیش پدرش بماند می توانست غرق در امکانات و رفاه باشد.
🌸🍃اما دفاع از حرم عمه سادات را انتخاب کرد و در اول بهمن 1392 در حوالی حرم حضرت زینب (س) به درجه رفیع شهادت نایل آمد و پیکر مطهرش در قطعه 26 بهشت زهرا آرام گرفت.
❤️دلسوخته حضرت زینب (س)❤️
🍃آخرین باری که به کربلا رفته بود مصادف با اربعین بود، هرچی اصرار کردیم بیا حرم حضرت ابوالفضل العباس(ع) نیامد. چون احساس خجالت می کرد که وقتی حرم بی بی در محاصره است به زیارت حضرت عباس علیه السلام بیاید
🎋🍃10 روز بعد به سوریه رفت و به شهادت رسید.اولین بار که با هم به کربلا رفتیم زمان برگشت، گفت: اگر خدا بخواهد هر موقع اردوی کربلا راه بیاندازید من هم می آیم.
🌻🍃قرار بود 2 ماه بعد از شهادتش هم برویم، خودش، همسر و مادرش را ثبت نام کرد و گفت: «محمود رضای بیضائی هم امسال می آید. »
💐🍃اکبر و محمودرضا بیضایی در سال 84 هم دوره بودند ولی قسمت نشد همسفر این دو شهید شویم. بار اول که کربلا رفته بودیم مصادف با ایام فاطمیه بود، در مسیر حرم مرا روی تل زینبیه برد و زیر لب زمزمه می کرد: «دامن کشان رفتی ، دلم زیر و رو شد ... .»
🌈آمد روی تل زینبیه ایستاد و گفت: « فاصله اینجا تا گودی قتلگاه را ببین ». خیلی دلسوخته حضرت زینب سلام الله علیها بود.
🌹🍃در محله ما دو تا شهید گمنام دفن هستند. ما سر مزار این شهدا مجلس می گرفتیم و در هفته دفاع مقدس نمایشگاه می زدیم. چند چادر برای برپایی نمایشگاه احتیاج داشتیم، اکبر هم از سر کارش چند تا چادر آورد. چون خط خوبی داشت، روی چفیه ها و با خط خوب برای بچه ها یادگاری می نوشت.
روی چادرها هم نوشت: «رفیقان می روند نوبت به نوبت/خوشا روزی که نوبت بر من آید »
🌼وقتی حاج اسماعیل حیدری شهید شد خیلی بی تاب شده بود. می گفت: استاد ما رفته و ما جا مانده ایم ......
💠💠محمد باقر دو ماهه💠💠
🌀یک بار به همسرش گفته بود دعا کن شهید شوم. همسرش گفته بود: محمدباقر فقط 2 ماهه است. اکبر در پاسخ گفت: تمام اجرش برای شماست. شما باید صبر کنید
🌴🍃2، 3روز مانده به آخرین اعزام با خانواده به منزلشان رفتیم. محمدباقر دو ماهه بود. اکبر روی تربیت فرزندش حساس بود. با آمدن محمدباقر هرجایی به این راحتی ها نمی رفت و هر لقمه ای را به محمدباقر نمی داد. این بچه فقط بغل پدر آروم می شد. گویا محمدباقر دو ماهه هم در یافته بود که پدرش شوق پریدن دارد ....
💠💠عروسی امام زمان(عج) پسند💠💠
☘🍃مراسم جشن عروسی اکبر به نوع خودش خیلی خاص بود. چون بعضی اطرافیان انتظار داشتند او هم مثل بقیه بچه های فامیل عروسی بگیرد، اما اکبر برایش فقط این مهم بود که عروسیش مورد نظر عنایت امام زمان (عج) باشد. یک عروسی بدون گناه! که البته به همه هم خیلی خوش گذشت. هنگام نماز هم خودش مثل بقیه کت دامادیش را روی دوشش انداخت و وضو گرفت و برای نماز جماعت به نمازخانه رفت.
💠💠دعای خیر مادر💠💠
🌻🍃اکبر و مادرش بسیار به هم وابسته بودند. در ماموریت ها بچه ها اکثرا هفته ای یکی، دوبار با خانواده تماس می گرفتند ولی اکبر هر روز با مادرش تماس می گرفت. همین توجهات و خدمات اکبر به مادرش بود که دعای خیر مادرش را برایش به دنبال داشت. او دقیقا مصداق آن آیه است که می فرماید: «و باالوالدین احسانا
💠💠بین الحرمین💠💠
⭐️قبل از آخرین سفرمان به کربلا یک اتفاقاتی افتاده بود که نیاز بود نیروهای بیشتری اعزام شوند. به من گفت: خوش به حالت تو دستت خوب می شود و دوباره به منطقه برمی گردی. اما اسم من در لیست نیست. من با فرمانده صحبت کردم و با آمدن اکبر موافقت کردند. اکبر به من پیامک داد و بابت هماهنگی تشکر کرده بود. من گفتم: «من وسیله بودم آمدن رزق خودت بود .»
💥در بین الحرمین نشسته بودیم که از اکبر خواستم زیارت اربعین و بعد روضه را برایم بخواند. بعد از زیارت شروع کرد به گریه کردن و صدای هق هق اش بلند شد. در تمام این سال ها صدای گریه اکبر را نشنیده بودم. همیشه آرام گریه می کرد. واقعا از این حالت هاش دلم لرزید.
💠💠اولین اعزام💠💠
💥اکبر برای اولین بار سال 92 اعزام شد. هنوز فرزندش به دنیا نیامده بود. در اولین حضور اکبر در جبهه 2 اتفاق مهم افتاد. یکی شهادت امیر کاظم زاده از خدمه های تانک بود که تکه های پیکرش بین مواضع خودی و دشمن مانده بود، که اکبر پیکر شهدا را برگرداند.
🕊و اتفاق دیگر شهادت همرزم عراقی اش که در عملیات، کنارش به شهادت رسید. در مورد شهادت دوست عراقی اش می گفت:
🌼🍁«یک لحظه دیدم بر اثر اصابت گلوله تانک به دیوار کناریمان خاک روی سر ما می ریزد. من به فکر این افتادم که اگر شهید شوم بچه چه می شود؟ در همین فکرها بودم که دیدم تیر به سر رفیقم اصابت کرد و به شهادت رسید.
🌺🌾 به خاطر این 2 اتفاق خیلی بهم ریخته بود. می گفت: «هرشب خواب عملیات و .... می بینم. » خیلی حسرت آن لحظه را می خورد. وقتی خبر شهادت بچه ها را می آوردند حالش بدتر می شد و به حال شهدا و رفقای مجروح غبطه می خورد.😭😭😭
💠💠تعبیر خواب💠💠
🌟اکبر یکی از همرزمانش که در سوریه مجروح شده بود را به بیمارستان برد. همان جا از شهادت محمودرضا بیضائی مطلع شد. بی تاب می شود و شروع می کند به گریه کردن.
⚡️دوست مجروحش وقتی متوجه می شود به اکبر می گوید: «محمودرضا یک خوابی دیده بود که چون تعبیرش را نمی دانست به تو نگفت ولی من الان به تو می گویم😭😭
❌محمود خواب دیده بود که در یک باغ سبز با تو راه می رود و می خندید. » یک روز بعد از شهادت محمودرضا، اکبر هم به شهادت رسید.😭😭😭😭😭😭😭
💠💠حاج تروایی💠💠
🌈وقتی بعد از اربعین از کربلا برگشتیم، به مناسبت 28 صفر سه شب مراسم داشتیم.
🌛 اکبر هر شب آخر هیئت یک شعر را با دلسوخته می خواند. شب آخر وسط شعرش گفت:
⭐️💫 «ما که امسال حاجتمان را گرفتیم . فکر کردم منظورش زیارت اربعین است. توی دلم گفتم: «خب! من هم الحمدلله کربلا رفتم. 28 صفر این حرف را زد و 20 روز بعد به شهادت رسید.😭😭😭😭😭
💠شهادت با لباس دوست شهید💠
🌷🍃وقتی خبر شهادت محمودرضا بیضائی به اکبر رسید خودش را بالای سر محمود رساند و گفت: «باید برش گردانم».
🍂🌺آن روز خیلی بی تاب شده بود. صبح فردای شهادت محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های رزم بیضائی را بپوشم. 😭😭
⚜♣️ فرمانده گفت: «اگر لباس شهید را بپوشی تو هم شهید می شوی؟!!! گفت: هر چه خدا بخواهد همان می شود.
🌀 بعد از صبحانه زد به خط. وقتی یک مقدار از مقر فاصله گرفت یک خمپاره 60 او را مورد اصابت قرار داد و پهلویش را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود. ساعت 10 صبح شهید شد و همان روز به ایران برگشت.😭😭😭😭😭
🌼🌼🌼
مادر شهید می گفت: «اکبر جوان بسیار آرام، با ادب و مؤمنی بود، من نمیدانستم که وی مداح اهل بیت، حافظ و قاری قرآن کریم است. اینها را پس از شهادت او فهمیدم. در واقع من فرزندم را پس از شهادتش شناختم.
🌼🌼🌼
اکبر بسیار با ادب، با تقوا و اهل نماز جمعه بود، در بسیج بسیار فعال بود و از همان کودکی با مسجد انس داشت. به یاد دارم از هفت سالگی نمازهایش را کامل میخواند و از همان دوران بار کارهای خود را خودش به دوش می کشید