بسم الله الرحمن الرحیم
💥عنایت شهید رسول خلیلی به یکی از خواهران خادم دوکوهه 💥
نمیدونم چرا از عصر به دلم افتاده این عنایت شهید رسول رو بگم براتون ،اصلا خودم فراموش کرده بودم ،یهو یادم اومد !!
انگار خود داداش خواست .
بریم سراغ داستان :
اوایل آشناییم با داداش رسول بود ،که واسه اولین بار رفتم راهیان نور
مقصد اول در این سفر "دوکوهه "بود ،
روزها و شب ها گذشت تا رسید به آخرین شب اقامت در دوکوهه 😭
تو این سفر واسه شناخت هم به همه یک گردن آویز دادن که عکس شهدا بود
منم گردن آویزم عکس شهید رسول خلیلی بود .
واسه نماز صبح بیدارمون کردن که بریم حسینه حاج همت و نماز صبح بخونیم و بریم از دوکوهه برای دیدن مناطق جنگی
داشتم از پله ها پایین میومدم که ناگهان شنیدم خادم دوکوهه صدام زد !
گفت دخترم یک لحظه !
گفتم بله !
به عکس شهید خیره شد و با یک حالتی گفت ،شهید رسول خلیلی ؟😭
گفتم بله، ایشون شهید رسول خلیلی هستن 😊
یه حالتی شد و گفت از تهران اومدید ؟
گفتم بله
گفت رفتی تهران برو بهشت زهرا سلامم رو بهش برسون ،به نیابتم برو زیارت .
گفتم چشم
شروع کرد گفت :👇
گفت اومده بودم تهران
رفتیم بهشت زهرا ،اصلا یادم نبود برم سر مزار شهید خلیلی اصلااااا !
این قسمت رو یادم نیست دقیق که گفت یادم نبود یا وقت نشد !
گفت داشتم قدم میزدم که ناگهان دیدم
مزار شهید رسول خلیلی روبروی منه وای😭😭😭😭
من رو خود شهید دعوت کرد!
خواهران و برادران
من از معرفت شهید خلیلی شنیده بودم اما نه در این حد که قصد اومدن نداشته باشی خودش دعوتت کنه 😭
خلاصه من از اون خانم خداحافظی کردم و رفتم
سفر تمام شد و برگشتم تهران
یهویی قسمت شد من همون روز که از سفر اومدم برم "بهشت زهرا "و برم پیش داداش و سلام خواهرش رو برسونم بهش .😭
التماس دعا 🙏
#شهید_رسول_خلیلی
#عنایت
#ارسالی_شما
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄