eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
328 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 شـهیـدانــه 🕊
شهادت يعنی انتقال يافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام يک مسأله انتخابی ا
✒️ 🔴حاج محسن همواره خود را از ما مخفی می‌کرد و هربار هم که به علت شدت جراحت 💥به بیمارستان منتقل می‌شد می‌خواست هرچه سریعتر به بازگردد حتی یادم هست که یکبار که به علت مجروحیت از ناحیه پا در بیمارستان🏥 امام رضا (ع) مشهد بستری بود مرتب به اصرار می‌کرد که باید برگردد 🔵دکتر به من گفت که زخم‌های برادرتان عمیق است 😰و هرچه ما به او اصرار می‌کنیم که باید مدتی کند تا زخم‌هایش عفونی نشوند توجهی نمی‌کند،❌ شما خودتان به او تذکر دهید حاجی که حرفهای ما را شنیده بود سریع از روی بلند شد و در راهرو شروع کرد به قدم زدن و گفت:«زخم من عمیق نیست😇 و من باید برگردم» سرم مجروح هم‌تخت او در حال تمام شدن بود محسن را صدا زد و از او خواست که سرم را جدا کند اما پرستار گفت❗️ 🔴 که من تمام شده و نوبت پرستار بعدی است محسن با ناراحتی😔 گفت:«شیفت انسانیت شما که تمام نشده» بعد هم سرم را از دست آن باز کرد تا با هم به منطقه اعزام شوند. در کربلای 1 هم که از ناحیه شکم مجروح شده بود ما اطلاعی نداشتیم🚫 تا زمانیکه به بیمارستان مشهد منتقل شد و ما متوجه شدید ایشان شدیم یکبار دیگر هم در والفجر8 هنگامی که بچه‌ها مشغول کندن⛏ کانال در فاو بودند 🔵کلنگ به پای او کرده وزخمی شد اما علی‌رغم اصرار زیاد بچه‌ها راضی نشد 💞 به عقب بازگردد و با همان پای مجروح 40 روز در خط مقدم ماند او می‌گفت:«درست است مجروح شده صحبت 🗣که می‌توانم بکنم» اگر بچه‌ها مرا با این وضعیت ببیند می‌گیرند و این جراحت‌ها برای من مجروحیت💥 نیست تا جان در بدن دارم به می‌روم. ✍ به روایت برادر شهید 📎 فرماندهٔ گردان تخریب لشگر ۲۷ محمدرسول الله(ص) 🌷 @rasooll_khalili
✒️ 💠اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه می‌گذاشت. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز می‌خواند. یادم هست یکبار که می‌خواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا می‌کنی! کمی آرام باش» چون شلوغ می‌کرد و تمرکز نداشتم. 💠با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود». شاید هر کسی ظاهر او را می‌دید فکر نمی‌کرد روزی شهید شود. خانواده‌ام بعد از شهادت فهمیدند میثم تکاور بود. 💠همیشه میگفت :دوست دارم معلومات بچه من بالا باشد. ما مسلمان‌ها وقتی به دنیا می‌آییم، امام حسین(ع) را راحت و همینجوری قبول داریم ولی در دوره جدید بچه‌ها مفاهیم را اینطور قبول نمی‌کنند و باید با دلیل برایشان توضیح دهیم. 💠دوست دارم با علت و دلیل به فرزندم بگویم خدا و امام حسین(ع) چگونه‌اند. دوست دارم کتابخوان شود و کتابخوانش می‌کنم و از این طریق به او یاد می‌دهم که خدا را بشناسد. دوست ندارم زیاد تلویزیون نگاه کند.» گاهی هم به شوخی به من می‌گفت: «زهره اگر بچه ما تلویزیونی شود، من ازت راضی نیستم.» 🌷 ═▩ஜ••🍃🌷🍃••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🍃🌷🍃••ஜ▩═
✒️ ‼️ماه رمضان بود. جهاد نیمه شب تماس گرفت و گفت که آماده شوم و به چند نفر دیگر از دوستانمان که ازافراد مورداعتماد جهاد بودند بگويم حاضر شوند، میخواهیم برویم جایی... ‼️ساعت نزدیک 3 ، 2:30 صبح بود در محلی که قرار گذاشته بودیم جمع شدیم. همه نگاه ها به دهان جهاد بود تا باز شود و بگوید که چرا مارا اینجا جمع کرده، ‼️جهاد بعد از چند دقیقه گفت بچه ها سوار شوید ما هم بدون اینکه چیزی بپرسیم سوار شدیم. در راه کسی حرف نزد. در خانه ای ایستاد که از ظاهر کوچه معلوم بود افراد ساکن در اینجا وضع خوبی ندارند. ‼️از ماشین پیاده شد وماهم همین طور نگاهش میکردیم، بسته ای از صندوق عقب ماشین درآورد و به من داد و گفت برو در آن خانه و این را بده و بيا. ‼️گفتم جهاد این چیه؟ گفت کمی خوراکی هست برو ... چند قدم که رفتم برگشتم و با تعجب نگاهش کردم و او هم مرا نگاه کرد و یک لبخند زد وگفت راه برو دیگر ..... رفتم سمت در و در را زدم کسی آمد جلوی در و بدون اینکه از من سوالی بکند بسته را گرفت، تشکرکرد و رفت داخل خانه .. ‼️آن لحظه بود که فهمیدم جهاد قبلا هم اینکار را میکرده و برای آن ها چیزی میفرستاده و ما بیخبر بودیم، حالا هم برای اینکه ممکن بود کسی بشناسدش نیامد بسته را بدهد. ‼️تنها چند نفر از خانواده اش این را میدانستند، آن هم فقط به این خاطر که ماه رمضان که دیروقت می امد نگرانش نشوند. بعد از شهادتش بود که فهمیدند، جوانی که شبهای رمضان، سفارش مولایش امیر المومنین را ترک نمیکرد، شهید جهاد مغنیه بود. 🌷 ┄┅─✵💖✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵💖✵─┅┄
همسر شهید : 🍃من واقعاً نمی‌دانم حجت چطور توانست دخترش را بگذارد و برود! می‌دانم که زیبایی کارشان در همین گذر از تعلقات دنیایی است اما باز هم می‌گویم همت می‌خواهد که همسرم به لطف خدا چنین همتی داشت. النا یک ماهه بود ، وقتی گریه می‌کرد و من او را روی سینه پدرش می‌گذاشتم ، آرام می‌شد🍃 حجت‌الله ارادت خاصی به اهل بیت داشت و همین ایمان و اراده او را به میدان جنگ کشاند. عشق به بی‌بی و (س) و حضرت زینب (س) او را رزمنده کرد..✨ 🌷 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄