اسفند ماه بود هوای سوریه بیش اندازه سرد شده بود.
همه از گشت منطقه قرار بود به قرار گاه باز گردند. علی با اشتیاق لحن شوخ طبعی گفت: این سید مصطفی، داخل انبار پتو گرم و نرم خوابیده و از این سرمای بیرون بی خبره.
وقتی همه به انبار رسیدند، در کمال تعجب دیدند که یه انبار پراز پتو آنجاست و سید مصطفی با آن سرما خوردگی شدیدی که داشت فقط از سه پتو استفاده کرده بود!!!
یکی زیر انداز، یکی زیر سرش و یک پتو را رویش انداخته بود!
علی گفت: مرد مومن یه انبار پتو اینجاست، هواسرد، تو با این حال خرابی که داری حداقل چند تا پتو رویت می کشیدی!
سید مصطفی در جواب گفت: اینجا سهمیه هر رزمنده چند تا پتو است؟
علی گفت: سه تا
مصطفی گفت: خب منم رزمنده هستم و به اندازه سهمیه ام برداشتم!
پ.ن: حال کمی بیاندیشیم که چند مسئول کنار بیت المال هستند و به اندازه سهمیه خودشان استفاده میکنند.
شهدایی فکر کنیم و شهدایی زندگی کنیم...
#شهید_سید_مصطفی_صادقی
@rasooll_khalili