◼️ حماسهای که امام زین العابدین علیه السلام در مجلس یزید آفرید!
▪️در روز جمعهاى در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شرکت کند. اول آن خطیبى که به اصطلاح دستورى بود، رفت و هرچه قبلا به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه کرد، هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به سبّ کردن و دشنام دادن على(ع) و امام حسین(ع) به عنوان اینکه اینها -العیاذباللَّه- از دین خدا خارج شدند، چنین کردند، چنان کردند.
▪️زین العابدین(ع) از پاى منبر نهیب زد: «ایهَا الْخَطیبُ! اشْتَرَیتَ مَرْضاةَ الَمخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو براى رضاى یک مخلوق، سخط پروردگار را براى خودت خریدى.
بعد خطاب کرد به یزید که آیا اجازه مىدهى من بروم بالاى این چوبها دو کلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد.
▪️آنهایى که اطراف بودند، از باب اینکه على بن حسین(ع)، حجازى است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، براى اینکه به اصطلاح سخنرانىاش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد. ولى یزید امتناع کرد. پسرش آمد و به او گفت: پدرجان! اجازه بدهید، ما مىخواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مىکند. گفت: من از اینها مىترسم. اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنى دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.
▪️ببینید این زین العابدین(ع) که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیمارى نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمىکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتى بالاى منبر رفت چه کرد! چه ولولهاى ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الآن مردم مىریزند و مرا مىکشند.
▪️دست به حیلهاى زد. ظهر بود، یکدفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر مىشود. صداى مؤذّن بلند شد. زین العابدین(ع) خاموش شد. مؤذّن گفت: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ»، امام حکایت کرد: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ». مؤذّن گفت: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم(ص). تا به اینجا رسید، زین العابدین(ع) فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده مىشود و گواهى به رسالت او مىدهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آوردهاید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت مىدهید؟ تا آن وقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کردهاند.
▪️آنوقت شما مىشنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر(ص) را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمترى بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانى را با اینها از شام تا مدینه بکن.
▪️این براى چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما مىشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت مىکرد و مىگفت: تمام، گناه او بود. اصلا منکر شد و گفت من چنین دستورى ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین کارى کرد. چرا؟ چون زین العابدین(ع) و زینب(س) اوضاع و احوال را برگرداندند.
📚 استاد مطهری، حماسه حسینی، ج1، ص294-293 (با تلخیص)
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
⚫️کاروان اهل بیت به سرپرستی امام زین العابدین علیه السلام پس از واقعه کربلا و اسارت، سرانجام به سوی مدینه حرکت کردند. نزدیک مدینه مردم شهر گریه کنان و ناله زنان به استقبال کاروان آمدند. فضا یکباره غرق شیون و ناله شد. امام زین العابدین علیه السلام با اشاره دست مردم را ساکت کردند. آن گاه لب به سخن گشودند و فرمود:«سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است. مهربان، فرمانروای روز جزا و خالق همه موجودات است. خداوندی که از ادراک عقل ها دور و در عین حال نزدکی، و رازهای نهان نزد او آشکار است. ما در برابر گرفتاری روزگار، دردهای جانسوز، مصیبت های دلخراش و حوادث تلخ و دردناک خدا را سپاس می گوییم. ای مردم، خداوند، که سپاس او می گوییم، ما را به مصیبت های بزرگ و سهمگین و ضربه بزرگی که بر پیکر اسلام وارد شد، آزمایش کرد».
⚫️امام سجاد علیه السلام که در دوران امامت خویش در محدودیت شدیدی به سر می برد و حاکمان مستبد اموی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند و اهل ایمان از ترس مال و جان خود مخفی می شدند، با اتخاذ صحیحترین تصمیم ها و موضعگیری های مناسب و بجا و با استفاده از مؤثرترین شیوه ها توانست از فرهنگ عاشورا و دستآوردهای ارزشمند آن -که همان عزت و افتخار ابدی برای اسلام و مسلمانان و بلکه برای جهان بشریت بود- به صورت شایستهای پاسداری کرده و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشد و یاد و نام و خاطره سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیهما السلام را جاودانه ساخته و بر بلندای تاریخ ابدی نماید.
⚫️از بهترین روشهای امام سجاد علیه السلام برای پاسداری از فرهنگ عاشورایی اسلام، که حکایت از بینش عمیق و زمانشناسی آن حضرت دارد، عرضه نیایشهای عرفانی و روشنگر می باشد .
⚫️دعاهای حضرت سیدالساجدین علیه السلام که در مجموعه های ارزشمندی همچون صحیفه سجادیه، مناجات خمسة عشر، دعای ابو حمزه ثمالی، نیایشهای روزانه و . . . گرد آمده است، دل هر شنونده عارف و اندیشمندی را می لرزاند و توجه به معانی بلند و با شکوه آن، تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب می سازد.
⚫️امام زين العابدين(ع) پس از بازگشت به مدينه، به مدت 34 سال امامت شيعيان را بر عهده داشت و در اين مدت نيز با حوادث و رويدادهاي بزرگي روبرو گرديد ولي به حول و قوه الهي از همه آن ها با سربلندي و سرافرازي عبور كرد.
اين امام همام پس از پنجاه و هفت سال زندگي، در محرم سال 95 قمري، بر اثر زهري كه به دستور وليد بن عبدالملك اموي به آن حضرت خورانيده شد، در مدينه منوره به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع در جوار قبر مطهر عمويش امام حسن مجتبي(ع) به خاك سپرده شد.
⚫️درباره تاريخ شهادت امام زين العابدين(ع)، گرچه تمامي مورخان و سيره نگاران، اتفاق دارند كه اين واقعه عظيم در ماه محرم واقع شد، ولي در تعيين روز و سال وقوع آن، اتفاق نظر و ديدگاه واحدي وجود ندارد. برخي از آنان، روز دوازدهم محرم، برخي هيجدهم محرم و برخي ديگر بيست و پنجم محرم را روز شهادتش مي دانند. هم چنين درباره سال شهادتش با اين كه اكثر مورخان، سال 95 را ذكر كرده اند، برخي سال 94 قمري را بيان نموده اند.
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
شهید عطایی فقط کار فرهنگی انجام نمیداد...
بلکه کارهای خیر هم انجام میداد و من سعی میکردم همیشه همانند یک همسنگر در کنار وی باشم؛👌
مرتضی بیش از 20 بار به کربلا رفت؛
تمام فامیل با ما یکبار کربلا آمدهاند☺️و اربعینها نیز یک کاروان از مردان فامیل جمع میکرد و به کربلا میرفتند، حتی اگر کسی هزینه سفر نداشت، خودش پرداخت میکرد...🌱
نزدیک اربعین گذرنامهها را جمع میکرد و کلی هزینه و تلاش میکرد تا همه بتوانند به کربلا برسند.
کارهای فرهنگی تنها مختص بسیج نبودواین فعالیتها به داخل خانواده نیزاشاعه پیداکرده بود🍂
ابوعلى این عکس رو خیلی دوست داشت. روز اول آبان [ #روز_تاسوعا] که سید [مصطفى صدرزاده] شهید شد🕊، سه روز بعد این عکس رو گرفت. میگفت: سه روز بعد از شهادت سید، این لباس به دستم رسید و همه تعجب کردند.❗️
#شهيد_مدافع_حرم
مرتضى عطايى 🌹
#سالروزشهادت🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ...
.
»خدایت تو را رها نکرده و #تنها_نگذاشته .
ضحی 3 .
.
نه حدیث است!
نه سخن بزرگان!
این را #خدا ...
به بنده اش ...
می گوید در قرآن:
تو را ، رها نکرده ام !
هومعکم أینماکنتم
🍃اوباشماست هرکجا که باشید حدید آیه 4❤️
#بخدااعتمادکن
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💠پَـــنـــد نــٰـامــہء شٌــــهَــــداء "۱۲"💠
#کانال_شهیدانه
🌷شهید محمد جاودانی🌷
✅ #پند_نامه_شهدا
✅ #تلنگر
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
🔴شهدای محرم / یازده 🌷شهید حجت الاسلام سعید بیاضی زاده تولد : ۵ تیر ۱۳۷۳ استان کرمان شهر انار روستا
🔴شهدای محرم / دوازده
🌷شهید مدافع حرم میر اعتزاز حسن (زینبیون)
تولد : ۱۱ فروردین ۱۳۷۶ در یک خاندان مذهبی در کرم ایجنسی پاکستان
شهادت : ۱۲ آبان ۱۳۹۴ سوریه
وقتی جنگ سوریه آغاز شد به من و پدرش گفت:
همیشه می گوییم کاش در زمان امام حسین(ع) بودیم و به ایشان خدمت می کردیم ،الان همان زمان است و ما در صحنه حاضریم..
الان می خواهند ائمه را در قبورشان دوباره شهید کنند و به آنها بی حرمتی کنند و ما ساکت نشسته ایم..!
پس چه شد آن حرف ها..؟!
گفتیم: می خواهی در سوریه چکار کنی؟ به طرف اروپا برو و آنجا خوش باش ..
اما او مخالفت کرد وگفت : من شوق و ذوق سفر به اروپا را ندارم.
🌷می گفت: این ها هم یک حیله است تا ذهن جوانان ما را خراب کنند و به سمت عیّاشی و خوش گذرانی و گناه متوجه سازند.
اگر مرگ هست، در راه سفر، در بستر، در بیماری و در پیری هم هست... و راه فراری از آن نیست...
بالاخره همه تسلیم حرف هایش شدیم و او آماده ی رفتن به سوریه شد.. خیلی خوشحال بود ...
🌷موقع رفتن خم شد و دست و پای من وپدرش را بوسید و با لبخند گفت: روزی که به دنیا آمدم گریه کردم و همه خندیدند و روزی که می روم خندانم و همه گریان می شوید .
تقریباً 7 یا 8 ماه در سوریه علیه داعش مبارزه کرد.
آخرین باری که تماس گرفته بود 16 محرم الحرام بود که با ما صحبت کرد و حلالیت خواست
گفته بود در ماه صفر به ایران بیایید تا باهم دیدار کنیم ...
18 محرم الحرام بود که به آرزوی دیرین خود رسید و جام شهادت را نوشید و با اهل بیت هم پیمان شد.
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
💠شهید میر اعتزاز حسن :
🌷ما باید به تمام دنیا نشان دهیم که شیعه یعنی چه..؟!
شیعه یعنی ؛
توکل،غیرت،شجاعت... همدردی، دوستی،فداکاری...
شیعه یعنی ؛
یک جاذبه حیدری،
جنگ علیه کفار و پیروزی حق بر باطل...
تا دنیا بفهمد که شیعه یک لفظ ساده نیست.
یک انرژی تمام ناشدنی ست و همیشه در حال جنبش و حرکت است و باز نمی ایستد.
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
با غصه و با دیدهٔ نم می خوانیم
یک بند ز شعر محتشم می خوانیم...
همواره گریز روضه #زینب بشود
وقتی ز مدافع حرم می خوانیم...
#شهید_مرتضی_عطایی🌷
#سالروز_شھـــــادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#خاطرات_شھـــــدا
🔰اردیبهشت بود که آمد. شب #لیلۀالرغائب. شبی که آرزوی دیدن مرتضی برایم مستجاب شد. همه فامیل و دوست و آشنا رفتیم فرودگاه استقبالش. تمام یک ماهی که بود، روز و شب مهمان داشتیم. همه میآمدند ببینند سوریه چه خبر است.
🔰دو سه سالی که تا شهادتش سوریه بود، مرتضی دیگر آن مرتضای سابق نبود. رشد وجودی و روحیاش را با تمام وجود حس میکردم. با ما هم که بود مدام دلش پیش نیروهایش بود. مدام با بچههایش در تماس بود.
🔰وقتی از آزادی نبل والزهرا میگفت به وضوح برق شادی توی چشمهایش دیده میشد. چقدر ذوق میکرد وقتی میگفت: «مردم از خوشحالی و به نشانه تشکر، روی سر بچههای ما برنج خشک میریختند.»
🔰کوچکترین اتفاقی کمصبرش میکرد؛ عملیات میشد، فلان نیرویش شهید میشد، فلان منطقه سقوط میکرد. مرتضی دیگر دلش با ما نبود. هربار که میآمد، خستگی را به وضوح روی شانههایش حس میکردم.
🔰مرتضی تا قبل از رفتنش به سوریه، موهایش یکدست مشکی بود ولی از روزی که رفت، میدیدم موهایش دارند سفید میشوند. شهید که شد، 13 تار مویش سفید شده بود.
🔰بین خواب و بیداری حس کردم مرتضی روی تپهای ایستاده. داشت از سرما میلرزید و دندانهایش به هم میخورد. سرما به جان من هم افتاد. آنقدر سردم شده بود که از خواب پریدم. بلافاصله به مرتضی پیام دادم. به همان اسمی که توی گوشیام برایش انتخاب کرده بودم: نورچشمم ؛ جواب نداد.
🔰دلم طاقت نیاورد، زنگ زدم ولی باز هم جواب نداد. دیگر خوابم نمیبرد. جدای از سرما، نگرانی هم بیخوابم کرده بود. دم اذان صبح بود که تماس گرفت. بی سلام و احوالپرسی گفتم: «مرتضی! چرا اینقدر لباس کم پوشیدی که سردت بشه؟ نمیگی سرما میخوری؟»
🔰 مهربان جواب داد: «چی کار کنم مریمجان، عملیات بود. همین یکدست لباس نظامیام تمیز بود که پوشیدم.» فهمیدم واقعا سردش بوده. مثل همیشه،قبل ازعملیات غسل شهادت کرده بود و با همان یکدست لباس سردش شده بود.
راوی✍ همسر بزرگوارشهید
#شهید_مرتضی_عطایی🌷
#سالروز_شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
پاے روضه هاے محرم
قد کشیدند و
آنها چہ خوب شنیده
بودند صداے
هل من ناصر حسین را......
داداش مرتضی
شهدا گاهی یه نگاهی
#اللهم_الرزقنا
#شهید_مرتضی_عطایی🌷
#سالروز_شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#شهدا
💌ورقهای زندگیم نشونه میده
💌خیلی از شماها تو زندگیم بودین
💌که بودنتون، شخصیتتون، رفتارتون
💌من رو سالها از تجربه جلوتر برده
💌شهدا براستی معلمان عشقید❤️
🌷 پهلوان شهید #ابراهیم_هادی
🌷پاسدارمدافع وطن #یوسف_فدایی_نژاد
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
#شهدا 💌ورقهای زندگیم نشونه میده 💌خیلی از شماها تو زندگیم بودین 💌که بودنتون، شخصیتتون، رفتارتون 💌من
درشهرِ کوچکِ خود
گمنام بود..
حالا دنیـ🌏ـا
او را میشناسد
آری شهـ🕊ـادت
با آدمی
چنین میکند
هرچـه گمنامتر
مشهورتر❤️
#گمنامی_بجوییم
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
شهید محمد جاودانی
پارسال شب تاسوعا خودش رو رسوند به قافله
اصلا انگار فهمیده بود رفتنی هست
گلوله مستقیم کورنت
پیکر سوخته و کوچک شده اش
#یا_کفیل_الزینب
#جاماندم_از_قافله
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃
#ۺـہـود_عـۺق❣✌️🏻
[یا خیر المریدین]
.
چند وقت پیش تعدادی عکس جدید از برادرم به دستم رسید... بین عکس ها می چرخیدم و مست از تماشای او بودم که این عکس توجهم را جلب کرد.
جای زخم روی صورتش...
یادم آمد سوال همیشگی ام را از محمد. همیشه محرم ها از او می پرسیدم چرا صورتت زخمی و کبود است؟
و جواب همیشگی او: خورده به جایی!
اطمینان دارم این عکس کمی بعد از محرم گرفته شده.
هرسال از شب هفتم محرم به بعد صورتش یا کبود بود یا زخمی. با خودم می گفتم نکند محمد در مراسماتی شرکت می کند که در آنها از سر افراط خودزنی می کنند!؟؟؟ یک سال از سر کنجکاوی، برادر کوچکترم را همراه خودم و محمد راهی چیذر کردم. ماموریت داشت ببیند محمد در هیات چگونه است؟
به اول روضه که رسیده بود، محمدرضا برادرش را رها کرده بود! آخر سر هم آقا محسن اورا گوشه هیات پشت یک پرچم پیدا کرده بود. می گفت چنان در حال خودش بود و جوری گریه می کرد که آدم دلش می لرزید!
بعد از آن شب، زخم های محمد برایم زیبا شده بود...
این روزها که یاد این خاطرات می کنم، آنان که لباس نبی خدا را دزدیده اند و عمامه شان مدل جدید کروات های انگلیسی است، امثال محمدرضا را به باد توهین گرفته اند به خاطر دفاع از ناموس خدا.... همانها که قمه زنی را در هیات خود افتخار می دانند.
در منطق مدعیان دروغین، باید برای غم عقیله بنی هاشم، در امنیت کامل قمه زد اما وقتی پای هزینه دادن برای حضرت عقیله رسید، زبان باز می شود به تهمت و توهین، زیرا دفاع به مذاق اربابان انگلیسی شان خوش نمی آید!!!!
بانوی صبر، قمه زن بی بصیرت نیاز ندارد، او فدایی عاقل می خواهد؛ کمی به انتخاب های بانو دقت کنیم.
..........
آقامحمدرضا! مدتی ست فکر می کنم هیات رفتن هایم مشکل دارد... وسط روضه، حرف از سر که می رسد، ذهنم سمت توست. حرف به سینه که می رسد، حواسم پیش توست. روضه ها که خواهر و برادری می شود، چهره تو جانم را به آتش می کشد...
تو شدی روضه ی مجسّم من! گاهی مضطر که می شوم، می گویم: محمد! از جلوی چشمم بروکنار! بگذار صحنه را از دید حضرت زینب ببینم!
___________
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان/
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
......
#امان_از_دل_زینب
#شهید_جواد_الله_کرم
#شرمنده
#شب_جمعه_دعا_کنید_برای_دل_مادران_داغدیده
#فرح_بعد_از_روضه
#به_قلم_خواهرشهید...
#ابـــووصــال ✨
🍃🌸 @rasooll_khalili
#پنجشنبه که میآید 🌷
دل نورانی میشود
هوای بهشتت به سر میزند
عطرِ عود و گلاب همه جا میپیچد
و یادت در تمام خاطره ها زنده میشود.
پنجشنبه ها به نام توست #شهید
شب جمعه یادت کردم
نزد "حسین فاطمه(سلام الله علیها)" یادم کن...
یاد شهدا با #صلوات
"اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ"
#شهیدنویدصفری
#پنجشنبه_شهدایی
#ارسالی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🌷🍃
پنجشنبه که میشود مرغِ دلم🕊
تا آسمان کوی تو پر میکشد
پنجشنبه ات بخیر #داداش رسول
#شهید_رسول_خلیلی
#ارسالی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
تمام فخر من این است روی سنگ مزارم
نوشتهاند یکی از #مدافعان_حرم بود
#شهیدروح_الله_قربانی
🌷باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات🌷
#ارسالی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄
داداش رسول #پنجشنبہ ات بہ خیر ...
ڪجایـے؟
چہ مےڪنے ؟
اینجا شلوغ ڪرده خیالتان درون ما ...
راستے از آسمان چہ خبر ؟؟!
شب جمعہ است از ڪربلا چہ خبر ؟!
از ارباب برایمان بگو ...
پیش ارباب از ما یادے مےڪنید؟!
داداش #رسول امشب ڪہ انبیا و اولیا و شهدا همـہ جمعند ڪربـــلا دعا ڪنید برای دل جامانده ها ....
#شهید_رسول_خلیلی 🌷
#جامانده
#یادشان_باصلوات
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
@rasooll_khalili
═▩ஜ••🍃🌼🍃••ஜ▩═
امشب شب بخیر کانال داداش رسول را
با شما میگذارم
داداش حسین 😭😔چون دلمان هوایتان را کرده 😭
دلِ مــا ؛
هـوای خنده هـایت را دارد
ڪمی برای بهـانہ هـای دلمان
لبخنـــــــد بزن . . .
#شهیدحسین_معزعلامی
شبتون شهدایی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
@rasooll_khalili
┄┅─✵🕊✵─┅┄