🔸رسول مهربانی
🔹احترام بزرگتر
دو مرد مسلمان خدمت پیامبررسیدند که یکی از آنان پیر بود و دیگری جوان. مرد جوان، پیش از پیرمرد، لب به سخن گشود تا درخواست خود را با رسول خدا مطرح کند.
👌پیامبر برای حفظ احترام آن #پیرمرد فرمود: «بزرگ تر را مقدم بدار، بزرگ تر را مقدم بدار»
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۱۸۷
#پیری
#احترامبزرگترها
#مسلمانباشیم
🔹رسول مهربانی
🔸تکبر
رسول خدا به سوی قبرستان بقیع می رفت که گروهی از اصحاب نیز دنبال حضرت به راه افتادند.
پیامبر تا صدای کفش اصحاب را شنید در همان جا قدری نشست و به یارانش دستور داد تا آنها جلوتر بروند و خودش پشت سر آنان حرکت کرد. یاران حضرت دلیل این کار را پرسیدند،
👌رسول خدا فرمود: « من صدای کفش های شما را شنیدم و ترسیدم تا چیزی از کبر در وجود من جای گیرد.»
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۲۱۳
#کبر
#تکبر
#مسلمانباشیم
🔹رسول مهربانی
🔸دیوانه حقیقی
رسول خدا گروهی را دید که گرد هم آمده بودند. حضرت از آنها پرسید: «چرا این جا جمع شده اید؟
گفتند: «ای رسول خدا در این جا دیوانه ای کارهای بی خردانه انجام می دهد. ما دور او جمع شده ایم و او را تماشا می کنیم.)
پیامبر فرمود: «او دیوانه نیست؛ بلکه او بیمار است، می خواهید به شما بگویم که دیوانه واقعی کیست؟»
آنان گفتند: «بله، بفرمایید ای رسول خدا!»
👌حضرت فرمود: « دیوانه واقعی کسی است که #متکبرانه راه می رود و مرتب به دو سوی خود می نگرد و با تکان دادن بازوها دو طرف بدنش را حرکت می دهد.
او کسی است که آرزوی بهشت از خدا دارد؛ در حالی که نافرمانی اش می کند. کسی از شرش در امان نیست و به خيرش امید ندارد. دیوانه واقعی اوست و این بیمار است.»
📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۲۱۳
#تکبر
#مسلمانباشیم
🔹رسول مهربانی
🔸لباس نازک چرا؟
اسماء دختر ابوبکر خدمت پیامبر رسید.
وی لباس نازکی به تن داشت که بدنش از پشت آن پیدا بود.
پیامبر تا او را دید، از او روی گرداند و به وی فرمود: «ای اسماء، وقتی زن به سن بلوغ
می رسد، دیگر برای او شایسته نیست قسمتی از #بدنش دیده شود.
رسول خدا در حالی که این سخن را می گفت به صورت و دست هایش اشاره کرد تا به اسماء بفهماند که غیر از این دو جا نباید آشکار گردد.
📖منبع : حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۱۰
#حیا
#مسلمانباشیم
🔸رسول مهربانی
🔹 بی نیازی از دیگران
گروهی از انصار خدمت پیامبران رسیدند و گفتند: ای رسول خدا ما درخواستی از شما داریم.» حضرت فرمود: درخواستتان را بیان کنید.
آنها گفتند: «خواسته ما بسیار بزرگ است. پیامبر فرمود: «آن را مطرح سازید. خواسته شما چیست؟ گفتند: «ما می خواهیم تا از سوی خدا، #بهشت را برایمان ضمانت کنید.
👌رسول خدا برای لحظاتی سر به زیر انداخت و به زمین خیره شد. آنگاه فرمود: « این کار را برای شما انجام میدهم به شرط آن که هرگز از کسی چیزی نخواهید.»
به خاطر این شرط، آنان دیگر از کسی درخواستی نمی کردند.
اگر تازیانه آنها روی زمین می افتاد، از پیاده ها نمی خواستند تا تازیانه را به آنان بدهند و خودشان از مرکب پیاده می شدند و آن را بر می داشتند.
یا اگر سر سفره، آب می خواستند، از کسی ا که نزدیک آب بود، آب نمی خواستند.
یا اگر بند کفش آنها پاره می شد، از کسی بند
کفش درخواست نمی کردند.
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۲۶۹
#بینیازیازدیگران
#مسلمانباشیم
🔹رسول مهربانی
🔸پاداش سیراب کردن سگ
زن بدکاره ای از نزدیک چاهی می گذشت که چشمش به یک سگ تشنه افتاد. سگ، این طرف و آن طرف چاه می رفت؛ ولی نمی توانست آبی به دست آورد. زن بدکاره، دلش به حال آن سگ سوخت. کفش خود را از پا درآورد و طنابی به آن بست و آن را در چاه فرو برد و آبی از چاه کشید و به سگ تشنه داد. سگ پس از سیراب شدن، جست و خیز می کرد و دمش را تکان می داد و این طرف و آن طرف
می دوید.
یکی از مسلمانان که شاهد این ماجرا بود، آن را برای رسول خدا تعریف کرد.
👌رسول خدا از شنیدن این خبر خوشحال شد و فرمود: «آن کار نیک و دل سوزی زن در حق آن سگ، باعث #رحمتخدا شد و تا حدودی، شفيع خطاکاری آن زن بدنام گردید.»
📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۱۳
#مهربانیباحیوانات
#مسلمانباشیم
🔹رسول مهربانی
🔸مهربانی با حیوانات
هنگامی که رسول خدا عازم فتح مکه بود، در راه، ماده سگی را دید که برای حفاظت از توله هایش زوزه میکشید و توله ها نیز دور او بودند و از پستان او شیر می خوردند. آن حیوان، با دیدن لشگر، خیلی وحشت کرد و از زوزه هایش معلوم بود که خیلی ترسیده است.
👌رسول خدا برای آرام کردن سگ، به یکی از سربازان به نام جعيل بن سراقه، دستور داد که در کنار آن ماده سگ بایستد تا کسی از سپاهیان، مزاحم #حیوان و توله هایش نشود.
📖 حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۱۳
#مهربانیباحیوانات
#مسلمانباشیم
🔸رسول مهربانی
🔹قوی ترین پهلوان
از مردان شهر، در حال زورآزمایی بودند و با بلند کردن یک سنگ، باهم نبرد می کردند. پیامبر که آنان را دید، از آنها پرسید: «چه می کنید؟
گفتند: می خواهیم ببینیم کدام یک توانمند تر و قوی تریم.»
رسول خدا فرمود: «آیا می خواهید بگویم که کدام یک از شما توانمندتر و قوی ترید؟
گفتند: بله، بفرمایید ای رسول خدا!
👌حضرت فرمود: «توانمندترین و قوی ترین شما کسی است که
👈وقتی #شاد و خرسند باشد، شادی اش او را به گناه و #باطل نیندازد و
👈وقتی #خشمگین می شود، خشمش، او را از #حقگویی باز ندارد، و
👈وقتی #قدرتی می یابد، کاری را که حق ندارد، انجام ندهد.»
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص ۳۵۹
#غضب
#کظمغیظ
#مسلمانباشیم
🔹رسول مهربانی
🔸کنترل خشم
شخصی از روبه رو سوی پیامبر آمد و پرسید: ای رسول خدا #دین چیست ؟
حضرت فرمود: « خوشخویی»
وی بار دوم از سمت راست به طرف پیامبر آمد و باز پرسید: ای رسول خدا دین چیست؟
پیامبر باز هم فرمود: «خوشخویی »
بار سوم نیز آن مرد از طرف چپ به سوی پیامبر و آمد و باز پرسید: «دين چیست؟
حضرت هم همان جواب پیشین را تکرار کرد.
برای بار چهارم، آن مرد از پشت سر به طرف پیامبر آمد و همان سؤال را باز هم پرسید.
👌رسول خدا به این بار رو به وی کرد و فرمود: «آیا متوجه نمی شوی؟ دین این است که هرگز #خشمگین نشوی.»
📖 حکایت نامه پیامبر اعظم،ص ۳۵۹
#کنترلخشم
#مسلمانباشیم
🔸رسول مهربانی
🔹ترس از مرگ
مردی خدمت پیامبر رسید و گفت: «چرا من مرگ را دوست ندارم ؟»
رسول خدا پرسید: « آیا تو مال و ثروت داری؟»
گفت: آری.
حضرت فرمود: «آیا از این مال و ثروتت، چیزی را برای آخرتت پیش فرستاده ای ؟ گفت: « نه»
👌پیامبر فرمود:
برای همین است که #مرگ را دوست نداری.
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص
#مرگ
#مسلمانباشیم
🔹رسول مهربانی
🔸مدارا با مردم
عرب صحرانشینی نزد پیامبر آمد و گوشه لباس پیامبر را محکم کشید؛ به گونه ای که لباس، روی گردن حضرت جا انداخت.
بعد هم با بی ادبی تمام گفت: «ای محمد! دستور بده از مال خدا که نزد توست، به من هم بدهند.)
پیامبر مهربانانه رو به وی کرد و لبخند زد. آن گاه دستور داد تا چیزی به وی بدهند.
📖حکایت نامه پیامبر اعظم، ص
#مدارا
#مسلمانباشیم